امام راحل در دوران حیات خود در جهان معاصر باسیره خود جامعهای را متحول کرد و انسان هایی را تربیت نمود که جهان هنوز از اراده و عزم آنان و امام آنان در شگفت است. عزم ارادهای که هنوز فرزندانش در سراسر گیتی را بر آن میدارد که در مقابل طاغوت های زمان قد بر افراشته و مردانه بایستند. بیشک یکی از راه های شناخت مردان بزرگ شناخت سیره و رفتار آنان است که میتوان از نزدیکانشان کسب کرد.
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، پای صحبتهای «سید رحیم میریان» یکی از نزدیکان و محافظان حلقه اول امام مینشینیم تا از سیره حضرت امام خمینی (ره) در مقوله ساده زیستی، خرمنی بچنیم و راهی برای ادامه مسیرمان باشد.
هشت سال در محضر امامگروه های مجاهدین خلق و فرقان ازجمله گروه های منحرف و التقاطی بودند که همان سال های اول انقلاب اسلامی هویت واقعی خود را برملا کردند؛ افکار و اندیشه انحرافی آنان با تعالیم و اندیشههای حضرت امام(ره) که برگفته از اسلام ناب محمدی(ص) بود، در تضادی جدی قرار گرفت.
این ها خود را مجتهد و گاهی بالاتر از فق ها میدانستند و چون از دامن روحانیت اصیل دور افتادند از پیش خود حکم اعدام و ترور افرادی را صادر می کردند که تربیت یافته مکتب ائمه اطهار(ع) و تبیین کننده اندیشه های والای حضرت امام بودند و بدین شکل کشور را به ناامنی کشاندند.
پس از شهادت رئیس جمهور وقت و انفجار حزب جمهوری مرحوم حاج احمد آقا احساس خطر می کند به همین علت مخفیانه از چند ائمه جمعه بویژه امام جمعه وقت اصفهان آیت الله طاهری خواسته بودند که ۲۵ نیروی قابل اعتماد برای حفاظت دور امام که در واقعه همان حلقه اول محسوب می شود معرفی نمایند و آیت الله طاهری هم چون مسئله حفظ جان امام مطرح بود، اعلام می کند «نیرو برای حفاظت از حضرت امام فراوانند اما بنده تنها ۵ نفر را میشناسم که میتوانند این مسئولیت خطیر را عهده دار شده و بنده آنان را تضمین می کنم.» و حاج احمد آقا نیز آن را می پذیرند.
از کردستان به جماران!تازه من از کردستان و درگیری با کومله برگشته و در حال گذراندن دوره عقیدتی در سپاه اصفهان بودم که از دفتر آیت الله طاهری زنگ زدند و اعلام کردند، سریع به دفتر امام جمعه بیائید اما من با بیان اینکه در حال گذراندن دوره هستم و باید فرمانده سپاه اصفهان به مسئولین مربوط دستور دهند تا مرا از دوره معاف کرده و اجازه دهند بتوانم خدمت ایشان برسم، وضعیتم را توصیف کردم.
بالاخره با هماهنگی که صورت گرفت من از دوره معاف و راهی بیت آیت الله طاهری شدم ـ آشنایی و صمیمیت بنده و ایشان به قبل از انقلاب باز می گردد ـ لذا وقتی خدمتشان رسیدم، گفتم امری دارید، ایشان گفتند: می توانی جماران بروی؟ گفتم: از خدا میخواهم بروم. حالا بروم چه کار؟
گفتند: برو حفاظت از امام گفتم: چشم هرچه شما بگوئید؛ فقط کی حرکت کنم؟ گفتند: همین امشب من یک نامه می نویسم شما و چهار محافظ خودم بروید جماران نامه را بدهید خدمت حاج احمد آقا هرچه ایشان تصمیم گرفتند همان را انجام دهید.»
حفاظت مخفیما نامه را گرفتیم از اصفهان حرکت کردیم به سمت تهران صبح تا رسیدیم نامه را بردیم خدمت حاج احمد آقا ایشان نامه را مطالعه کرد و گفتند با کسی در مورد آمدنتان چیزی را مطرح نکنید و فعلاً در دفتر باشید چند روزی که گذشت دو نفر از مشهد ۵ نفر از تبریز و ۵ نفر هم از قم به ما ملحق شدند که مجموعاً ۱۷ نفر شدیم آن روز حاج احمد آقا یک جلسه ای گرفتند و وظیفه ما را تشریح کردند و قرار شد ما مخفیانه حلقه اول دور امام باشیم و مسئولیت گروه برعهده من گذاشته شد. این حفاظت به حدی پنهانی صورت می گرفت که حتی با وجود اینکه مسئولیت حفاظت کامل بیت را سپاه برعهده داشت از آن بی خبر ماند.
