کنار جاده یک دشت بزرگ شورهزده پیداست که در افقش برجکهای مرزبانی به چشم میخورد. از لب جاده تا دیوار بتههای خار است و نزدیکترها قایقهای وارونه و رها شده، و لب جاده خانههای توسری خورده، بر کرانههای خشک هامون، در استانی که از سویی به سوی دیگرش هزار و صد کیلومتر فاصله است. چندین بچه از دور در جاده میدوند و نزدیک میآیند. بچهای که از همه زودتر رسیده نفس نفسزنان به پرسش از نام روستا پاسخ میدهد: «گلهبچه». اما در همه گله بچه، ۲۰ بچه هم دیده نمیشود. اغلب خانهها ویرانههایی متروک و خالی است که سال هاست کسی زیلویی در اتاق های شان پهن نکرده است. نورالدین توضیح میدهد: اینجا قبلاً بیشتر از ۲۵۰ خانواده زندگی میکردند. حالا ۲۰ خانوار هم نمانده است. همه رفتند.
یکی از ساکنان روستا توضیح میدهد که اینجا قبلاً همه زمینهای کشاورزی بوده است. جو میکاشتند و انبار غله سیستان همین جا بوده است. هامون خشک شد و اندک آب باقیمانده را هم لولهکشی کردند و به زاهدان بردند و مردم هم با آب رفتند.
روستای دیگر رضاعلی نام دارد یا به نام خانوادگی اغلب ساکنان روستا «مهرپرور». اینجا هم محل زندگی بیش از ۲۰۰ خانوار بوده و حالا حتی ۲۰ خانواده هم در آن زندگی نمیکنند. سه خانوار تحت پوشش کمیته امدادند و باقی از یارانه کسب درآمد میکنند. با جوان روستایی به سراغ قبرستان روستا که به نظر قدیمی میرسد میرویم اما قبرها همه جدیدند. تاریخ اغلب مرگ و میرها به همین سالهای اخیر بازمیگردد. در صورت هیچ یک از آنها که ماندهاند هم ردی از زندگی به چشم نمیخورد.
مدیرکل کمیته امداد استان سیستان و بلوچستان میگوید: اگر قرار باشد بر اساس معیارهای کمیته امداد آمار را محاسبه کنیم یک میلیون و ۳۵۲ هزار محروم در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد. این در حالی است که جمعیت کل استان حدود ۲ میلیون و پانصد هزار نفر است و یعنی بیش از نیمی از ساکنان این استان محرومند.
رضا شهرکی تأکید میکند: تعداد ۱۹۱ هزار و ۲۸۵ نفر دارای محرومیت ضریب ۹ و تعداد ۵۳۹ هزار و ۳۸۱ نفر دارای ضریب ۸ هستند و از جهت تغذیه نیز برای کودکان زیر پنج سال آسیبهای زیادی وجود دارد. دانشآموزان و دانشجویانی هم هستند که جزو اقشار آسیبپذیر قرار دارند. تاکنون ۱۱ هزار کودک مبتلا به سوءتغذیه شناسایی شدهاند که قد و وزن آنها گرفته شده و لیستشان وجود دارد.
زندگی میکردیم، تا وقتی که آب خشک شد«سه سال است که رفته زندان. وقتی بود ماهیگیری میکرد. حالا من و دخترم سوزندوزی میکنیم. کاری که در شهر ۶۰۰ هزار تومان قیمت گذاشتهاند ما میدهیم پنجاه هزارتومان و باز هم خریداری وجود ندارد.» زن متولد ۱۳۵۶ است و ۸ بچه و دو نوه دارد اما چون بچهها شناسنامه ندارند یارانه هم نصیبشان نمیشود.
با خشک شدن هامون اغلب ساکنان روستاهای منطقه مطلقاً شغلی ندارند. امیرحسین ۱۱ ساله که روی لبه قایقی رهاشده نشسته است میگوید: ما قایق نداشتیم. اما باز هم ماهیگیری میکردیم. با پای خودمان میرفتیم در آب و تور پهن میکردیم و صبح و غروب ماهی میگرفتیم. هرچند درآمدی نداشت اما حداقل غذای خودمان میشد.
حالا امیرحسین حتی برای شام هم باید چشم به راه نذری باشد یا مرغی که هرازگاه سربریده میشود. بسیاری از ساکنان روستای «آزادی» همین مرغ را هم ندارند و برای تک تک وعدههای غذایی مشکل دارند.
جواد که قایق داشته هم میگوید: اینجا شیر ماهی و کپور ماهی داشت. با قایق میرفتیم و ماهی میگرفتیم و میبردیم زابل میفروختیم. تا وقتی که آب خشک شد.
