دیروز که در مراسم تکریم از مادران و همسران شهدا شرکت کردیم وقتی با مادری که همسر و چهار فرزندش را در سختترین روزهای دفاع مقدس تقدیم انقلاب کرده بود، برخوردیم، ناخودآگاه ما را به یاد همسر و مادر شهیدی انداخت که در جواب بشیر و در هنگام شنیدن خبر شهادت فرزندانش فرمود: پاکترین احساسات من جریحهدار شد؛ اما همه فرزندانم و هر آنچه زیر این گنبد کبود است، فدای اباعبدالله الحسین (ع).
آری او کسی نبود، جز حضرت امالبنین ـ علیهما السلام ـ که همه مادران و همسران شهدای ما به تأسی از ایشان، جگر گوشههایشان را فدای اسلام کردند، در حالی که هنوز خود را بدهکار انقلاب میدانند و در خط حمایت از امام زمانه خود تا مرزهای دست نیافتنی عشق گام برداشتند و درس ایثار و مقاومت را برایمان به تصویر کشیدند؛ باشد که در این روزهای آرامش و آسایش قدردان زحمت و صبر عجیبشان باشیم.
اینک در سالروز وفات حضرت امالبنین ـ علیهما السلام ـ که به عنوان روز تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است و در سالگرد شهادت رضا و غلامحسین گودینی، فرمانده و جانشین گردان حنین در عملیات والفجر ۱ گوشهای از مقاومت مادر این شهیدان و رشادتهایشان را میخوانید:
شهید رضا گودینی در گودین کنگاور دیده به جهان گشود و در خانوادهای که همه چیز آن برای خدا بود، رشد کرد. در سالهای ۵۶ و ۵۷ شب و روز برای پیروزی انقلاب آرام نداشت. پس از پیروزی انقلاب در باختران (کرمانشاه امروزی) همراه با برادر شهید علی سوری، فرمانده اسبق عملیات سپاه باختران به آموزش نظامی برادران و خواهران پرداختند. پس از آن برای مبارزه با عناصر داخلی دشمن به کردستان رفت و به راستی جانفشانیها و حماسهها آفریدند که یک مورد آن یک ماه محاصره در مریوان بود که استقامتشان دشمن را به حیرت انداخت. پس از سرکوبی اشرار خائن دمکرات به باختران بازگشت و به آموزشگاه پزشکیاری رفت.
پس از چند هفته بودن در آموزشگاه با آغاز جنگ تحمیلی سر از پا نشناخته به سوی گیلانغرب شتافت و اینجا بخش اعظم فعالیت اعجاب آمیزش بود، به گونهای که آن روزها نام پرافتخار این شهید در سراسر جبههها و محورهای گیلانغرب تا قصر و تا سومار برای تمامی رزمندگان آشنا بود، چرا که رضا خواب را به چشم مزدوران بعثی از خدا بیخبر حرام کرده بود، به صورتی که در مأموریتهای گشتی، شناسایی و رزمی، او آسایش و امان را از نیروهای عراقی که در خطوط مقدم بودند، سلب کرده بود و در سنگرهایی که به دست سربازان اسلام میافتاد، میدیدند که روی تابلوهایی نوشته شده بود برای سر رضا گودینی اینقدر جایزه. بارها و بارها جادههای مواصلاتی دشمن را مینگذاری کرده بود. نام رضا برای بعثیها مظهر خشم خدا بود و برای رزمندگان مایه امید و قوت قلب و خلاصه یکی از مصادیق اشداء علی الکفار و رحما بینهم به شمار میرفت.
رضا پس از یک سال و نیم فعالیت در گیلانغرب به فرماندهی عملیات سپاه استان باختران منصوب شد، در این مدت تمام اعمال و حرکات و کلمات و حتی نگاههایش، نماز خواندن و خدا خدا گفتنش، همه و همه بازتاب نور ایمان بود، و حال که ظاهراً از میان ما رفته و به دیدار معشوق شتافته احساس میکنیم و تازه به قدر آنچه مدت ۲۱ سال در میان ما بود پی میبریم هرچند ناشناختنیهای وجود او بسیار است.
