
امام خميني (ره) نه تنها انقلاب را لحظه به لحظه رهبري کرد بلکه براي حفاظت از آن در غياب خود، نکات راهگشايي را نيز براي حاميان نظام اسلامي به يادگار گذاشت. يکي از آن نکات هوشمندانه اين بود که هرگاه ديديد دشمنان از شما تعريف کردند معلوم ميشود عيبي در کار است (صحيفه نور، ج 17، ص 250).
متأسفانه اين هشدار بجا ـ که پس از ارتحال امام، با تعابير مختلف از جمله همسو نشدن با دشمن، شاد نکردن دشمن و عدم تکرار سخن دشمن از سوي رهبر انقلاب نيز بارها مورد تأکيد واقع شده است ـ برخي دلسوزان را به اشتباه انداخته تا آنجا که گمان کردهاند که «هر سخني» که دشمن از آن استقبال کند يا به شادي دشمن منجر شود، يقينا ماهيت ضد نظام و انقلاب دارد! براي روشن شدن مسأله با چند مثال آغاز ميکنم.
بدون شک امام خميني شاگردي به بزرگي مطهري و دشمني به بزرگي شاه نداشت. اما همين شاگرد، بارها بزرگترين دشمن امام را شاد کرد. زماني که مجاهدين (منافقين) با شاه مبارزه ميکردند، مطهري علم مخالفت با آنها را برافراشت و از جمله شديدا از اينکه آنان مطالب خود را به جاي «به نام خدا»، با «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران» آغاز ميکردند انتقاد کرده، آن را مصداق شرک خواند و باعث اختلاف ميان مبارزان شد، به گونهاي که گروهي از انقلابيون مطهري را همکار ساواک خواندند.
مطهري چندين بار ديگر نيز دشمن امام و خودش را شاد کرد: در مجله فاسد زمان شاه يعني «زن روز» سلسله مقالات نوشت، سالها مردانه عليه مارکسيسم ـ که شاه آن را تهديد بزرگي عليه حکومت خود ميديد ـ مبارزه سرسختانه کرد و حتي صنف خود يعني روحانيت را چند بار در کتب و سخنرانيهايش «درخت آفت زده» خواند، با اينکه خود بزرگترين مدافع اساس روحانيت بود و حتي شهيد «تز اسلام منهاي روحانيت» شد. اتفاقا همين کارهاي «دشمن شاد کن» مطهري، بيت الغزل هر ساله سخنرانان در تجليل از مقام اوست.
چگونه است که امام از ميان شاگردانش همان کسي را که بيش از همه دشمن او را شاد کرده بود «پاره تن» و «حاصل عمر» خويش خوانده، آثارش را بي استثنا آموزنده و روانبخش دانست؟! شاد شدن شاه از برخي اقدامات مطهري چگونه با هشدار امام که در ابتداي مقاله ذکر شد سازگار است؟
نکته قابل توجه اين است که حتي خود امام و رهبر انقلاب هم گاهي اقداماتي کردهاند که در عين درست بودن، دشمنان هم از آن شاد شدهاند و اين روشن ترين دليل است بر اينکه از نظر امام و رهبر انقلاب هر اقدامي که دشمن از آن شاد شود لزوما نادرست نيست.
همه به ياد داريم که در زمان حيات امام، اسرائيل و دشمنان قسم خورده انقلاب، همواره خواستار آزادي بيقيد و شرط افرادي مانند بمبگذاران و جاسوسان و ترورکنندکان مردم بيگناه در خيابان بودند. اما در همان دوران، امام خميني چند بار محکومان دادگاه انقلاب را مورد تخفيف مجازات و عفو قرار داده و اسباب آزادي برخي از آنان را فراهم نمود. آيا هيچ ناداني پيدا ميشود که بگويد امام با اين اقدام خود در جهت منافع اسرائيل حرکت کرده است؟! يا رهبر انقلاب اخيرا دستور تعطيلي بازداشتگاه کهريزک را صادر کردند. اين کار تأييدي بود از بالاترين مقام نظام اسلامي بر وقوع بدرفتاري با برخي بازداشت شدگان، که عزل و بازداشت دوازده نفر از عاملان وقايع کهريزک را به دنبال داشت. آيا اين اقدام کاملا درست، اسباب شادي دشمن و نيز سوء استفاده او را فراهم نکرد؟ اگر هميشه و در همه جا شادي يا سوء استفاده دشمن، معيار منحصر به فرد بود اين دستور بايد به صورت محرمانه صادر ميشد.