هشت ماهی این وضعیت جریان داشت و این برای سپاه مقداری سنگین شد چون ۱۷ نفر بدون اطلاع قبلی آمده و اجازه دارند هم جا رفت آمد کنند. همچنین به عنوان حلقه اول محسوب شده و دور امام هستند به همین خاطر مقداری سنگ اندازی شد اما چون مستقیماً زیر نظر حاج اقا بود، نمی توانستند کاری بکنند.
ورود به بیت امامبعد از مدتی با آرام شدن وضعیت کشور و دستگیری منافقین و برقراری امنیت در شهرها، حاج احمد آقا یک جلسهای گذاشتند و اعلام کرد با توجه به برقرای امنیت هرکس دوست دارد به شهرستان خودش برگردد مانعی نیست و هرکس هم مایل است به عنوان محافظ خودم بماند هم مانعی ندارد.
سپس رو کرد به من وگفت: «شمابه عنوان مسئول باشید و کارهای امام و بیت ایشان را انجام دهید از آن به بعد سروکار ما با دفتر، بیت امام و منزل حاج احمد آقا بود. از طرفی هم مسئول خرید و دفتر مالی امام و حاج احمد آقا بر عهده داشتم و هزینه های صورت گرفته توسط آقای صانعی به حضرت امام داده می شد و هزینه های هر دو منزل بزرگوار در یک دفتر مجزا ثبت و به صورت دقیق کنترل میشد و در این مدت هشت سال توفیق داشتم یکی از نزدیکترین افراد به امام عزیز باشم.
خدمت به مردم در کاخ نمیشودامام در اندیشه شان معتقد بودند خدمت به مردم در کاخ میسر نمیشود و در همین خانه های کوچک و به دور از تکلف امکان پذیر است یعنی عزت در همین خانه های کوچک مقدور است نه در کاخ هایی که انسان خبر از بیرون ندارد.
امام بعد از ۱۵ سال تبعید و دوری از وطن با ورودش به میهن اسلامی حکومت ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی را واژگون کرد و حکومت اسلامی را پیاده نمود. حال مملکت در دست ایشان قرار گرفته اما امام به قم میرود و در یک منزل استیجاری که برای بازدیدها درنظر گرفته بودند، همان برنامه طلبگی را ادامه میدهد و از قم انقلاب را رهبری میکند اما ایشان را به دلیل مشکلات قلبی به تهران انتقال دادند و امام تصمیم دارند بعد از بهبودی به قم برگردند ولی شرایط فراهم نشد و امام باید به توصیه پزشکان ساکن تهران شود.
لذا امام را می برند در یک ساختمان سه طبقه در خیابان دربند این ساختمان مقداری شیک و ازدیدگاه امام طاغوتی است به همین خاطر بیشتر از ۵۰ روز آنجا نمی ماند.
ببینید امام به عنوان رهبر انقلاب می تواند در بهترین شرایط رفاهی زندگی کند، اما حاضر نیست این گونه زندگی کند؛ امام خودش را خادم مردم می دانست به همین خاطر حاضر نبود که بین او و مردم فاصله ای باشد.
مردمی بودن امامحضرت امام بعد از ۵۰ روز زندگی در دربند به آقای محلاتی میفرمایند «اگر بنا باشد که من در تهران باشم باید در جایی زندگی کنم که مردمی و محلی باشد من نیامده ام که از مردم جدا باشم، آمده ام تا در بین مردم زندگی کنم.» با این فرمایش، نزدیکان امام به دنبال این رفتند تا خانه ای بیابند که مناسب امام و حال مزاجی ایشان باشد.
به همین علت هر روز مرحوم حاج احمدآقا، مرحوم جمارانی، موسوی خوئینی ها و شجونی دنبال منزل برای امام میرفتند تا اینکه یک روز برای استراحت میآیند در جماران منزل آقای جمارانی تا استراحت کنند -آقای جمارانی از قدیم الایام آبا و اجدادش در این منطقه زندگی میکردند ـ و دوباره دنبال منزل برای امام بروند وقتی اوضاع جماران را می بینند به آقای جمارانی پیشنهاد می کنند اگر امکان دارد اینجا را به امام پیشنهاد کنیم.
منزل ۷۰ یا ۹۰ متر بیشتر نبود و این هم مربوط به خواهر آقای جمارانی، جایی که به عنوان دفتر امام استفاده می شد مربوط به برادر و حیاط پشت منزل هم مربوط به خود آقای جمارانی و یکی از برادرانش بود، حسینیه هم به صورت آجری و هنوز گچ و خاک نشده، چسبیده به منزل قرار داشت.
