خالد الکزاز از زندان تورا در قاهره نوشت: چند روز دیگر که بگذرد 365 روز زندانی من تکمیل می شود. درحالی که بیشتر آن را در شرایط انفرادی و تحت محدودیت های زندان فوق امنیتی عقرب یا همان زندان تورا در قاهره گذرانده ام.
در ادامه نامه این زندانی که شفقنا آن را به نقل از نیویورک تایمز منتشر کرده است، میخوانید: طی یک سال گذشته من بارها به این فکر کرده ام که چرا باید اینجا باشم. همچنین دراین باره فکر کرده ام که چگونه می شود توضیح داد که سیاستمداران ، فعالان حقوق بشری و اصحاب رسانه ها به طرز گسترده ای در باره مواردی مشابه من سکوت کرده اند.
من یک مهندس هستم که تحصیلات تخصصی داشتم. پس از انقلاب مصر درسال 2011 به سیاست علاقمند شدم و به ستاد تبلیغاتی یکی از نامزدها در انتخابات ریاست جمهوری پیوستم. بعد ها در دولت محمد مرسی که نخستین رییس جمهور برآمده از یک انتخابات دموکراتیک بود به عنوان مشاور در امور خارجی انتخاب شدم. هنگامی که نظامیان مرسی راکنار زدند ، این قابل پیش بینی بود که همکاران او باید بهای سنگینی را بپردازند. من به همراه 8 نفر دیگر تصمیم گرفتیم تا آخرین لحظات با رییس جمهور بمانیم تا اینکه در تاریخ سوم جولای سال 2013 مرسی به وسیله گارد ریاست جمهوری بازداشت شد و بقیه ما را هم دستگیر و به زندان انداختند. من انتظار این را داشتم اما انتظار چیزی را که نداشتم سکوتی بود که به دنبال دستگیری ما به وجود آمد.
طی یک سال ریاست جمهوری مرسی ، دولت ما با مجموعه ای از رهبران جهان دیدار داشت. دیدارهایی که یا به صورت رسمی اتفاق می افتاد و یا در جریان کنفرانس های بین المللی صورت می گرفت. من در بسیاری از این دیدارها نقش کاتب یا منشی رییس جمهور را داشتم و همراه او بودم. ما با رهبران کشورهای غربی و هیات های همراه آنان همکاری نزدیکی برای برقراری صلح در منطقه داشتیم.
در نوامبر سال 2012 ما با رییس جمهور باراک اوباما و هیلاری کلینتون وزیر خارجه اش برای برقراری آتش بس در غزه ، سوریه و مالی همکاری موفقیت آمیزی داشتیم. ما قصد داشتیم این صلح را در کل منطقه گسترش دهیم و در جهت یک نقشه بلند پروازانه بود که تلاش می کردیم. ما برای مصر نیز یک پرونده حقوق بشری مجزا باز کردیم و از سازمان ملل دعوت کردیم ستادی را در باره حقوق زنان در قاهره تشکیل دهد. ما اصلاحاتی قانونی را برای ساخت یک مصر جدید پیشنهاد کردیم و دراین رابطه با بانکداران منطقه ای و بین المللی پیرامون اجرای این طرح ها گفتگو کردیم.
به خاطر این فعالیت ها و برخوردهاست که من هرچه با خودم کلنجار می روم معنای سکوت جامعه جهانی را درباره بازداشت مان نمی فهمم. وقتی نظامیان دولت را برکنار کردند تقریبا هیچ یک از همکاران بین المللی من کاری برای ما انجام نداد. حتی بیش از این ، گویی اصلا ما وجود خارجی نداشتیم. این سکوت تا آنجا امتداد پیدا کرد که من به شوخی به همکارانم گفتم : « آیا ما واقعا هستیم یا اینکه فتوشاپ شده ایم » ؟
هنگامی که دیده بان حقوق بشر در دسامبر گذشته بیانیه ای را صادر کرد و به غیبت اجباری ما اشاره داشت ما دوباره احساس کردیم وجود داریم. اما به عنوان نتیجه کار ، به دو تن از همکارانم که یکی دستیار رییس جمهور و دیگری مشاور او بود بدون طی کردن مراحل دادرسی اتهاماتی زده و آنها را محکوم کردند. من هم مثل آنها به اتهاماتی واهی تحت بازداشت قرار گرفتم. این البته می توانست نوعی انتقام گیری از من باشد. زیرا من در برابر چنین رفتاری ایستادگی می کردم. من نماینده یک نگرش جهانی بودم که براساس یک تغییر اصیل و درک بین فرهنگ ها وتمدن ها بناشده بود. من نماینده نسلی هستم که فراتر از مرزها رفته و به صورتی واقعی در جامعه جهانی زندگی کرده است. نسلی که در برابر کنترل نهادهای غیر دموکراتیک مقاومت می کند.
من به شخصه در سه قاره زندگی کرده ام : در آسیا ( چون تولدم در امارات متحده عربی بوده است ) در آمریکای شمالی ( چون برای تحصیلات تکمیلی به کانادا رفتم ) و در آفریقا ( که مصر کشور اصلی ام است ). همسر من یک کانادایی است و چهار فرزند دارم که مصری – کانادایی هستند. من یک مسلمانم. پیرو دینی که نقاط مشترک زیادی با سایر فرهنگ ها و ادیان دارد. در نگاه من کانادا یک الگوی موفق از تساهل و تکثر فرهنگی است. به نظر من اروپا و آمریکا کانون های علم و نوآوری بوده و برنامه های مهمی برای صلح جهانی دارند. البته به شرط آنکه سیاست خارجی مدیریت شده ای دراین باره داشته باشند.در نظر من آسیا در یک رقابت جهانی برای توسعه علمی تلاش می کند وارزش هایی که دارد می تواند همه ما را غنی سازد. به اعتقاد من خاورمیانه چهارراه تمدن هاست. جایی که با همبستگی و تساهل انسانی می تواند شاهد یک صلح پایدار باشد. من براین باورم که این قرن متفاوت تر از گذشته خواهد بود. یک شهروند جهانی شده مقدر شده است که صدایش را بلند تر کرده و سیاستمداران نیز باید صدای ما را از این پس به حساب آورند. ما همه رویای مشترکی داریم.
برخی از رویاهای ما واقعیت پیدا کرده است. در مصر ما توانستیم دیکتاتوری را که 30سال برکشورما حکومت می کرد سرنگون کنیم. پنج جوان در ژوئن سال 2011 درمیدان التحریر گردهم آمده و از همه مصری ها خواستند به آنها ملحق شوند. شعار آنها این بود : «آزادی ، عدالت و عظمت ». از همان لحظه بود که به من نیز الهام شد تا به این روند پیوسته و به عنوان یک داوطلب در انتخابات سال 2012 شرکت کنم.
امروز اما ، رویای من دارد با این سوال شکار می شود که : « برادران وخواهران انسانی من ، من می دانم چرا نظامیان مصری دهانم را بسته و ساکتم کرده اند اما خواهش می کنم به من بگویید : شما چرا سکوت کرده اید؟»