نه تنها در سيره بزرگان، بلکه حتي در آيات قرآن، سيره پيامبر (ص) و ائمه (ع) به موارد بسياري ميتوان اشاره کرد که دشمنان براي آن شادي کردهاند. داستان تغيير قبله، از نمونه آيات دشمن شاد کن است. خداوند متعال که براي او علم به حال و گذشته و آينده يکي است قطعا ميدانست که تعيين بيت المقدس به عنوان قبله اول مسلمانان، باعث نه تنها شادي بلکه طعنه دشمن ميشود و چنين هم شد، اما اين امر باعث نشد خداوند از ابتدا کعبه را قبله مسلمانان اعلام کند. اگر «شاد شدن» دشمن «تنها ملاک» براي ارزيابي درستي يک کار است بايد گفت نعوذ بالله فرمان اوليه در مورد قبله غلط بوده است!
در سيره اهل بيت هم مصاديق فراوان است. آيا وقتي اميرالمؤمنين (ع) ياران خود را «نامرد» خواند (يا اشباه الرجال و لا رجال) دشمن بزرگ خود يعني معاويه را شاد نکرد؟ آيا کلام سوزناک و تأثيرگذار امام صادق (ع) به شيعيان که «مايه زينت ما باشيد نه مايه ننگ ما» دست آويز دشمنان تشيع قرار نگرفت؟ پس رمز و راز مطلب کدام است؟
من فقط در مورد شادي دشمن توضيح ميدهم که البته در مورد هرکدام از همسويي با دشمن، تکرار سخن دشمن، تعريف دشمن از يک فرد و... ميتوان توضيحات مشابهي ارائه کرد، گر چه درهر کدام ظرافتهايي وجود دارد.
اساسا قدم اول براي هر گونه اصلاح در اجتماع، پذيرش عيب و ايراد است و در عصر ايميل و اينترنت و ماهواره، هيچ گونه پذيرش عيبي ممکن نيست مگر آنکه دشمن از آن آگاه شده و بالطبع اسباب شادي اش فراهم شود. اما نکته مهم و کليدي اين است که شادي دشمن دو گونه است: شادي «موقت» و شادي «طولاني يا دائم». در يک صورت است که شاد کردن «موقت» دشمن نه تنها مذموم نيست بلکه واجب است و آن زماني است که تنها راه پيشگيري از شادي طولاني و بلکه هميشگي دشمن، شاد کردن موقت او باشد.
امام فرمود اگر اين نظام خداي ناکرده سقوط کند لااقل تا قرنها نميتوان سربلند کرد (صحيفه نور، ج18، ص17). بنابراين سقوط نظام، معادل شادي چند صدساله دشمن است. پس وقتي ظلمي از ناحيه حکومت صورت ميگيرد ـ که به فرموده پيغمبر(ص) نابود کننده هر حکومتي است ـ و عدهاي توجيه گر وارد ميدان ميشوند و عدهاي ديگر تنها به دنبال تصفيه حسابهاي جناحي ميدوند چه کسي بايد به اين ظلمها اعتراض کند؟ اگر فرد معترض اصلاحطلب باشد، ميگويند به خاطر ناراحتي از شکست در انتخابات است. بنابراين کساني که عشق به نظام داشته و از هر گونه خط بازي پرهيز داشتهاند و احتمال ميدهند سخنشان تأثيري داشته باشد وظيفه خطيري به عهده دارند .
