درس‌های روش‌شناسانه از انتخابات امریکا

علی قربانپور دشتکی
کد خبر: ۶۴۱۲۰۰
|
۲۶ آبان ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۹ 16 November 2016
|
8189 بازدید
بدون اینکه بخواهم به فرد یا جناح خاصی اشاره نمایم، اکثر تحلیلگران و صاحبنظران کشور  بر سر راه یافتن خانم کلینتون به کاخ سفید اجماع نسبی داشتند ولی همانطور که دیدیم اکثر تحلیلها و پیش‌بینی‌ها غلط از آب در آمد و سوخته شد و رقیب جسور وی، دونالد ترامپ، راهی کاخ سفید شد. البته نباید تحلیل‌های درست را در این مورد نادیده گرفت اما متاسفانه تحلیل‌های مبتنی بر ارزیابی صحیح و مبتنی بر واقعیت معمولاً تعدادشان به کمتر از انگشتان دو دست می‌رسد. 

سابقه تحلیل‌های سوخته یا غلط در کشور ما فراوان است. از جمله تحلیل در مورد جنگ اول و دوم خلیج فارس، تحلیل در مورد انتخابات ریاست جمهوری کشور در چندین دوره و دهها مورد دیگر. این رویکرد مکرر ما را بر آن داشته که به جای ارائه تحلیلی متفاوت، به آسیب‌شناسی تحلیلها بپردازیم تا در موارد مشابه این دور باطل تکرار نگردد. مسأله اینست که چرا تحلیلگران سیاسی، که عمدتاً نخبگان دانشگاهی می‌باشند، بطور مستمر دچار گافهای تحلیلی می‌شوند؟

در مروری کلی بر مستندات و یا متغیرهایی که دستمایه و یا ابزار تحلیل تحلیلگران میباشد، میتوان  چند عامل ساختاری در شکل‌گیری این نوع تحلیل ها را شناسایی کرد که با شناسایی آنها، میتوان سطح تحلیلها را پخته‌تر و کارآمدتر نمود:

1.تسلط نگاه پوزیتیویستی (علم‌گرایی) و رفتارگرایی 

   هر چند که نقد و رد پوزیتیویسم سکه رایج محافل دانشگاهی و یا علمی کشور بوده و هست ولی بر خلاف آن، فضای اندیشه و تحلیل همچنان بر مبنای آن، جاری و ساریست. عقلانیت پوزیتیویستی مترتب بر رفتارگرایی آماری، دارای چند نقصان اساسی است. اولاً آینده را فقط یک آینده بدیل میداند که مبتنی است بر "پیش‌بینی"، نه "پیش‌‎نگری" یا آینده‌های ممکن. بنابراین گزینه مورد نظر خود را در قالبی قطعی و ابطال ناپذیر معرفی می‌کند. دوماً، ابزار تحلیل، صرفاً مبتنی است بر استنباطات آماری و عددی میباشد که این ابزار هرچند ممکن است شرایط ثابت و اولیه ای را بتواند توصیف نماید ولی قادر به تبیین شرایط گذار مبتنی بر تغییر ارزشها نیست. در هر انتخاباتی معمولاً آمار و نظرسنجی‌هایی راجع به نامزدها داده میشود. ممکن است این آمارها و نظرسنجیها دقیق باشد ولی شرایط انتخابات شرایط لرزانی هست که هر لحظه ممکن است رقبا با کنش‌های ضدتبلیغی و یا تخریبی، آراء بالقوه یکدیگر را تغییر جهت دهند، در اینصورت نظرسنجی انجام شده نه تنها مخدوش میباشد بلکه گمراه کننده نیز میباشد. نظرسنجیهای انتخابات اخیر امریکا و تناقض آن نظرسنجیها با نتیجه انتخاباتی، خود مؤید این امر می‌باشد.

