این روزها نمیتوان برای درد ˝کتابنخوانی˝ و معضلات و موانع کتاب و مطالعه یک نسخه پیچید. واقعیت این است که قضیه پیچیدهتر از این حرفهاست. کتابخوان چه کسی است؟ مردم ما کتابخوان هستند؟ سرانه مطالعه در این کشور چگونه است و این میزان شامل مطالعه چه کتابها و متونی میشود؟ آیا همه پاسخ واحدی برای این سئوالات دارند؟
به گزارش «
تابناک اجتماعی»، واقعیت این است که موضوع مطالعه و کتابخوانی با این که به کرات از تریبونهای مختلف مطرح شده و میشود، اما به این دلیل مهم که در جامعه کممطالعه ما همچنان موضوعیت دارد، از رونق خبری نیفتاده است، متاسفانه. حتی به زعم بسیاری وضعیت کتابخوانی ما بارها و بارها نسبت به سنوات گذشته وضعیت وخیمتری پیدا کرده است.
در این مجال آنچه مورد بحث قرار گرفته نه موضوعات کلی در زمینه کتابخوانی که خرده بحثهای پیرامون آن است. همیشه در افواه اهل قلم و اصحاب مطالعه دلایلی برشمرده میشود که به عنوان موانع کتابخوانی در کشور ما از آن یاد میشود. بحث ترجمههای نامناسب و داستاننویسی غیرجذاب نویسندگان خودمان از همین خرده بحثهای مزبور به حساب میآید. در این گیر و دار راه مردم به سراغ چند تن از اصحاب قلم رفت که البته هر یک از طیفی و هر کدام دارای فکری متفاوت هستند. اگر نمیتوانیم برای موانع و مسائل امروز کتاب و کتابخوانی نسخهای واحد تجویز کنیم، لابد نمیتوانیم برای این بیماری (نخواندن کتاب) به سراغ یک پزشک برویم. آرا و تزها متفاوتتر از این حرفهاست.
گروهی آفت نخواندن مطالعه در کشور ما را در خود نویسندگان و آثارشان میدانند، با این توضیح که داستاننویسان ما بلد نیستند مخاطب خود را شیفته اثرشان کنند. ر.اعتمادی نویسندهای که آثارش را روی هوا میزنند درباره این فرضیه حرف زده است.
داستاننویس که معلم نیستر.اعتمادی میگوید:اولا باید بگویم مگر ما از ادبیات انتظار درس دادن داریم؟! این کتاب است که به انسان درس میدهد. در داستاننویسی هدف مطرح کردن یک ایده برای ساختن جهان آینده نیست. ما صرفا میتوانیم جهان آینده را توصیف کنیم. لذت مردم هم در آن است که وقتی قصهای میخوانند بتوانند با آن همذات پنداری کنند.
او گفت: داستاننویس که معلم نیست. آنگونه که میدانید در ادبیات امروز جهان دو نوع رمان وجود دارد: پر مخاطب و کم مخاطب. رمان پر مخاطب رمانی است که همه میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند اما رمان کم مخاطب رمانی است که بعضیها بر اساس اندیشههای خودشان آنها را مینویسند و تنها قشر خاصی از مردم میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. در دنیای امروز رمان باید پر مخاطب باشد. یک برنده جایزه نوبل بیاورید که کتابهایش پرمخاطب نبوده باشند.
ر.اعتمادی معتقد است: این مردم هستند که نویسنده را انتخاب میکنند. نویسنده مردم را انتخاب نمیکند.
نمیشود حکم کلی داداما حسین سناپور تز دیگری دارد. او در پاسخ به این پرسش که بعضی بر این گماناند که نویسندگان ایرانی داستانهای خوشخوانی نمینویسند و به این دلیل فروش خوبی ندارند، گفت: این موضوع منحصر به ایران نیست و در تمام دنیا چنین است.
حسین سناپور گفت: نمیشود یک حکم کلی داد که داستانهایی که نوشته میشود مورد استقبال قرار نمیگیرد. وقتی شرایط بهتر شود؛ سرانه مطالعه در کشور بالا برود، موانع نشر از بین برود و تیراژ کتابها افزایش پیدا کند آن وقت است که میشود درباره این موضوع صحبت کرد.