بگذار در کنار سرور بسیاری از نیروهای دوستدار انقلاب، ده سايت ضد انقلاب هم چند روزی خوشحال باشند که صداي پسران مطهري هم از ظلمها درآمد، اما در عوض، پس از سقوط نظام، شادي چند صد ساله و نسل اندر نسل نکنند. در اين موارد «شادي» موقت دشمن در واقع «دلخوشي» اوست و نبايد آن را ملاک مطلقي براي درستي يا نادرستي يک اقدام قرار داد.(1)
يک دليل تن دادن به شادي دشمن در قرآن و روايات و سيره بزرگان دقيقا همين است که گرچه آن اقدام براي دشمن سرور و شادي به همراه آورده است اما در واقع او را از شادي بزرگتر محروم کرده است و نوعا دشمن بدان واقف نبوده است. (مثلا شاه از مقاله زن روز مطهري شاد بود اما غافل بود که مطهري فرصتي براي تبيين اسلام براي قشري که هرگز در آن زمان راه ديگري براي رساندن پيام به آنان نبود پيدا کرده بود.)
به هر حال ترديدي نيست که بدرفتاري غير قابل انکار با برخي از بازداشت شدگان وقايع اخير اسباب شادي چندين ساله را براي دشمن فراهم کرده است. اما پرسش اين است که چرا امروز مجبوريم به اين «شادي چند ساله» تن دهيم؟ پاسخ روشن است: براي اينکه در گذشته حاضر نشديم به «شادي چند روزه» دشمن تن دهيم و لو عدالت قرباني شود. اين مطلب را ميتوان در قالب يک مثال توضيح داد.
اگر فرضا دو سال پيش يکي از ائمه جمعه در خطبه هايش مرگ قطعي زهرا بني يعقوب در زندان را مطرح ميکرد (دختر پزشکي از يک خانواده مذهبي که در مهرماه 86 در پارکي در همدان دستگير شده و دو روز بعد جنازه اش به خانواده او تحويل داده شد)، برخي دوستان از سر دلسوزي و برخي مدعيان طرفداري از رهبري ميگفتند چرا حرفهاي دشمن شادکن ميزنيد؟ نديديد ديشب بي بي سي سخن شما را با آب و تاب نقل کرد؟
مسلما از چنين اقدامي راديوهاي بيگانه استقبال ميکردند و چند روزي سرخوش بودند اما نتيجه اش اين بود که هر کس در محيط بسته زندان کار ميکند مطمئن ميشد که تخلف او ميتواند در خطبهها و يا در اخبار مطرح شود و فرياد «يا للمسلمين» هر مظلومي ميتواند بيملاحظه علني گردد. در اين صورت آيا امروز کسي جرأت ميکرد با مرحوم روح الاميني و امثال او چنين رفتار کند؟ آري، با رسانهاي نکردن مرگ زهرا بني يعقوب به خيال خودمان از بدنام شدن نظام جلوگيري کرديم و آن شادي چند روزه را از دشمن گرفتيم ولي امروز در عوض، شادي چند ساله را تقديمش کرده ايم.
بگذريم از اينکه چنين «خدمت» بزرگي به انقلاب از سوي همين امام جمعه فرضي، توسط برخي رسانهها به «خيانت» تعبير ميشد و با بهره گيري از شغل پرطرفدار تحريفگري و با سرهم کردن تصاويري از فاکس نيوز و سخنراني نماينده مجلس اسرائيل و با ارائه تفسيري نادرست از اين سخن صحيح امام که حرفهاي دشمن شادکن نزنيد، بار ديگر به همگان پيام داده ميشد که سخن به ميان آوردن از اين قبيل امور فقط در آخرت امکان پذیر است.
