آنطور كه نگار و رضا در دادگاه گفتند، تا قبل از اينكه به مرز انفجار برسند و زندگي نوپاي شان را با يك امضا پاي حكم طلاق تمام كنند، عشقشان زبانزد فاميل بود. اما اين عشق افلاطوني در برابر مادر نگار كه عزمش را جزم كرده بود تا يك زهرچشم حسابي از دامادش رضا بگيرد و كمالات دخترش را به رخ او بكشد، خيلي دوام نياورد.
به گزارش اعتماد، ماجرا از چند ماه پس از شروع زندگي تازه داماد و تازه عروس شروع شد. از زماني كه مادر نگار، هر وقت دامادش را ميديديد، از خواستگارهاي دخترش تعريف ميكرد و ميگفت زماني كه نگار هنوز در خانه بود، آنها در خانه را از پاشنه كنده بودند. رضا اوايل با اينكه از اين حرف بهشدت ناراحت ميشد، اما به احترام اينكه مادر همسرش است، به حرفهاي او توجهي نميكرد.
داستان همين طور ادامه داشت تا زماني كه نگار و رضا به همراه مادر و پدرشان به مراسم عروسي يكي از دوستان خانوادگيشان دعوت شدند. روز عروسي، مادر نگار به روال روزهاي گذشته مشغول تعريف و تمجيد از خواستگاران دخترش بود كه يك دفعه سروكله مرد جواني كه در گذشته از خواستگاران نگار بود و او هم به مجلس عروسي دعوت شده بود پيدا شد.
مادر نگار كه ديد اوضاع حسابي مساعد است، رو به حاضران گفت: اين آقا هم از خواستگاران دختر من بوده است. رضا كه با شنيدن اين حرف صبرش لبريز شده بود، حسابي شاكي شد و به مادر زنش اعتراض كرد و مادرنگار هم حرف نامربوطي به رضا زد. داماد جوان هم به تلافي حرفي كه مادر زنش جلوي جمع به او زده بود، سيلي به صورت او زد. نگار كه از ديدن اين صحنه تعجب كرده بود، به گريه افتاد و عروسي را نيمه كاره گذاشت و رفت. پس از اين اتفاقات بود كه رضا پايش را توي يك كفش كرد و گفت ميخواهد از نگار جدا شود و بالاخره اين كار را هم با پرداخت مهريه تقسيطي انجام داد.