دولت در شرایطی برای ثبت مشترک «مثنوی معنوی» مولوی با ترکیه در یونسکو ثبت شود که اگر چنین ارادهای باشد، باید با کشورهای عربی نیز برای چنین ثبتی به توافق رسید، زیرا اشعار اصلی ترکی مولوی به ندرت یافت میشود و در مقابل تعداد اشعار عربی سهم نسبتاً قابل توجهی دارند و اعراب حاشیه خلیج فارس در این حاتم بخشی در اولویت هستند!
به گزارش «تابناک»، یکی از مسئولان دولت خبر داده که با ترکیه توافق شده، «مثنوی» مولانا جلال الدین بلخی را مشترک ثبت کرد و مولانا یکی از نقاط مشترک فرهنگی ایران و ترکیه در نظر گرفته شود. این حاتم بخشی مفاخر ادب فارسی در حالی رخ میدهد که درصد بسیار اندکی (کمتر از یک هزارم) اشعار مثنوی به زبان ترکی است.
البته این امکان وجود دارد، طیفی از اشعار ترکی که بعدها توسط برخی مریدان مشهور مولوی به برخی نسخههای مثنوی افزوده شده نیز به نام مولوی ثبت شود؛ اما نخبگان ادبی کشورمان با اندکی دقت به نثر متفاوت این اشعار پی میبرند و تفکیک این اشعار منتسب شده به مولوی از اشعار اصیل و واقعی برای خبرگان دشوار نیست.
این ثبت از آن جهت خطرناک است که پیش از این پانترکها تلاش وسیعی برای ترک خواندن «مثنوی معنوی» به کار برده بودند و حتی برخی از آنها این تعبیر مضحک را به کار میبرند: «اگر مولانا ایرانی است پس لابد قونیه هم یکی از شهرهای ایران است!» و با این اوصاف، چنین ثبتی در شرایطی که قریب به اتفاق اشعار مولوی به فارسی و اندکی از این اشعار نیز به زبان عربی است، صرفاً ایجاد بستر لازم برای بهره برداری بیشتر از مولوی است.
این در حالی است که اگر قرار بر چنین ثبت مشترکی باشد، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در اولویت هستند، چون شمارش اشعار عرب در «مثنوی» مولوی چهار رقمی است و به همین دلیل، ادعای اعراب درباره عرب بودن مولوی میتواند مستدلتر از ادعای ترکهای ترکیه درباره ترک بودن مولوی ـ آن هم با تکیه بر چند ده بیت ـ باشد و دوستان میتوانند برای حراج مولوی ابتدا سری به شیخنشینهای جنوب خلیج فارس بزنند!
از شوخی گذشته، واقعاً چرا باید چنین ثبت مشترکی از ادبیات فارسی با ترکیه رخ دهد و چرا نباید این ثبت مشترک با تاجیکستان و افغانستان که زبان فارسی در آن مناطق ریشه دارد، صورت پذیرد؟ با توجه به اینکه حتی بلخ موطن مولوی نیز در افغانستان است، این ثبت مشترک، ریشه عمیقتر و منطقیتر از بخشیدن «مثنوی» فارسی به ترکیه نبود؟
در مقابل اگر «زبان» را وطن شاعر و نویسنده تلقی کرد، طبیعتاً مولوی ایرانی است و اگر مبداء حیات را مبنای هویت یک شاعر قرار داد، مولانا در ایران بزرگ و در افغانستان کنونی که انگلیسیها از ایران تجزیهاش کردند، به دنیا آمده و باز هم نسبتی با ترکیه، به جز محل دفن این شاعر در قونیه ندارد. در مقابل به جای اینکه ایران «مثنوی» فارسی را با ترکیه سهیم شود، باید اتفاقی عکس این رخ دهد و ترکیه به نشانه حسن نیت، در ثبت جهانی «قونیه» ایران را نیز سهیم کند.
متأسفانه تاکنون نیز بیشترین بهره برداری اقتصادی و فرهنگی از مولانا را نیز ترکیه انجام داد و در مغرب زمین نیز بسیاری تصور میکنند، مولانا که با تعبیر RUMI خوانده میشود، شاعر ترک بوده است! اکنون مسئولان کشورمان نیز دست به دست مسئولان ترکیه دادهاند و برای تحکیم روابط، کالایی گزافتر از تاریخ و فرهنگ ایران برای شریک کردن ترکیه نیافتهاند و در میان فرهنگ ایران، ارزشمندترین و پرخواهان ترین کالا را در اختیار ترکیه قرار میدهند.
بنابراین انتظار میرود، به هیچ عنوان چنین خیانتی بزرگ به مولانا و ادب و فرهنگ فارسی نشود و اشعاری که بر پایه زبان و ادبیات فارسی نوشته شده و کاملاً ریشه فارسی دارد، به عنوان میراث ملی ایران در سطح بینالملل ثبت شود و اگر قرار بر ثبت مشترک است، تنها افغانستان و تاجیکستان فراخوانده شود. با وجود این، اگر همچنان اصرار بر خیانت به میراث مولاناست، علاوه بر ترکیه، می توان همه کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس را به دلیل کثرت اشعار عربی شریک کرد و روابط را با فروش مولوی صمیمانهتر کرد!