از اين گونه خدمات به انقلاب زياد شده است. هر وقت قرار شد تخلفي امنیتی مربوط به درون نظام مورد رسيدگي قرارگرفته يا علني شود و يا با آقازادهاي برخورد شود، توجيهاتي از قبيل شاد نکردن دشمن و حفظ آبروي نظام و بدبين نشدن مردم از راه رسيدهاند. نتيجه اين شده است که در جامعه ما حتي گاهي «اقوي» (قوه قضاييه) نميتواند حق خود را از «قوي» (آقازاده) بگيرد در حالي که در جامعه مطلوب پيامبر «ضعيف» بايد بتواند حق خود را از قوي بگيرد آنهم بدون لکنت.
آنچه گفته شد تنها در حد مجال اين نوشتار بود و دقايق بسياري در اين باره وجود دارد که بايد در فرصتي ديگر به آنها پرداخت اما از آنجا که در فضاي غبارآلود کنوني بازار تحريف داغ بوده و نه تنها با کمرنگ شدن اخلاق رسانهاي بلکه بعضا با فقدان حياي رسانهاي و بلکه با نوعي رذالت رسانهاي مواجهيم لازم است نکاتي را تاکيد کنم.
1. هشدارهاي امام و رهبر انقلاب درباره توجه به عکس العمل دشمن کاملا صحيح و راهگشاست و يک «هشدار» بازدارنده است براي دوستداران انقلاب که ناخواسته در خدمت دشمن قرار نگيرند. اما بدين معنا نيست که هرگاه دشمن از اقدامي اظهار شادي کند «قطعا» آن کار نادرست است (گر چه در موارد بسياري چنين است). مثلا حکم امام درباره اعدام سلمان رشدي کاملا درست بود اما چون براي يک «ذهن غربي» صدور حکم اعدام به سبب توهين به پيامبر قابل هضم نيست، رسانههاي ضد اسلامي براي مخالف نشان دادن اسلام با آزادي و حقوق بشر، از آن استقبال فراواني کردند. حکم امام بر طبق مباني اسلامي و عقلي کاملا قابل دفاع است و سوء استفاده و شادي دشمنان هرگز از اعتبار آن نميکاهد. بله، اگر کاري «تنها اثرش» شادي دشمن باشد در اين صورت با اتکا به سخن امام ميتوان آن را باطل دانست.
2. نه امام و نه رهبري هيچ گاه نگفتهاند که براي تعيين صحت و سقم يک سخن، به محتوا توجهي نکرده و فقط به سايتهاي ضد انقلاب مراجعه کنيد، اگر استقبال کرده بودند حتما آن سخن غلط است! آيا اسلامي که ميگويد که به خود «گفته» (ما قال) و نه به «گوينده» (من قال) بايد توجه کرد، استقبال دشمن را «ملاک مطلق» قرار داده است؟! اگر چنين باشد بايد گفت زماني که امام عليه آمريکا مردانه ايستاد کار اشتباهي بود چون شوروي و چين کمونيست از آن استقبال ميکردند!
مخالفت امام با آمريکا از قلب سرشار از ايمان، غيرت ديني و اتکال به خداوند نشأت گرفته و نوعي عبادت بود، اين مخالفت هيچ ربطي به مخالفت شوروي يا چين که تحت تأثير افکار مارکسيستي و حرصهاي اقتصادي و دهها عامل ديگر دنيايي بود نداشت گرچه اين دو مخالفت در ظاهر با هم همسو بودند. ضمنا اگر تنها ملاک درستي، اتخاذ موضعي بر خلاف موضع دشمن است، آيا در صورتي که دشمن به هر دليل موضع خود را پس از مدتي تغيير داد ما هم بايد موضع خود را تغيير دهيم تا همچنان با او مخالفت کرده باشيم؟
3. شناخت دقيق مباني دشمن شناسي امام خميني نياز به پژوهش لااقل يکساله گروهي از محققين زبده دارد. به فراموشي سپردن بسياري از رهنمودهاي ديگر امام و حتي سيره خود امام و چسبيدن به ظاهر يک جمله، مانند آن است که کسي چنين استدلال کند که امام از روحاني بودن خود در دهه آخر عمر پشيمان شده بود چون خود چنين گفت که «اي کاش من يک پاسدار بودم».