آخرین مأموریت رضا فرماندهی گردان حنین بود که در عملیات والفجر باید یکی از نقاط سوقالجیشی در شمال فکه را از لوث وجود دشمن پاک نماید در سر راه آنها میادین وسیع مین و چند ردیف سیم خاردار را که پشت سرگذاشتند، تازه به کانال عمیق و طویل و عریض که نشانه خوف و جبن و زبونی کافر بعثی بود رسیدند. دلاورانه همه موانع را پشت سر گذاشتند و به خط درگیری رسیدند، دشمن با احساس خطر از زمین و هوا حملهور شد و با تمام سلاحهای سنگین و نیمه سنگین به روی گردان آتش گشود، غرش تانکها و زوزه گلولههای توپ، تیر مستقیم و موج انفجار خمپاره و باران تیر کالیبر ریز و درشت، هوا را غبارآلود و فولاد را ذوب میکرد و زمین را شخم میزد، لیکن هیهات که در اراده مردان پرصلابت گردان حنین خللی وارد نکرد.
نیروهای عراقی و سودانی و اردنی مستقر در روی تپه استراتژیک مهرکور پا به فرار نهادند و سربازان امام این معجزه قرن و یاور مستضعفین با فریادهای الله اکبر بر فراز تپه رفتند، آتش دوربرد سلاحهای دشمن یک لحظه قطع نمیشد و بدین دلیل تدارک عملاً ممکن نبود، لیکن باز هم زاهدان شب و روز میآمدند تا با تلاش خونینشان اسلام را بر کفر قالب سازند. خود برادر رضا یک ظرف بیست لیتری آب به صورت سینه خیز حمل میکرد و درون کانال مواصلاتی سنگرهای تصرف شده که به عمق ۸۰ سانتیمتر و پهنای ۸۰ سانت تعبیه شده بود، به برادران آب میرسانده. شاید باور نکنید، ولی خدا گواه است آب را به هر کدام که میدادند تا بیاشامد با وجود عطش شدید خودداری میورزیدند، آنها میخواستند، نخست آب به افرادی که جلوترند برسد. تعدادی آب ننوشیدند و از شدت عطش جان به جان آفرین سپردند. سرانجام در ظهر خونین چهارشنبه ۲۴ فروردین رضا گودینی به لقاءالله پیوست.
پس از شنیدن خبر شهادت رضا برای عرض تسلیت به حضور مادرشان رفتیم؛ مادری که دو فرزندش را در یک ساعت به اسلام تقدیم کرد. همین مادر شش ماه پیش ازشهادت فرزندانش به ما گفت شنیدهام که میادین مین کار رزمندگان را سخت کرده است، من که پیرزن ضعیفی بیش نیستم؛ هر چند کاری از من برنمیآید؛ اما میخواهم روی مین بروم و دینم را به انقلاب ادا نمایم. خدایا ایمان و ایثار این شیرزن را چه سان روی کاغذ بیاوریم، مادری که شهامت و عزم زنان صدر اسلام را چون آن زن بزرگوار که فرزند شهیدش را در ظهر عاشورا به سوی لشکر عمرسعد پرتاب کرد به یاد میآورد.
جسم مطهر رضا بر خاک تفتیده جنوب ماند تا پس از هشت سال به زادگاهش دهستان گودین به خاک سپرده شد، ولی جسد برادرش شهید غلامحسین گودینی روی خاک تفتیده جنوب ماند.
وصیت نامه شهید رضا گودینی: الله اکبر
تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست
با درود بیکران و بیپایان بر انبیا و اولیا و شهدای گران قیمت و شاهدان همیشه زنده و جاوید اسلام و درود و سلام برحضرت بقیةالله اعظم روحی و ارواح العالمین حاکم جهان و عدالت گستر و نابودکنندهٔ کاخ ستم.
درود و سلام بر رهبر کبیر و پیر خستگی ناپذیرمان، فرماندهٔ کل قوا حضرت امام خمینی این عارف و فیلسوف اسلامشناس، این بت شکن زمان که همه بتها را شکست و هنوز تبر را بر دوش دارد. این ابراهیمی که نه تنها اسماعیل فرزندش را، بلکه هزاران فرزند خود را قربانی اسلام کرد و هنوز به قربانگاه میفرستد تا زمینهٔ ظهور امام زمان (عج) را فراهم سازد. سپاس و شکر خدایی را که بر ما منت گذاشت و همانند رسولان، رسولی را برای هدایت ما فرستاد، خدایا این ابرمرد جهان را تا انقلاب مهدی (عج) از ما نگیر و سالهای عمر ما را کم کن و برلحظات عمر او بیفزا.