بسیاری از ساکنان روستا هم کشاورزی میکردند. حسین میگوید: ما جو میکاشتیم اما الان فقط در حیاط خودمان سبزی میکاریم و آن را هم با شیر حیاط آب میدهیم. چاه که نداریم، هامون که از ۱۸ سال پیش خشک شده و بیش از ۱۰ سال است که آب را برای مزارع شهر لولهکشی کرده و بردهاند. حالا در هامون دو سه ماه در سال در بهار آب داریم اما نه آبی که از آن ماهی بگیریم. ولی همان هم باشد خوب است.
دیگر شغال هم اینجا نمیآیدپیرمردی از روستاییان میگوید: اینجا هر خانواده ۳۰۰ تا گوسفند و بز داشت. حالا یک گاو نداریم. اینجا زمانی انبار غله ایران بود، اما حالا خالی ترین انبار ایران است. هامون که آب داشت حیوانات اینجا هم بیشتر بودند. گراز هم میآمد. اما این سالهای قبل که هامون خشک شد دیگر فقط روباه و شغال میآمد به هوای استخوان مرغی که سر میبریدیم. حالا دیگر حتی استخوان هم نیست که شغال و روباه اینجا پیدا بشود.
قاسم که گوسفند دارد برای علوفه گوسفندهایش خارهای هامون را میکَند و میگوید حالا که زمین شور شده گوشت حیوانهایش بانمک و خوشمزه شده است. اما آنقدر حیوان برایمان نمیماند که درآمدی بشود. خوراک خودمان را کفاف بدهد راضی هستیم.
توی درگاه خانه بعدی زنی بچه به بغل ایستاده است. حال و احوالی میکنم و میپرسم شوهرش کجاست. پاسخ میدهد: سه سال است که رفته زندان. وقتی بود ماهیگیری میکرد. گازوییل هم میبرد. حالا من و دخترم سوزندوزی میکنیم. کاری که دو سه ماه وقت میگیرد و شهر ۶۰۰ هزار تومان قیمت گذاشتهاند ما میدهیم پنجاه هزارتومان و باز هم خریداری وجود ندارد.
زن متولد ۱۳۵۶ است و ۸ بچه و دو نوه دارد اما چون بچهها شناسنامه ندارند یارانه هم نصیبشان نمیشود تا از جمعیت خانوادهاش بهرهای ببرد. کمیته امداد هم چون شوهرش زندانی است نمیتواند کمکش کند.
مدیرکل تحقیقات، پذیرش و خدمات مددکاری کمیته امداد کشور توضیح میدهد: در مناطق محروم خانوادههای زیادی هستند که به دلیل مشکلات فرهنگی یا نبود دسترسی مناسب نتوانستهاند مدرک شناسایی داشته باشند.
ابراهیم باغبانی تأکید میکند: این موضوع آسیبهای فراوانی در پی دارد برای نمونه سازمانهای حمایتی مانند کمیته امداد و سازمان بهزیستی نمیتوانند از این افراد که شرایطی نامناسب دارند حمایت کنند.
مدیر کل کمیته امداد استان سیستان و بلوچستان نیز تأیید میکند: متأسفانه ساکنان زیادی از این روستا شناسنامه ندارند، تا جایی که بتوانیم به این افراد کمک میشود، اما ما هم محدودیتهایی داریم.
رضا شهرکی اضافه میکند: در این روستا ۱۸ خانوار را تحت پوشش داریم، که این افراد عمدتا یا بی سرپرست هستند یا سالمند و از کار افتاده و یا سرپرست زندانی به مابقی افراد کمکهایی میشود. ۲۳۹ هزار نفر در استان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی هستند و جمعیت زنان سرپرست خانوار ما حدود ۵۶ هزار نفر است و تعداد ۴۰ هزار یتیم وجود دارد که ۲۸ هزار یتیم زیر ۱۸ سال هستند.
وقتی زندگی جریان پیدا میکندزن و شوهر دو نفری روزی ده تا پانزده هزارتومان کار میکنند. وقتی از زن میپرسم که درآمد یارانه هم کمک میکند یا نه پاسخ میدهد: مگر چقدر میشود یارانه سه نفر؟ یک حلب روغن!
به گفته مسئولان ۶۰ هزار فرصت شغلی با خشک شدن هامون از دست رفته است و در مقابل کمیته امداد ۱۳۵ طرح اشتغالزایی را در شهر هامون اجرایی کرده است که مجموعاً یک میلیارد و پانصد میلیون تومان تسهیلات را به خود اختصاص داده است. در کل سیستان و ۵ شهرستانش هم ۸ هزار طرح فعال کشاورزی، خدمات، دامپروری، شیلات و ... اجرایی شده است که در مجموع ۲۰ میلیارد تومان تسهیلات تخصیصی داشته است و این رقم برای کل استان در سال ۹۴ به ۴۷ میلیارد تومان رسیده است.