وقتی شما کتابی بنویسی که در تیراژهای بالا هم فروش برود، اما اجازه نشر نداشته باشد دیگر این بحث چه فایده؟
سناپور ادامه داد: البته شکی نیست که نویسندگانی هستند که آثار خوشخوانی نمینویسند، اما باید متوجه این نکته نیز بود که شرایط داستاننویسی در کشور ما بر کار نویسندگان ما بیتاثیر نیست. برای نمونه اگر شرایط مناسبی در اوضاع نشرمان حاکم بود نویسندگان میتوانستند فرصت بیشتری برای کار داشته باشند و یقینا این فرصت باعث میشد کتابی نوشته شود که استقبال خوبی هم از آن صورت از طرف دیگر یکی از مباحثی که در این حوزه مطرح است و همیشه به عنوان یکی از موانع کتابخوانی مخاطبان معمول از آن یاد میشود بحث ترجمههای نامناسب است. عدهای معتقدند ترجمههای نامناسب بسیاری از مخاطبان را دلسرد میکند. برای این موضوع به سراغ احمد پوری میرویم.
ترجمههای خوب همیشه ثابت کردهاند که جای خود را در میان اهالی مطالعه پیدا میکنند پوری با اشاره به آسیبهای امروز در حوزه ترجمه میگوید: همانطور که در همه امور میتوان از نقاط ضعف و قوت گفت، در حوزه ترجمه نیز میتوان این بحث را مطرح کرد. قبل از همه چیز من مهمترین آسیب را در کم سوادی مترجم در زبان مبدا میدانم و همین طورنداشتن تسلط در ریزهکاریهای ترجمه. عامل دیگر هم افق نبودن مترجم با مولف است، به این معنا که به عنوان مثال وقتی من با دنیای شعر فاصله دارم و در این مقوله حتی در زبان بومی خودم نیز مشکل دارم نباید دست به ترجمه شعر بزنم، حتی اگر کاملا به زبان مبدا تسلط داشته باشم. سومین عامل را هم دنبال جنجال و میل بازار بودن میدانم.
او توضیح میدهد:برای نمونه کتابهای "هری پاتر" در دنیا خیلی سریع معروف شدند و در اینجا یکسری ناشر به سرعت درصدد ترجمه این آثار برآمدند که عمدتا نیز از مترجمان جوان و کم سابقه استفاده میکنند.
در این موارد ناشر چیزی که برایش اهمیت دارد سرعت ترجمه است و حتی این مورد تجربه شده است که یک کتاب را به 10 قسمت تقسیم میکنند و هر کسی به سراغ یک بخش میرود و ممکن است روزی 18 ساعت وقت بگذارند تا هر چه سریعتر کتاب روانه بازار کتاب شود. هر چند به نظر من این مسئله چندان در حوزه ترجمه تاثیرگذار نیست و ترجمههای خوب همیشه ثابت کردهاند که جای خود را در میان اهالی مطالعه پیدا میکنند.
اما عدهای نیز معتقدند مسئله کتاب و کتابخوانی را باید از اصل ماجرا یعنی فرهنگی که در بستر خانواده شکل میگیرد دنبال کرد. با این توضیح باید کودکان ما از ابتدا سر و کله زدن با کتاب را یاد بگیرند. رحماندوست در این زمینه حرفهای جالبی میزند.
مهم نیست دولتها چه میکنند
مصطفی رحماندوست اما درمورد وضعیت کنونی کتاب و کتابخوانی در کشور به هنرآنلاین گفت: الآن وضعیت به نسبت چند سالی که گذشته است بهتر شده، اما اگر بخواهیم بسامد مطالعه امروز را با 30 سال قبل و اوایل انقلاب قیاس کنیم، باید بگویم آن روزها مردم بیشتر مطالعه داشتند.
رحماندوست توضیح داد: مهم نیست دولتها در این میان چه میکنند و چه آمارهایی ارائه میدهند چرا که به آمارهای دولتی نمیتوان اعتماد کرد. خانوادهها هستند که باید متوجه اهمیت موضوع کتابخوانی باشند. آنها هستند که باید برای مطالعه کودکان و نوجوانانشان وقت بگذارند. ما خارج از سیر جهانی مطالعه هستیم و به همین واسطه در حرکت رو به رشد جهانی هم سهم کمتری داریم. وقتی پدر و مادر یک خانواده مطالعه نداشته باشند از فرزند آنها هم این انتظار نمیرود چرا که این رفتار اولیای خانواده است که بر فرزند تاثیر میگذارد. وقتی کودک لذت کتابخوانی را در چهره پدر و مادرش نمیبیند، این کار را تقلید نمیکند. برای نمونه وقتی میبیند که پدر و مادرش به پوشیدن لباس مارکدار توجه نشان میدهند و از این کار لذت میبرند برای کودک هم پوشیدن لباسهای برند به امری لذتبخش تبدیل میشود و اینگونه است که رفتار پدر و مادر روی فرزندشان تاثیر میگذارد.