2. عدم توجه به پیچیدگی نظام اجتماعی-سیاسی

 اکثر تحلیلهایی که نتایج خلاف واقع را در پی داشتند معمولاً متکی به متغیرهای "تک علیتی" میباشند. بدین ترتیب که نقطه عزیمت تحلیل خود را بر اساس متغیر اقتصاد یا جامعه شناسی یا روانشناسی یا آمارهای ارائه شده تنظیم می کنند که نتیجه‌گیری حاصله صرفاً یک بُعد از وضعیت کلی را نشان خواهد داد. درحالیکه شرایط کنونی،در هزاره سوم میلادی، متغیرهای موجود در وضعیتی در هم پیچیده و تودرتو قرار دارند. مثلا جامعه امریکا صرف سیاست اقتصادی دونالد ترامپ نبود که او را به کاخ سفید رساند بلکه عوامل دیگری مثل ،سیاست خارجی و اقتصادی، جنبش‌های هویتی و مسأله زنان ، سیاست  مهاجرپذیری، تفکر پراگماتیستی حاکم بر روح امریکایی، جایگاه تاریخی امریکا در جهان، مصالح و منافع جامعه و دولت امریکا و دهها متغیر دیگر وجود دارد که چنین سرنوشتی را برای امریکا رقم زد. هم اکنون ما با جهان پیچیده ای سروکار داریم که باید بپذیریم مابین صفر و یک بینهایت عدد موجود است که امکانهای جدیدی را فراروی ما ممکن است فراهم نمایند. بنابراین برای رصد کردن آینده، باید امکانهای متعدد را در غالب "سناریو"های مختلف «پیش‌نگری» کرد نه اینکه در قالب یک آینده دلبخواهانه «پیش‌بینی» کرد.

3. خطی-تکاملی نگری تاریخی

 نگاه خطی –تکاملی متأثر از سه رویکرد اساسی میباشد، فلسفه ایدآلیستی فریدریش هگل(1831-1770)، نظریه تکامل چارلز داروین(1809-1882)، و نظریه "پیشرفت" متعلق به عصر روشنگری قرن هیجدهم میباشد. با وجود اینکه با طرح مباحث پسامدرنیته متعددی در نقد نگاه خطی و نظریه پیشرفت صورت گرفته است لیکن اثر آن هنوز بر پیشانی جامعه تحلیلگر دانشگاهی باقیمانده است و هندسه فکری این قشر از افراد را شاکله‌بندی مینماید. 
هسته اصلی این نوع نگاه، تکامل تدریجی رو به پیشرفت و کامل شدن است که با گذشت زمان فیزیکی، بشر و دستاوردهای آن کاملتر و پخته‌تر میشود و جامعه بشری سیری متعالی را طی خواهد نمود. بر همین مبنا، برنامه‌های هیلاری کلینتون در مقایسه با برنامه‌های دونالد ترامپ، مترقی‌تر، منطقی‌تر و متعالیتر بوده است و همپوشانی داشت با روند پیشرفت خطی مدرنیته، بنابراین براساس ذهن خطی نگرِ تکامل‌گرا و پیشرونده، پیروزی کلینتون کاملاً منطقی و مطابق با روند تکامل تاریخ تداعی میشد. از سوی دیگر، رویکرد ناسیونالیستی-شووینیستی ترامپ نیز تداعی‌گر عصر نیمه-تکامل‌یافته فاشیسم هیتلری بود که بر اساس این هندسه فکری، در شرایط جدید، محلی از اعراب نخواهد داشت، بنابراین استنباط میشد که ترامپ از زمانه خود عقب‌تر و خلاف‌آمد عنصر پیشرفت و ترقی میباشد، بطوریکه حتی برخی از سران جمهوریخواهان هم از حمایت وی دست کشیدند.

مطابق با تجربه‌های پس از جنگ سرد و با گسترش نقش رویکردهای معطوف به جامعه‌شناسی تاریخی و نقش فرهنگ در مناسبات جوامع بشری، نگرش انتزاعی و یک جهته حرکت تاریخ خدشه‌دار گردید و نمودار حرکت تاریخی بصورت سینوسی و بعضاً حلقه‌ای جایگزین رویکرد خطی نگر گردید که بر اساس آن، متغیرهای اسطوره‌ای و فرهنگیِ مندرج در اعماق تاریخ و اندیشه فرد و جامعه میتوانند در چرخشها و یا جهت‌گیریهای سیاسی یا اجتماعی افراد دخیل باشد.

