جواد گياهشناس در سرمقاله مردم سالاری نوشت:
مجلس شوراي اسلامي در جريان طرح استيضاح وزير علوم سرانجام راي به عدم اعتماد دکتر فرجي دانا داد تا وي از ادامه فعاليت در مسند وزارت با تمام شايستگيها باز ماند. هر چند عدهاي برآنند که مجلس از تمام اختيارات قانوني خود استفاده نموده است و ميبايست نسبت به انتخاب ابزارهاي در اختيار قانوني مجلس و تصميمات آن سر تعظيم فرود آورد همچنان که رييس جمهور نيز در کمال آرامش و با تکيه اختيارات قانوني خويش محمد علي نجفي را بعنوان سرپرست وزارت علوم انتخاب نمود اما بسياري بر آنند که استيضاح فرصت مناسبي بود تا آناليز جدي از سمت گيري و جاگيري جناحهاي سياسي به عمل آيد و به اين موضوع اساسي توجه شود که تکليف بازيگران سياسي داخلي در سپهر سياسي ايران يک سال پس از استقرار دولتي با گفتمان اعتدال به کجا منتهي شده است.
در اين راستا آنچه بيش از همه در اردوگاه اصولگرايان مشهود است بحران هويت و عدم انتظام دروني و انسجام داخلي است به نحوي که ميتوان گفت اين اردگاه را ميتوان براحتي با يک جريان داخلي و حتي يک واژه تحريک نمود و با فضا سازي حتي بدون توجه به اثرات افعال و اقدامات مجبور به واکنش کرد. اين همه در جايي که اساسا بخشي از جريان اصولگرايي که تنها بن مايه خويش را در تندروي، مجادله و افراطگرايي توام با بهانه جويي ميبيند همه و همه ميتواند زمينه ساز موضوعات موثري براي حيات آنان گردد. اما بيمناسبت نيست که به بهانه اين استيضاح، اصولگرايان نگاه آسيب شناسانه موثري به جريانسازي درون خويش داشته باشند. چرا که بسياري معتقدند حالا که تب استيضاح فروکش نموده است و با معرفي سرپرست جديد چيزي دستگير آنان نشده است.
انتخابات 24 خرداد 92 واجد اثرات قابل ملاحظهاي است. اساسا در کشور ايران آن هنگام که نتايج انتخابات اعلام ميگردد بسياري از آناليز تبعات آن عاجز ميباشند اما بتدريج کنشها و واکنشهاي مختلف باعث بروز شفافيت سياسي در جناحها و جريانهاي سياسي ميگردد. استيضاح وزير علوم واجد چنين خصوصيتي بود بطوريکه چالشهاي طرفيني را شفاف تر و شکافهاي ساختاري آنان را هويدا ساخت. بنابراين تجربه اولين آزمون جدي دولت و مجلس پس از استقرار کابينه مويد مطالب قابل ملاحظهاي است.
اين استيضاح نشان داد بخشي از جريان اصولگرايي تاب تحمل آرامش مستقر در دولت را نداشته و سعي دارد تا بگونهاي به رقيب خود بقبولاند که دستگاه اجرايي صرفا بخشي از حاکميت سياسي در ايران است. قسمت افراطي چنين نگرشي اتفاقا از نقص گفتماني نيز به شدت آسيب ديده و تلاش براي جايگزيني برنامه اقدام و عملگرايي به جاي آسيب شناسي دروني و ريشه يابي جامعه شناختي سياسي است. به طوري که از فرداي انتخابات خرداد 92 اين نوع از نگرش بدنبال ايجاد يک جريان مستقل در جبهه اصولگرايي بدون توجه به مباني ساختاري، ارزشي و حاکميتي آن بود. هر چند ممکن است اين استيضاح به فرآيندهاي قانوني ديگر نيز منتهي گردد و مردم و ساير جريانهاي سياسي امروز از رييس جمهور بخواهند که وي از اختيارات خود براي معرفي فردي مناسب و همسو با فرجي دانا عمل کند و يا پرونده بورسيههاي غير قانوني را پيگيري و دست اندازان به جايگاه رفيع علم را از تعدي باز دارد و آرامش حاکم بر فضاي کنوني دانشگاهها را پاس بدارد اما مهم ترين سئوال رسوب کرده امروز نخبگان و ناظران سياسي از جريان استيضاح اين است که بالاخره اصولگرايان را با خود چه ميشود؟