رحماندوست درباره پشتیبانی دولتها از کتابخوانی گفت: ما نباید دنبال پشتیبانی دولتها باشیم، آنها به اندازه کافی گرفتار مسائل دیگر هستند تا به این موضوع توجهی نکنند. موضوع مورد بحث خانوادههاست. اینکه خانوادهها تا چه میزان اهمیت ادبیات کودک را درک رحماندوست در پایان گفت: با اینکه در جوامع غربی به نسبت کشور ما رشد وسایل سرگرمی و رسانههای جمعی بارها بیشتر بوده است، اما سرانه مطالعه در این کشورها خیلی بیشتر از جامعه ماست. این را به این خاطر میگویم که حتی این مسئله نیز نمیتواند وضعیت اسفانگیز مطالعه در جامعه ما را توجیه کند.
خشایار دیهیمی دراینباره به ایسنا گفته است: کتابخوان کسی است که خواندنش دائمی باشد و به یک عادت دائمی کتابخوانی تبدیل شده باشد، آن هم نه کتاب درسی بلکه کسی که ادبیات، فلسفه و علوم انسانی میخواند و در ذهنش پرسشهای زیادی وجود دارد و بهنظرم ما اگر روزی بخواهیم راجع به مسأله کتاب و پایین بودن میزان فروش کتاب و کم شدن مطالعه تحقیق کنیم باید به مسائلی از همین قبیل اشاره کنیم. یعنی اینکه مردم جامعه ما چقدر در ذهنشان پرسش وجود دارد، چون اصولا مردم ما گمان میکنند همه چیز را میدانند و احتیاجی به مطالعه ندارند. این مردم برای همین جملات قصار را میخواهند چون میخواهند در جایی از آنها استفاده کنند. همه اینها به خاطر این است که اصولا ما جامعه بیپرسشی هستیم.
اما همان طور که گفته شد ما هنوز تعریف درستی از کتابخوان در دست نداریم و در این زمینه متفق القول نیستیم. متفق القول نیستیم هیچ، گاه با سخنانی بالکل متضاد مواجه میشویم، نه صرفا درباره امر کتابخوانی بلکه این پراکنده گویی یقه مباحث حاشیهای این موضوع را هم میگیرد، تا جایی که حتی به زعم بعضی، مردم ما اهل کتاب خواندن هستند و شهروندان غربی بیشتر از ما ایرانیها فریدون جنیدی میگوید: این را که گفته میشود در ایران مردم اهل کتاب خواندن نیستند و اروپاییان بیشتر از ما کتاب میخوانند قبول ندارم زیرا میبینم که مدام و پیوسته جوانان ایرانی برای تحصیل و کار از سوی دانشگاهها و سازمانهای مختلف کشورهایی اروپایی و آمریکایی دعوت میشوند. این یعنی اینکه آنها اهل مطالعه هستند و اگر مطالعه نمیکردند به اینجا نمیرسیدند.
او معتقد است: اروپاییان بیشتر کتابهایی را میخوانند که دروغپردازی هستند یعنی موضوع بیشترشان داستانهای دروغین است اما مطالعه به خواندن کتابهای علمی گفته میشود که جوانان ما در این زمینه بسیار فعال هستند بنابراین من این را که گفته میشود ایرانیان کمتر از اروپاییان کتاب میخوانند قبول ندارم، چون خواندن رمان را جزو مطالعه نمیدانم.(همان)از طرفی خشایار دیهیمی میگوید کتابخوان کسی است که ادبیات، فلسفه و علوم انسانی بخواند و نه متون درسی، و از طرف دیگر جنیدی میگوید:" من این را که گفته میشود ایرانیان کمتر از اروپاییان کتاب میخوانند قبول ندارم، چون خواندن رمان را جزو مطالعه نمیدانم."