سعیده ملایی: وقت افطار که میشود اعضای خانواده من دو گروه میشوند .گروهی میخواهند ماه عسل ببینند و گروهی خندوانه.همزمانی این دو برنامه تقریبا متضاد با هم حواشی جالبی به وجود اورده است.
شاید اگر این دو برنامه با هم همزمان نبود چنین حواشیهایی هم شکل نمیگرفت.زیرا در اینجا موضوع انتخاب پیش می اید و در هر انتخابی مزایا ومعایب را باید در نظر داشت.این استدلال تراشی ها برای دیدن برنامه مورد علاقه به شبکه های اجتماعی هم راه پیدا کرد .
گروهی به طرفداری از ماه عسل و گروهی به طرفداری از خندوانه داد سخن سردادند و در این میان مخالفان هم جای خود را دارند.خواهر من طرفدار خندوانه واز مخالفان سرسخت ماه عسل است ومن درست بر عکس او.او معتقد است در استانه افطار که فشارش افتاده و گرسنگی طاقتش را طاق کرده حوصله وتوان دیدن داستان های عجیب و غریب غمگین،گاهی ترسناک و تراژدیک را ندارد.او میگوید دوست دارد با دیدن یک برنامه مفرح مثل خندوانه در هنگام افطار با هنرنمایی رامبد جناب خان نیما وسایرین با لبخند به استقبال اذان برود و خودش را به خنکای خندوانه و رنگ های دلفریبش بسپارد.
در مقابل ان چه ناخواهر من نقطه ضعف برمیشمرد من از ان به عنوان نقطه قوت ماه عسل ناممیبرم.اولین استدلالم این است که ماه عسل فقط در ماه مبارک رمضان پخش میشود وفرصت دیدنش همین سی روز است .
علیخانی مجری قدر وتوانمندی است و در حالی که بیشتر مجریان خودشان را در حاشیه امن میبرند وبا شب به خیر گفتن های ابکی و روز به خیر گفتن های تکراری قایق حضورشان را به جزیره امن سوق میدهند و حوصله مخاطب را سر میبرند علیخانی یک اتفاق خوب است.او همیشه حرفی در چنته دارد ومنفعل نیست همین برنامه اش را از تکرار خارج میکند.حاضر جواب است ومثل اغلب دهه شصتی ها جسور وتا حدودی مغرور مینماید.
علیخانی با دعوت از مهمانان متفاوت وخاص قصد ندارد موضوعی را تعمیم دهد و ان را موضوع اول جامعه معرفی کند او میخواهد بگوید ما میتوانیم به هر موضوعی از ورای ادراکات حسی روز مره نگاه کنیم .این بزرگترین مزیت ماه عسل است.یک نگاه متفاوت ،تامل برانگیز و دور از تکرار.نگاهی که در هیاهوی زندگی ماشینی و روزمره گم شده است.ماه عسل میگوید بیایید از ماشین زمان پیاده شویم و اطرافمان را به نظاره بنشینیم.شاید ما کمی هم به غم احتیاج داشته باشیم.نه ان غم کشنده و فلج کننده بلکه اندوهی که ما را به حرکت وامیدارد.وچه اندوهی بالاتر از اندوه برای کودکی بی سرپرست.در پایان این نوشته شعری ازامیلی دیکنسون شای حق مطلب را ادا کند.
اگر بتوانم حتی جلوی شکسته شدن قلبی را بگیرم بیهوده نزیسته ام
اگر بتوانم تحمل رنجی را اسان کنم
یا دردی را تسکین دهم
یا سینه سرخی کوچک را به لانه اش بازگردانم
شاید بیهوده نزیسته باشم.