امروز جريان اصولگرايي که روزگاري خود را فربه از هرگونه نگرش ارزشي و تئوريک و ساختار منسجم ارزشي بر پايه مباني انقلابي و مذهبي و حاکميت نظام سياسي ميديد با اين بحران مواجه است که مهم ترين ايستار ذهني اصولگرايان براي ادامه فعاليت سياسي چيست ؟ و برپايه کدام انگاره سياسي ميبايست تداوم يابند؟ شايد به نحوي در اينجا ديدگاه لوسين پاي انديشمند مباحث توسعه جاي طرح داشته باشد که تا اصولگرايان نتوانند پارادايم مناسب حل و فصل مناسب تعارضات ارزشي خويش را پيدا کنند و از بحران هويت عبور نمايند، نميتوانند راه چاره مناسبي را براي آينده سياسي خويش ترسيم کنند. حل چنين تعارضاتي بدون شک نيازمند مداقه در نيروهاي اجتماعي – سياسي، انگيزههاي اجتماعي و تحريکات افکار عمومي از جانب عقلاي اين جريان ميباشد. موضوعي که به نظر ميرسد از جانب افراطيون چندان مورد استقبال قرار نگرفته وليکن محصول آن ميتواند منجر به حاشيه رانده شدن بخشي از بدنه اصولگرايان معتدل و ميانهرو در آينده سياسي آنان گردد.
توجه به دو مولفه بنيادين سياست خارجي و علم و فرهنگ در عرصه داخلي و خارجي بي ارتباط به تلاش اين گفتمان به نقش آفريني موثر در سپهر سياسي کشور نميباشد. بدون ارزيابي از نتايج اين دو مقوله ، فرصتسازي مانور گفتمان ايشان را فراهم و ميتواند دولت را در تنگنا قرار دهد. انتخاب مولفه آرمانگرايي در عرصه سياست خارجي بدون توجه به تحريمها و تهديدهاي جهاني و منطقه اي از يک سو و از سوي ديگر آرمانگرايي انقلابي در موضوع علم و فرهنگ مجال نقش آفريني کوتاه برد اين جريان را فراهم ساخته است.
اما در ديگر سوي رويه دولت و کنش و واکنشهاي دولت تدبير و اميد ميتواند نقش موثري براي فرصت سازي اين جريان مهيا سازد. استيضاح وزير علوم بعنوان اولين محک جدي روابط دولت و مجلس ميتواند دولت تدبير و اميد و گفتمان اعتدال را نيز با چالشهايي مواجه سازد. در صورتيکه دولت در تنگناهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي تاب تحمل و کنش بر پايه عقلانيت را از دست دهد قطعا نه به حرکت گفتمان اعتدالي و نه جريان ميانهرو اصولگرايي کمکي نکرده بلکه صرفاً ميتواند مددکار جريان افراطي باشد که بدنبال بهانه جويي و هياهوگري از هر عنواني استفاده ميکند تا بتواند حيات سياسي خويش را امتداد بخشد. درسي که استيضاح براي دولت داشت آن بود که اين جريان به خوبي تمام هدف خويش را بر محوريابي موضوعات مورد مناقشه و چالش بر انگيز قرار داده و از کمترين فرصتهاي موجود براي موجوديت سياسي خويش استفاده مينمايد تا ضمن پر نمودن خلاء قدرت و بازيابي جايگاه از دست رفته خويش با پايين کشيدن اميد و کارآمدي دولت وتنزل سطح مشارکت سياسي مردم در انتخابات آينده مجلس کور سوي اميد حضور را براي خود محفوظ دارد.
بنابراين به نظر ميرسد هر گونه چالش و واکنش شتابزده و بدور از عقلانيت و بر پايه نگرش احساسي از جانب دولت تدبير و اميد صرفاً به امتيازات اين رقيب افزوده و از امتيازات دولت تدبير و اميد خواهد کاست.