آذرماه سالی که گذشت، آیت الله عبدلکریم موسوی اردبیلی، از علما و مراجع صاحب نام حوزه علمیه درگذشت. به بهانه فوت او کارنامه زندگی سیاسی و فقهی اش را بررسی کرده ایم که در پی می آید.
به گزارش «تابناک»؛ آیت الله عبدالکریم موسویاردبیلی در بهمن ۱۳۰۴ به دنیا آمد. او از چهارده سالگی تحصیل دروس حوزوی را آغاز کرد و بین سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۷ در نجف تحصیل میکرد. پس از آمدن به ایران، مدتی در قم به تحصیلات خود ادامه داد و سپس برای چند سال به اردبیل بازگشت.
او از سال ۱۳۴۷ به تهران رفت و تا سال 1368در پایتخت ماند. در همین دوران بود که او به چهرهای سیاسی تبدیل شد.با اوج گیری انقلاب او همراه با مرتضی مطهری و محمد حسینیبهشتی و..."جامعه روحانیت مبارز تهران" را تشکیل دادند.
مهمترین اقدام سیاسی علنی جامعه روحانیت مبارز تهران پیش از پیروزی انقلاب، تحصن در مسجد دانشگاه تهران بود که در اعتراض به بسته شدن فرودگاه و جلوگیری از بازگشت امام به ایران صورت گرفت. این روحانیان هر روز علاوه بر شرکت در جلسات سخنرانی مسجد دانشگاه، در محوطه دانشگاه نیز راهپیمایی میکردند.
آن گونه که آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی در مقدمهای که بر "صورت مذاکرات شورای انقلاب" نوشته است، آقای مطهری پس از بازگشت از سفر پاریس، به دستور امام اقدام به تشکیل شورای انقلاب کرده است. به گفته هاشمی رفسنجانی به جز او، مطهری، بهشتی، موسویاردبیلی و باهنر، هسته اولیه شورای انقلاب بودند. او از همان روزهای انقلابی به چهره ای نزدیک به امام بدل شد، چنان که پس از انقلاب اولین حکم رسمی آیتالله موسویاردبیلی در اسفندماه سال ۱۳۵۸ و به عنوان دادستان کل کشور صادر شد. در حکم بنیانگذار جمهوری اسلامی خطاب به او آمده بود: نظر به اهمیت نقش قوه قضاییه در تأمین سعادت و سلامت جامعه و تمامیت نظام جمهوری اسلامی و ضرورت ایجاد تشکیلات نوین قضایی بر اساس تعالیم مقدسه اسلام به ریاست دادستانی کل کشور منصوب میشوید تا با همکاری رئیس دیوانعالی کشور، فقها، قضات، کارمندان شریف و صالح دادگستری و حقوقدانان دیگر به تهیه طرح و برنامه و ایجاد تشکیلات نوین به تدوین لوایح قضایی جدید جمهوری اسلامی ایران بپردازید.
یک روز پس از انفجار دفتر حزب جمهوری در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ و شهادت آیت الله بهشتی امام در حکمی جدید، موسویاردبیلی را به جای آیت الله بهشتی به ریاست دیوانعالی کشور منصوب کرد. موسویاردبیلی پس از آن و تا زمان رحلت امام عهده دار آن سمت شد. موسوی اردبیلی همچنین در اردیبهشتماه سال ۱۳۶۸، در جمعی از سوی امام به عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی درآمد. او در تمام این سال ها به عنوان چهره نزدیک به امام در سایت نقش آفرین بود و پس از فوت امام، او به قم مهاجرت و رسما از سیاست کنارهگیری کرد.
آیتالله موسویاردبیلی، مدتی پس از استقرار در قم، اعلام مرجعیت کرد و در کنار آن، به راه اندازی دانشگاه مفید قم پرداخت. او در سالهای اقامت در قم بیشتر به امور فقهی پرداخت و کمتر اظهار سیاسی میکرد. با این همه، حدود یک سال پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، بیانیهای صادر و از برخی امور به نفع معترضان به نتیجه انتخابات انتقاد کرد.
با وجود این قبیل اقدامات پراکنده، موسوی اردبیلی دیگر به صحنه سیاسی ایران بازنگشت. او در سال ۱۳۹۱ در سخنانی در درس خارج از فقه خود، از مردم به دلیل عملکردش در سالهای پس از انقلاب حلالیت طلبید.
آیت الله موسوی اردبیلی گفت: من از طرف خودم حرف میزنم، به دیگران کاری ندارم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود، ولی گمان میکنم همه ما، همه مسئولین، از سابق تاکنون، باید از مردم عذرخواهی کنیم. سرانجام چهار سال پس از طلب عفو از مردم، او در سوم آذرماه سال 95 به دلیل ایست قلبی درگذشت.
روایت آیت الله از تجربه مرگروایت های متعدد و خواندنی درباره سبک زندگی، دیدگاه و مسلک آن مرحروم منتشر شده است. در این میان اما روایت سیدابراهیم رئیسی از تجربه مرگ آیت الله موسوی اردبیلی خواندنی تر است. او در این باره در مصاحبه ای گفته است که در دیدار با آیت الله موسوی اردبیلی خطاب به این مرجع تقلید گفتم: با واسطه شنیده ام که شما آن طرف رفته و برگشته اید؛ اگر امکان دارد چکیده ای از آن را تعریف کنید.
آيت الله موسوي اردبيلي با تأييد اين ماجرا گفت: سخت مريض شده بودم، حالم بسيار بد شد، كاملا از هوش رفته بودم و كامل خود را در شرف مرگ يافتم. يك باره در حالت مرگ، تمام حالات خود را مرور كردم تا چيزهايي را به عنوان اعمالي كه در دنيا انجام داده ام، عرضه كنم.
وي ادامه داد: در اين فرصت، مبارزات قبل از انقلاب، فعاليت هاي تدريس و تحصيل قبل و بعد از انقلاب، خدمات در دستگاه قضاء، تأسيس مؤسسه هاي خيريه و دانشگاه مفيد، ساير كارهاي خير و خدمات علمي مانند كتاب و ... را مرور كردم ديدم هيچ یک در آنجا قابل عرضه نيست.
آيت الله موسوي اردبيلي بيان داشت: يكباره گفتم من در اعتقاد خود نسبت به خداوند متعال و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) ترديدي ندارم و اين را عرضه می كنم. در همين حالت ديدم كه فشار سنگيني كه روي سينهام بود، برداشته شد و كم كم به هوش آمدم. وقتي به هوش آمدم، فرزندم در بالين من نشسته بود و گفت، در اين مدت شما پشت سر هم مي لرزيديد و اشك از چشمانتان سرازير بود.