در اوج اقتدار صدا و سيما و در بهترين روزهاي آغاز سال جديد، بايد مجموعه «مرد دو هزار چهره» را تنها سريال نوروزي موفق و پر اهميتي دانست که در اين ايام از تلويزيون پخش شد.
مجموعهاي که بايد به جرأت نيشدارترين و پرحرفترين ساخته کارگردان محبوب و خوش نام کشورمان «مهران مديري» دانست. سريالي که همه را ميخنداند و به کسي توهين نميکند. شعور مردم را زير سؤال نميبرد و در عين حال به بسياري از افکار غلط رايج، بيمحابا ميتازد و البته خود را هم از گزند شکايات و اعتراضات ميرهاند.
پس از يک سال «مسعود شصتچي» که نقش اول سريال «مرد هزار چهره» بود، از زندان آزاد شده و به شيراز باز ميگردد. در نگاه اول، کارگردان، قسمت اول و نيمي از قسمت دوم را صرف ياد آوري کارهاي مرد هزار چهره ميکند. اما اولين و پراهميتترين و نيشدارترين نکته فيلم در همين بخش واقع شده است.
نتيجه اينکه فردي که نادانسته دست به جرمي زده بود، از سر ناچاري و اين بار دانسته، دوباره به جرم روي ميآورد. همانگونه که شصتچي رفتار کرد و به فاصله کوتاهي سوار بر جهل جامعه ابتدا شخصيت خود را در اتوبوس و هنگام سفر از شيراز به تهران، پول را با شرکت در برنامه تلويزيوني، شخصيت را با «مهران مديري» شدن و حريم خصوصي جديد خود را با «سحر زکريا» به دست آورد، هر چند ميدانست جرم است و هر چندتر ميدانست جامعه جز اين راه، او را به خود راه نميدهد.
در نگاهي ديگر مهران مديري جامعه را به چالشي ديگر ميکشاند: انجام کارهاي مهم توسط افراد بيتخصص! مسعود شصتچي ابتدا نقش مهران مديري را بازي ميکند. او اين نقش را بازي ميکند صرفاً براي احترام و پول، اما اطرافيانش آنچنان نادان و احمقند که فرق مهران مديري واقعي را با مهران مديري جعلي نميفهمند و به او آنقدر فرصت ميدهند که حتي فيلم ميسازد و فيلمنامه را تغيير ميدهد.
در شخصيت دوم اين به چالش کشيدن به اوج خود ميرسد: مسعود شصتچي خلبان ميشود و عجبا که در خلباني هم کاملا موفق عمل ميکند!!! به راستي در چگونه جامعهاي ميتوان به فردي اين چنين فرصتهايي داد؟ و در نقش سوم هم وي مربي فوتبال ميشود که خود جاي بحث و بررسي ويژه دارد.
اما شخصيت سوم مسعود شصتچي بسيار متفاوت است. او اين بار با صراحت به جامعه ورزشي ميتازد و همه ارکان آن را زير سئوال ميبرد. مديري و گروه بسيار عالي نويسندگان، ابتدا همان بيتخصصي اهالي فوتبال را به رخ ميکشند و سپس به عواملي ميپردازند که مخل ورزش اول کشور است.
ابتدا به مقاصد پشت پرده فوتبال نگاهي مياندازند. به خريد و فروش ها، قراردادها، به تباني ها! به اخلاقيات که گمشده اصلي ورزش کشور به خصوص فوتبال است، به جرايد! و آنچنان تيز و تند و البته خنده آور در جواب خبرنگاري که از او درباره مشکل فوتبال ايران سئوال ميکند، ميگويد: "اينکه شما زياد سئوال ميپرسيد." و کمي اغراق آميز با حرکت هر دو دست بار تمام مسئوليت مشکلات به وجود آمده را به دوش جرايد ورزشي مياندازد.
اندکي بعد هم به فساد پشت پرده جرايد ميپردازد. وي به سراغ بازيکنان ميرود و در اولين برخورد آنان را خطاب به تاجر ميکند تا بازيکن فوتبال! ميتوان گفت در اين سريال در هر جمله به واقع نکتهاي وجود دارد. و در هر رفتار... آنجا که عروسک و توپ را معاوضه ميکند، آنجا که 2هزار توماني در جيب روزنامه نگار ميگذارد، آنجا که به مش و ميزامپلي بازيکن اشاره ميکند و حتي آنجا که به عقده و کمبودهاي کودکي خود واکنش نشان ميدهد.
نقش اول مرد دو هزار چهره بر خلاف آنچه که همه تصور ميکنيم نه خلاف کار است و نه حتي مجرم! و چه زيبا مسعود شصتچي از بازپرس سئوال ميکند: آيا در هواپيما حرف زدن جرم است؟ آيا در برنامه تلويزيون شرکت کردن جرم است؟ آيا کنار خلبان نشستن جرم است؟ آيا فوتبال بازي کردن جرم است؟
چه طنز تلخي!!! و چه نکته اي: آيا ندانستن و نفهميدن جامعه جرم نيست؟ مهران مديري قبلا هم در مجموعهاي همچون شبهاي برره به وضوح به ناداني مردم جامعه اشاره کرده بود. ( البته منظور از ناداني توهين به مردم نيست. اگر نگاهي به رفتارهاي رايج بيندازيم، به آداب و عادات و رفتارهاي بسيار غلطي برخورد ميکنيم که بخشي از آن را بايد ناشي از جهل و ناداني مردم دانست)
به هر حال آنچه در اين مقال ميگنجد ابتدا تقدير و تشکر از همه کساني است که به نحوي در ساخت اين مجموعه شرکت داشتند و سپس گوشزد نکاتي چند براي يادآوري و شايد تغيير در برخي احوال، نه چونان آغاز سال، خواستن بيتوجه «حول حالنا الي احسن الحال».