هدایت الله بهبودی در مطلبی در خبرآنلاین، نوشت:
مقتضیات زمانی که در آن به سر میبریم ظاهراً بسیار پیچیده و گنگآلود است، تا جایی که گفته میشود مرز حق و ناحق ناپدید شده و خوبیها و بدیها داخل یک دایره به سر میبرند...
در میان ما آدمیان سنتهایی وجود دارد که از زمان خلقت تا همیشه زندگی جریان دارد و ما به عنوان حقیقتهای غیر قابل انکار به آنها نگاه میکنیم، چرا که تجربهها میگوید در پی هر علتی، معلولی وجود دارد. با همین تجربه اندزویهاست که باورمان شده اگر باری کج باشد به مقصد نمیرسد؛ رستگاری در گرو راستی و درستی است؛ بدون رنج، گنجی به دست نخواهد آمد؛ دانایی، توانایی در پی دارد؛ پرهیزکاری موجب افزایش تعقل میشود... و صدها رابطه علت و معلولی دیگر که همگی در پرونده زندگی انسانها ثبت است. همه اینها نشان میدهد که آدمی میتواند در هر برههای با تطبیق این امور کلی در زندگی امروز خود، آینده را پیشبینی کند و یا با دقت نظر در مناسبات جامعهای که در آن به سر میبرد، آتیه جامعهاش را ارزیابی نماید.
بنابراین پیشبینی آینده امری غیرممکن نیست. نیاز به رمل و اسطرلاب و کفبینی و منجم باشی زمانی است که نتوانیم یا نخواهیم رابطه موجود بین علتها و معلولها را درک کنیم. همه ما با دقت و تعمق در زمان حال (حال خود و جامعه) و بررسی ویژگیهای آن میتوانیم برخی از رخدادهایی که از راه آینده خواهد رسید، حدس بزنیم.
البته مقتضیات زمانی که در آن به سر میبریم ظاهراً بسیار پیچیده و گنگآلود است، تا جایی که گفته میشود مرز حق و ناحق ناپدید شده و خوبیها و بدیها داخل یک دایره به سر میبرند و تشحیص آنها از یکدیگر غیر ممکن است. علتها قابل تشخیص نیستند، از این رو معلولها ناگهانی و بیخبر ظاهر میشوند و ما را در مقابل کار انجام شده قرار میدهند. بله. دنیای امروز ما دنیایی است که از سادگی تاریخی خود درآمده و بیشتر رویدادهایش لای پوششی از مصلحتها و سیاستها پیچیده شده، اما با اندیشه و درایت به راحتی میتوان به درون این پوشش ساختگی نفوذ کرد و موقعیت زمانه را دریافت.
ما در بررسی جامعه خود، هم میتوانیم خصوصیات مثبت و هم ویژگیهای منفی را تشخیص دهیم. همه این نکات مثبت و منفی علتهایی هستند که در آینده معلولهایی در پی خواهند داشت. اما واقعاً نمیتوان درصد یا حجم هر یک از این دو گروه را به درستی تعیین کرد و گفت که ویژگیهای مثبت جامعه کنونی آن اندازه زیاد است که آیندهای خوش در پی دارد و یا کاستیها به قدری است که تاریکی آینده حتمی است.
روی نوشته ما در اینجا با یکی از ویژگیهای منفی است که از نظر نگارنده در بیشتر طبقات اجتماعی شیوع دارد و آن خصلت «نگرانی» است. بیشتر افراد جامعه ما نگران هستند. این احساس از همان قشر پرشمار جوان شروع میشود. نگرانی این گروه بزرگ اجتماعی از ادامه تحصیل شروع میشود و تا یافتن کار و تشکیل خانواده ادامه مییابد. در گروه میانسالان نگرانی برای معیشت، گردش چرخ زندگی و تأمین نیازهای فرزندان خانواده؛ اگر همهگیر نباشد، فراوانی آن غیر قابل انکار است. از کارافتادگی، تنهایی و چگونگی پایان زندگی از نگرانیهای عمومی کهنسالان است. این از لحاظ اجتماعی. از نظر فرهنگی احساس «نگرانی» تبدیل به یک اصل شده است. در حوزه فرهنگ همه نگران هستند. در بخش سیاست، تنازعات گروههای سیاسی ماحصلی جز بحران و نگرانی عمیق در پی نداشته است. مسئله نگرانی در حوزه اقتصاد اگر پررنگتر از بخشهای دیگر نباشد، همطراز آنها خودنمایی میکند.
اینها نشان میدهد که جامعه امروز ما یک جامعه نگران است. اگر این نتیجهگیری درست باشد، بر اساس همان تجربههای بشری در روابط علت و معلولی میتوان درباره آینده صحبت کرد که البته شیرین نخواهد بود. اما سربسته میتوان گفت که نسبت امید به نگرانی مثل نسبت آب است به آتش. میتوان گفت که با افزایش نگرانیها محدوده امید به همان اندازه کوچک میشود. میتوان گفت که آینده ...
گفتنیها کم نیست و ظاهراً گفتنش هم واجب نیست، اما نمیتوان هشدار نداد و خوشخیالی را جایگزین واقعبینی کرد.
همه ما باید به این مسئله فکر کنیم. به اینکه به عنوان یک فرد چه کارهایی میتوانیم صورت دهیم که لشکر امید در رویارویی با لشکر نگرانی کم نیاورد و عقبنشینی نکند. ما یک عادت بد تاریخی داریم (البته این عادتها بیشتر از یکی است) که شروع هر کاری را نزد دیگران جستوجو میکنیم: نزد همسایه، دوست، تا برسد به دولت و حکمرانان کوچک و بزرگ. تعامل فرد و جامعه، فرد و نهاد قدرت، و جامعه با نهاد قدرت، طرفینی و رفت و برگشتی است. ما عادت کردهایم که آن را یک طرفه ببینیم؛ از طرف مقابل به سوی خود. اگر ما به وظیفه خود در مورد گسترش دایره امید عمل کنیم، حتی اگر برگشتی از سوی جامعه و نهاد قدرت نداشته باشد، به نوبه خود از غلبه لشکر نگرانی بر لشکر امید جلوگیری کردهایم.
جامعهای که آیندهاش با نگرانی همراه باشد، همه چیز خواهد داشت جز ثبات و پایداری.