امام و احترام به همسروقتی منزل را با این وضعیت خدمت امام توضیح می دهند ایشان به خانمشان می گوید: «شما بروید ببینید اگر پسندید من می روم.» اینجا دو مطلب در کلام امام است اول اینکه احترامی که امام به خانمش میگذارد دوم در واقع زن می خواهد آنجا زندگی کند و بیشترین اوقات زن در خانه است.
دلم برای همسر امام میسوزدهمسر امام به همراه بی بی شهربانو که خادمه ایشان بود به دیدن خانه آمده و خانه را پسند میکند وقتی که می خواهند بروند با منزل آقای جمارانی که در آن ساکن است مواجهه می شوند و از جهت اینکه مقداری بزرگتر و با صفاتر بوده می بینند که بی بی شهربانو شروع به گریه می کند می گویند: «ننه شهربانو چرا گریه می کنی؟» می گوید دلم به حال همسر امام می سوزد. گفتند چرا؟ برای اینکه امام و خانمش ۱۵سال تبعید بوده اند حالا که آمده اند و در اوج قدرت هستند باید در خانه ای ساکن شوند که با پله آهنی وارد اتاقش شود.
امام و پرهیز از تجملاتامام وقتی به منطقه جماران آمدند حسینیه هنوز گچ و خاک نشده بود از امام اجازه خواستند که درستش کنند اما امام تنها اجاز دادند که گچ و خاک شده و دیگر سفید نکنند اما بعد از مدتی سر خود آمدند که سفید کنند امام متوجه شده با ناراحتی فرمودند: «بگذارید من بمیرم بعد از مرگ من هرکاری خواستید بکنید.» امام در مدت حیاتشان از هر گونه تجمل گرایی پرهیز می کردند.
گریه رئیس جمهور اروپایی بر سادهزیستی امامرئیس جمهور یکی از کشور های اروپایی آمد و از منزل امام دیدن کرد وسط حسینیه ایستاد و نگاهی به در دیوار و شروع به آه کشیدن کرد گفت: امامی که انقلابی به این بزرگی انجام داد در چنین حسینیهای سخنرانی میکرده!
بعد با هم آمدیم پشت در منزل امام تا نگاهش به اتاق امام افتاد شروع به اشک ریختن کرد به مترجمش گفتم سوال کن چه اتفاقی افتاد این طوری گریه می کنید؟ مترجم گفت: می گوید من پنج سال است رئیس جمهورم و در بهترین کاخ ها زندگی می کنم.زمانی هم که امام زنده بودند هنوز وارد عالم سیاست نشده بودم اما مختصری از زندگی امام را در کشورم مطالعه می کردم بعد از فوت امام وارد سیاست شده و بعد از آن به عنوان رئیس جمهور انتخاب شدم. در طول این مدت از خدا می خواستم که توفیق پیدا کرده و از نزدیک ببینم این روحانی با دست خالی توانست دنیا را مبهوت خود کند چه کاری انجام میداده است.
حالا با تماشای وضع زندگی ساده ایشان فهمیدم که حرکت ایشان برای کسب قدرت و رسیدن به ریاست نبوده بلکه تنها رضای خدا و پیروزی اسلام و نجات مسلمانان و مستضعفان را دنبال نموده است.
بعد ادامه داد اگر می خواهیم در زندگی مان موفق شویم باید همین راه را دنبال کنیم اما این زندگی از تحمل ما خارج است.
امام و هزینه کم زندگیمن سالهای سال مسئول تنظیم دخل و خرج خانه امام بودم؛ ایشان سقفی برای هزینه تعیین نموده بودند ۲۰هزار تومان بود؛ امامی که منزلش محل رفت و آمد افراد وشخصیت های داخلی و خارجی بود تصور کنید اگر ما بخواهیم به هرکدام از مهمانان فقط یک چای و میوه ساده بدهیم این مبلغ کفاف آن هزینهها را نخواهد داد از طرفی هم اجازه نداشتیم بیشتر از این سقف هزینه کنیم.
امام و پرهیز از اسرافامام یک خادمی داشت به نام سید مرتضی که اصالتاً افغانی بود از قبل انقلاب در ایران و نجف با امام بود بعد از پیروزی انقلاب نیز در کسوت خادم به امام و اهل خانه خدمت میکرد. این بنده خدا یک روز رفت یک کیلو سبزی خوردن برای منزل امام گرفت. وقتی برگشت، برنامه قدم زدن امام بود، ایشان میگویند سید مرتضی چقدر سبزی گرفتهای؟ می گوید آقا یک کیلو! امام می فرمایند: سید مرتضی مگه نمی دانی ما دوسه نفر بیشتر نیستیم مگه چقدر سبزی می خواهیم بخوریم برای ما نیم کیلو بس است شما الان گرفتی بروید نصفش را به دفتر بدهید تا مصرف نمایند بعد از این هم برای ما نیم کیلو سبزی به اندازه مصرفمان بگیر.