4. تسلط نگاه گشتالتی به رویدادها

  نگاه گشتالتی، رویکردی است از سوی برخی روانشناسان آلمانی که جهان را در کل‌های یکپارچه و به هم پیوسته باید درک کرد نه در اجزاء از اهم جدا شده و منفک. در نگاه گشتالتی وقتی تحلیلها بر اساس یک کلیت تام و به هم پیوسته صورتبندی میشود باعث میشود که سازوکارهای درونیِ معطوف به عقلانیت‌های مستقل و درونزا از تیررس تحلیل خارج شوند و تحلیل‌گر قادر به درک تضادها،شکافها و ناسازواره‌های محیطی نباشد. به عنوان نمونه سطح تحلیل تحلیلگران انتخابات اخیر در امریکا، در یک کلیت یکپارچه شکل گرفته بود که قادر به درک شکافهای طبقاتی، نژادی، هویتی و جنسیتی در جامعه امریکا نبوده است و شکاف مابین ناسیونالیسم شبه شووینیستی امریکاییان و مهاجرین غیرامریکایی، که نقشی تعیین‌کننده در انتخابات اخیر داشت، را کمتر در جعبه ابزار تحلیل خود قرار می‌دادند. 

5. مصلحت‌نگری‌های سیاسی تحلیلگر

  اغلب تحلیلها مطابق «بایدها» و «نبایدهای» شخصی و جناحی صورت می‌گرفت که ملغمه‌ای از ایدئولوژی-زدگی نیز در آن قابل درک بود. این دسته از تحلیلگران، مطابق آنچه که "من و یا جناحم می‌پسندند" و یا منافع آینده "ما" در آن حفظ میشود، چارچوب و نتیجه‌گیری تحلیل خود را می‌بستند. آفت تحلیل و پژوهش در اینست که تحلیلگر یا پژوهشگر، مطامع یا منافع خویش را به شیوه‌ای جانبدارانه در دل متن بگنجاند، تا از این طریق به رضایت روحی-روانی و آرامش برسد؛ غافل از اینکه هرگونه سوگیری و ایدئولوژی‌نگری مانع از فهم واقعیت و حقیقت خواهد شد. بسیاری از اینگونه تحلیلگران، متن تحلیلِ  تمناجویانه خود از نتیجه انتخابات امریکا را ترجیح دادند بر واقع‌بینی، هر چند که نتیجه انتخابات اخیر در امریکا، خلاف یا مطابق تمناهای آنها بود. 

از سوی دیگر تحلیل ارزشهای متفاوت یک جامعه دیگر مطابق با مصالح ارزشی جامعه خویش، ممکن است هر گونه برآوردی را خدشه‌دار نماید. افشای فساد اخلاقی یکی از نامزدها، باعث قضاوت نابجای آن با مصادیق بومی جامعه خود گردید و برقراری رابطه این-همانی بین عناصر ارزشی دو جامعه متفاوت، ایران و امریکا، منجر به برآوردی نامتقن و غیرجامعه‌شناسانه توسط تحلیلگران گردید.

****

البته فرکانس‌های منتشرشده از سوی صاحبنظران امریکایی و بین‌المللی را نیز باید مزید بر علت دانست، چرا که بسیاری از تحلیگران، داده‌های تحلیلی خود را از تحلیلگران امریکایی و یا نزدیک به جامعه امریکا اقتباس نمودند.

لازمه جلوگیری از تکرار استمرار اینگونه تحلیل‌های غیرواقع‌بینانه، گذار از روش‌شناسی سنتی و ورود به تحلیل‌های پساروشی مبتنی بر آینده‌های بدیل، بر اساس چارچوبهای آینده‌پژوهی، میتواند سامانه تحلیلگری واقع‌بینانه‌ای را در کشور فراهم نماید و چشم اندازهای متفاوتی را برای برنامه‌ریزان و سیاستگزاران کلان کشور رقم بزند. 

* استادیار علوم سیاسی دانشگاه حکیم سبزواری
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