حتي اگر با روايات معصومين (ع) هم بخواهيم چنين خام برخورد کنيم به نتايج باطلي ميرسيم. در روايات آمده است که کسي که براي رضاي خدا مجلس غيبتي را ترک کند بهشت بر او «واجب» ميشود. اين سخني است درست و توضيح قانع کنندهاي دارد ولي آيا کسي ميتواند اين را ملاک مطلق قرار داده، پس از يک بار بلند شدن از مجلس غيبت، تا آخر عمر به هر فسق و جنايتي دست بزند و با استناد به اين روايت توقع بهشت هم داشته باشد؟ قطعا معناي عميق اين روايت اين نيست.
اگر در تفسير سخنان امام خميني دقت لازم را به خرج ندهيم به مشکلات زيادي بر ميخوريم. روزنامهها و کارشناسان صهيونيستي بارها به تمجيد از کياست، تدبير و صداقت سيد حسن نصر الله پرداختهاند و نيز همانها خواستار نابودي ملاعمرند، ولي نه اولي منقصتي براي رهبر بي بديل مقاومت است و نه دومي منقبتي براي رهبر بي عقل طالبان.
در اينجا متواضعانه از اهل فکر ميخواهم که با نقد منصفانه اين مقاله به اين بحث غنا بخشيده و نويسنده را بر خطاهاي احتمالي اش واقف سازند. (البته همچنانکه اشاره شد طرح فني اين بحث نياز به پرداختن به جزئيات فراواني دارد از جمله اينکه دشمن بايد دقيقا تعريف و انواع دشمن بايد تفکيک شود و هر کدام از شادي دشمن، عدم تکرار سخن دشمن، همسو نشدن با دشمن و ... جداگانه مورد بررسي قرار گيرد).
نيازي به ذکر نيست که کساني که در طول سالها با تفاسير خود خواسته از سخن امام و رهبر انقلاب، بسياري را بدون دليل کافي و با همين نوع تحليلها از حول انقلاب و ولايت فقيه رانده و براي آن شاديها کردهاند – که من علت اين شادي را نميفهمم - مخاطب اين مقاله نبوده و نيستند، همان کساني که براي پاسخ به هر مطلبي ابتدا به تحريف سخن نويسنده پرداخته و سپس نقد! را آغاز ميکنند و غالبا به کمتر از اثبات ارتباط نويسنده با بيگانگان رضا نميدهند.
در اينجا به همه عاشقان انقلاب توصيه ميکنم که هيچگاه اين نکته را از ياد نبرند که هر گاه افراد حرفهاي و معلوم الحال، در برابر سخن گفتن از يک ظلم مسلم و قطعي در نظام اسلامي، به اموري مانند شاد نکردن دشمن متوسل شدند بايد قويا احتمال داد که چنين افرادي نگران شادي دشمن نيستند بلکه نگران لو رفتن دوستانند.
اما امروز چه بايد کرد؟ به نظر ميرسد بهترين راه برون رفت از وضعيتي که کشورمان بدان گرفتار آمده، رساندن رايحه عدالت به همه مشامهاست و اين امر البته شادي موقت دشمن را به دنبال خواهد داشت. تحقق چنين امري بدون اصلاح نظام اطلاع رساني ممکن نيست، اصلاحي که برکات بي شمار داشته و وحدت و اعتمادي حتي بيش از گذشته به جامعه برخواهد گرداند. (2)
در کشوري که نظام اطلاع رساني اش درست عمل ميکند نه انتخاباتش به جنجال طولاني ميکشد و نه هيچ کس ميتواند در کشاندن مردم به کف خيابانها توفيق يابد. سياستهاي کنوني اطلاع رساني امروز، بخشي از مردم را ناخودآگاه روانشناس کرده است. بيش از آنکه ببينند رسانه ملي چه ميگويد به اين فکر ميکنند که چرا چنين ميگويد و در پس يک مطلب چه چيزي ميخواهد القا کند.