وارد روستای ملاعلی که میشوی نیهایی که در نقطه به نقطه روستا انبار شده چهره روستا را متمایز میکند. نی را از گلستان میآورند. نیها را دسته دسته کنار هم میچینند و صفحهای درست میشود که روی آن نایلون میکشند و مجموعه آن را با کاهگل میپوشانند و سقف سبک درست میشود و یک زن و شوهر دو نفری روزی ده تا پانزده هزارتومان کار میکنند. وقتی از زن میپرسم که درآمد یارانه هم کمک میکند یا نه پاسخ میدهد: مگر چقدر میشود یارانه سه نفر؟ یک حلب روغن!
رئیس کمیته امداد شهرستان هیرمند میگوید: در بدترین شرایط هم اگر کار انجام شود، نیازها رفع میشود و به اقتصاد کمک میکند. در یک کویر خشک که آب هم نیست زندگی جریان پیدا میکند.
علیرضا کریمیان با تأکید بر اینکه هدف اصلی ما کاردرمانی است اضافه میکند: یک پژوهش علمی که روی جمعیتی نهصد نفره انجام دادیم نشان داد حدود ۹ بیماری در کل مددجوهای ما از جمعیت غیرتحت پوشش بیشتر است. اغلب آنها دچار افسردگی ناشی از بیکاری، فوبیا، ترس اجتماعی و اضطراب بودند، اغلب این افراد زمانی که شغلی ثابت گیر میآورند این بیماری در آنها کمرنگ یا متوقف میشود به همین دلیل کمیته امداد در این استان رویکرد کار درمانی را پیش گرفته است.
وی در پاسخ به اینکه وام و حمایت کمیته امداد چه کسانی را شامل میشود توضیح میدهد: اول استعدادسنجی میکنیم، بازار کار را میسنجیم، آموزش میدهیم و بعد وام میدهیم و بعد هم روند کار را پایش میکنیم و در بازار فروش هم کمک میکنیم.
کریمیان با اعلام اینکه همه این وامها بیمه میشوند تصریح میکند: اگر صفر تا صد کار را پیش نبریم مردم به جای بهبود وضعیتشان بدهکار هم میشوند.
در شهر دوام نمیآورم، دلم برای اینجا تنگ میشود
اما بسیاری از روستاییان هم پشتشان به طرحهای اشتغالزایی گرم نشده است. وانتی که در میانه روستای گلهبچه رها شده متعلق به مردی است که حالا همسرش پول دیه او را در بانک گذاشته و شکم بچههایش را با سود دیه شوهرش سیر میکند.
همسایه او، علیرضای ۱۲ ساله هم سالی یکی دو ماه به مشهد میرود و کار میکند اما آنجا دوام نمیآورد: شهر را دوست ندارم. اینجا خاطره دارم. روستایمان را دوست دارم. دلم برای اینجا تنگ میشود.
در روستای تپه کنیز، چسبیده به هامون و مرز افغانستان، هنوز نشانی از گاوهای سیستانی دیده میشود اما اینجا هم از هشتصد نفر ساکنان روستا حالا کمتر از صد نفر باقی ماندهاند و هرکدام نهایتاً یک گاو دارند و چند بوقلمون. بچههایشان به کارگری رفتهاند و اغلبشان «پروندهای» هستند؛ عشایرند و شناسنامه و مدارک ندارند. نوراحمد که ۱۲ بچه دارد میگوید: قبلاً گاوهایم میرفتند آن طرف مرز و میرفتم برشان میگرداندم. چهل روز پیش چهار گاوم رفتند آن طرف و دیگر نتوانستم نزدیک مرز شوم. مجموعاً ده بیست گاوم در این سالها رفتهاند.
وی برای خوراک گاوهایش هم مشکل دارد: یک کیسه کپک ۲۵ هزار تومان میشود که آن هم شرکتی است و اگر آزاد بگیریم ۵۰ هزارتومان میشود. همان را با شاخههای گز قاطی میکنیم که گاو نمیخورد اما با آرد قاطی میکنیم و به خورد گاو میدهیم. گاوها را دو ساله میفروشیم. مجبوریم ۲ میلیون تومان بفروشیم که خرج نگهداریش تا این سن هم نمیشود. زنم هر روز باید در تنور گلی نان بپزد و از من تنور گازی میخواهد. پول از کجا بیاورم ۲۰۰ هزار تومان تنور بخرم و برای هر کپسول هم ۹ هزار تومان بدهم؟
نوراحمد با نگاهی به بستر خشک هامون میگوید: کار هم نمیتوانیم بکنیم. تابستان گرم است و بیرون بیاییم میپزیم. تا خردادماه آب در هامون بود. ماهی نداشت ولی حداقل حالمان خوب بود. آب که باشد حالمان بهتر میشود.
اینجا مرز پایانی هامون است؛ از پشت دیوار آخرین خانه گلی روستای تپه کنیز، دریای رازآمیز اسطورههای ایرانزمین با خاک ترک خورده و بتههای خشکش و لکههای رنگی قایقها که وارونه و پوسیده بر تنش افتادهاند. مردی که به یکی از قایقها تکیه داده میگوید: این قایق مال من بود. آخرین بار ۱۳ سال پیش بر آب انداختمش.