ای خالق زمین و آسمانها سخن با تو گفتن مشکل است، چراکه تو همه چیزی و ما هیچ، کمال مطلق تویی و درمانده و گنهکار ما، ای آنکه اراده کردی تا این انقلاب شکوهمند اسلامی را به دست یک عده محدود و مستضعف درجهان پیاده کنی، این بنده گنهکار تو با اعمالی که حاکی از گناه و پشیمانی است در این روزهای حساس به طرف تو آمده. ای خدای بزرگ اعمال گذشتهام به من اجازه نمیدهد با تو صحبت کنم اما لطف تو، مهر و محبت تو، بخشش تو مرا بر این داشت تا از اعمالی که درگذشته انجام دادهام رو به درگهت بیاورم و توبه کنم، خودت فرمودی که توبهکاران را میپذیرم. پس استغفرالله ربی واتوبه الیه.
خدایا خودت میدانی هر موقع که به یاد شهدا میافتم، سر شرمندگی را پایین میاندازم و احساس حقارت میکنم که آنها چه کردند و ما چه کار؟ سفارش من به تمام دوستان و عزیزانم این است که پس از اسلام پیام شهدا که امام راتنها نگذارید و از ولی فقیه اطاعت کنید، برادران برومند جنگ را فراموش نکنیدکه به قول امام حیثَیّت و شرف ما در گرو همین جنگ است. برادران عزیز افتخار کنید که خداوند متعال بر ما منت گذاشته جوانهایی که آن موقع در محلهها تلف میشدند امروز برای اسلام در میدانهای نبرد با کفر به شهادت برسند.
برادران غیور، خدا میداند که ما هیچ آرزویی جز سلامت امام و پیروزی رزمندگان اسلام نداریم و تمامی آرزوهایمان را در دهانهٔ مسلسل خلاصه کردهایم و بر سینهٔ کافران فرود میآوریم، و اما ای امام عزیز اگر نتوانستم سرباز خوبی باشم و مسئولیتم را خوب انجام دهم شرمندهام و امیدوارم با ریخته شدن خونم مسئولیت سنگینم که حاکی از خون هزاران شهید و معلول است انجام بدهم.
و اما تو ای مادر رنج کشیدهام سلام
سلام فرزندت را که از صمیم قلب بیرون میآید پذیرا باش. میدانم که چه زحمتی برایم کشیدهای، وای به حالم اگر حلالم نکنی، اگر فرزند خوبی نبودم و تو را اذیت کردهام مرا به بزرگی خودت ببخش که سخت پشیمانم و از تو میخواهم که در مرگم صبور باشی و مبادا خدایی ناکرده در مرگم گریه کنی که روح مرا بیازاری. خدمت برادرانم، این قوتان قلب سلام میرسانم و از آنها میخواهم که تفنگ زمین افتاده را بردارند و بر صف کفار حملهگر شوند و اما تو یگانه زینبم، مبادا در مرگم لباس سیاه بپوشی که دشمن شاد شود، مانند زینب در مقابل مصیبت استوار و بردبار باش و اگر شهید شدم افتخاری است برای شما که در پیشگاه خدا و زینب کبری رو سفید هستید. درود خدا و پیامبران بر شما و تمام بندگان صالح او و اما توای همسر مهربانم ای یاور و غمخوار ما گر مدت کوتاهی است که با هم زندگی میکنیم ناراحت نباش، من معشوق بزرگوارتر وبینهایت پیدا کردهام، تو رادوست دارم اما معشوق من کس دیگری است، اگر در این مدت کوتاه شوهر خوبی برایت نبودم مرا گذشت کن و صبر کن اگر چه برایت مشکل است. در پایان به تمام دوستان و آشنایان که همه در جلوی رویم مجسم میباشند، سلام میرسانم و از آنها تقاضا دارم که این دوست گنهکار خود را ببخشند، خدا انشاءالله هر چه زودتر اسلام و مسلمین را پیروز گرداند.
والسلام خداحافظ؛ خدا یار و مددکار شما باشد.
(برگرفته از پایگاه اطلاعرسانی شهدای کرمانشاه)تجلیل از حلیمه خاتون خانیان «همسر شهید سیدحمزه سجادیان و مادر شهیدان
سید ابوالقاسم، سید داود، سید کاظم و سید کریم سجادیان»