اميدواريم روزي به نقطهاي برسيم که همه گروههاي دوستدار انقلاب پس از هر حادثهاي متفق القول باشند که امشب حقيقت از زبان رسانه ملي بي ملاحظه گفته خواهد شد. اما تا زماني که بخواهيم با تفاسير تنگ نظرانه از مفاهيمي چون شادي دشمن، آبروي نظام، حفظ نظام، ظلم به نظام و بدبين نشدن مردم و مانند آن حاشيه امن براي متخلفان - از هر دسته که باشند - ايجاد کنيم راه به جايي نخواهيم برد.
براي بقاي انقلاب، شادي روح امام، پاسداري از خون صدها هزار شهيد و براي محروم کردن دشمنان از شادي دائمي، چارهاي نيست جز آنکه دشمن را کمي شاد کنيم.
-----------------------------
پي نوشتها:1ـ ممکن است گفته شود به جاي اقدام به انتشار مقاله، اعتراض به ظلمها ميتوانست به صورت غير رسانه اي مطرح شود تا دشمن حتي از همان شادي «موقت» هم محروم شود. پاسخ اين است که حتي با رسانه اي کردن هم اميد چنداني به اصلاح نبود همچنان که وقتي سال گذشته
سيزده مقاله «دشمن شادکن» در سايت تابناک منتشر کرده و در مقاله پنجم تحت عنوان
«آبرويش را بريز و او را به مردم معرفي کن» از بيتوجهي به نامه استمداد خانواده زهرا بني يعقوب انتقاد کردم و باز در يک
مصاحبه بر آن تأکيد کردم هيچ ثمري نداشت.
روشن است که دفاع از مظلوماني که فريادرس ندارند و به هر طريق از سوي حکومت آسيب ديده اند در اولويت است و موضوع مقاله گذشته درباره ظلم حکومتي بود (برخوردي که ميتوانست قاطعانه باشد ولي ظالمانه نباشد). البته برخي از بسيجيان نيز در جريانات اخير آسيب ديدند ولي اين افراد فريادرس دارند و چنانکه ديديم تصوير برخي از ضاربان آنان به سرعت از تلويزيون و يا در قالب دادگاه علني پخش شد.
براي بي کسي برخي مظلومان حوادث اخير همين بس که با اينکه ظلم صورت گرفته در کوي دانشگاه دل رهبر انقلاب را به تعبير خودشان «خون» کرد ـ تعبيري که در مورد هيچکدام از وقايع اخير به کار برده نشد ـ اما پس از اين شکواي علني بالاترين مقام کشور حتي از يک دادگاه غيرعلني هم خبري نشد. اين است دليل اينکه در مقاله گذشته سخني از مظلومان بسيجي به ميان نيامد.
البته کسي که به مردم معترض در يک اعتراض آرام، ناسزاهاي آنچناني نثار کرده و از کتک زدن آنان لذت می برد و در وبلاگش از اينکه فردا عده اي ديگر را کتک ميزند ابراز خوشحالي کند اساسا بسيجي نيست ولي کسي که در برخورد با يک آشوبگر واقعي در دفاع از جان و مال و ناموس مردم آسيب ميبيند صد البته قهرماني بزرگ ويک بسيجي واقعي و مايه افتخار است و هر ظلمي که بر او رفته بايد جبران شود.
2ـ نقد من نسبت به نظام اطلاع رساني ارتباطي با جريانات اخير ندارد. سال گذشته در مقالهاي با عنوان
«ام المشکلات کشور چيست؟» توضيح دادهام که چگونه با يک سياست اطلاع رساني واقع بينانه ميتوان ناراستيهاي کشور در زمينههاي مختلف را سامان داد.
------------------------------------
muhammadmotahari@gmail.com