در روزهای اخیر یک خبر که به فاصله یک روز از سوی گویندهاش تکذیب شد، موضوع احتمال حل اختلاف ایران و عربستان را به تیتر نخست رسانههایی تبدیل کرد که تحولات خاورمیانه را رصد میکنند. مسأله این بود که پس از دو سال اخبار نه چندان صریح درباره میانجیگری کشورهای مختلف برای ترمیم روابط دیپلماتیک قطع شده ریاض و تهران، این بار این وزیر کشور عراق بود که در نشست خبری با همتای ایرانی خود صراحتاً میگفت که محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان در سفر اخیرش به ریاض رسماً از او خواسته است که عراق واسطهای بین ایران و عربستان برای کاهش تنش باشد. «قاسم الاعرجی» حتی گفت که او از مقامات عربستان خواسته است که رفتار بهتری با حجاج ایرانی داشته باشند و اجازه ورود آنها به بقیع را بدهند. اما یک روز بعد در حالی که تحلیلگران پیجوی این پرسش بودند که چرا از میان کشورهای دیگری مانند پاکستان، عمان و حتی کویت که چند ماه پیش مأمور رساندن پیام کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به تهران شده بود، باید چنین نقشی به عراق داده شود و اصولاً چه تحولی در تصمیمات سیاست خارجی دولت سعودی در حال وقوع است، بیانیه کوتاه العروجی به بخش عمدهای از گمانهزنیها پایان داد. السومریه به نقل از او نوشت که «عربستان از حیدر العبادی نخست وزیر عراق درخواست میانجیگری نکرده است» و این در حالی بود که در سخنان العروجی طی نشست خبری اصولاً نامی از العبادی به میان نیامده بود. با این حال حجم توجهی که در کمتر از 24 ساعت نصیب آن خبر تکذیب شده، شد از میزان تمایل عمومی به تحولی در این رابطه حکایت داشت.
خاصه آنکه هنوز چند روزی از روبوسی و دست دادن عادل الجبیر و محمدجواد ظریف در حاشیه نشست فوقالعاده سازمان همکاری اسلامی در استانبول نمیگذشت. مصاحفهای که آن هم به نوبه خود خبرساز شد و تنها وقتی رسانهها از تحلیل و گمانهزنی درباره دلایل و نتایجش دست برداشتند که وزیر خارجه ایران آن را یک امر عادی و در راستای روابط شخصی گذشتهاش با الجبیر تفسیر کرد.
دلیل دیگر جدی گرفته شدن خبر میانجیگری عراق را نیز باید در تحولات روی داده در موضوع حج جست و جو کرد. جمهوری اسلامی ایران سال گذشته تصمیم به متوقف کردن اعزام حجاج ایرانی گرفت. حادثه منا که به کشته شدن صدها ایرانی در کنار هزاران زائر از کشورهای مختلف انجامید، مشخص شدن سهم سوء مدیریت دولت سعودی در آن رویداد و نیز پس از قطع رابطه دیپلماتیک عربستان با ایران به بهانه حمله معترضان اعدام شیخ نمر به اماکن دیپلماتیک عربستان در تهران و مشهد و در ادامه طفره رفتن عربستان از جبران مافات برای بازماندگان شهدای منا، مجموعه عواملی بود که توقف حج از سوی ایران را منطقی میکرد. خاصه آنکه ریاض با شروط ایران برای تأمین امنیت حجاج ایرانی موافق نبود. اما پس از یک سال وقفه در آستانه موسم حج امسال عربستان نه تنها بخش قابل توجهی از شروط ایران را پذیرفت بلکه معاون وزیر حج خود را برای استقبال شایسته از اولین گروه حجاج ایرانی به فرودگاه فرستاد و برای 10 دیپلمات و کنسول ایرانی روادید صادر کرد که حتی خود با برافراشتن دوباره تابلو، دفتر حج ایران در عربستان را بازگشایی کرد.
مجموعه این اتفاقات سبب شد این تصور عمومی شکل بگیرد که جانشین شدن «محمد بن سلمان» به جای «محمد بن نایف»، ولیعهد پیشین عربستان و تفویض اختیار ظاهراً موقتی ملک سلمان به ولیعهد جدید برای اداره امور کشور فرصت تغییر در مناسبات خارجی دولت سعودی و بویژه تغییر در رویکرد ریاض به تهران را فراهم آورده است. بر اساس بروز همین تحلیلها با سید جواد صالحی، استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه درباره روند پیش روی رابطه این دو رقیب منطقهای و احتمال تغییر در مختصات شکل گرفته این رابطه طی سالهای اخیر به گفتوگو نشستیم.
روابط ایران و عربستان زیر ذرهبین رسانهها قرار دارد. به نظر میرسد فضای عمومی چشمانتظار یک اتفاق مثبت است و به همین دلیل هر خبری فارغ از عمق و صحت مورد توجه قرار میگیرد. تحلیل شما از روندی که طی دو سال گذشته در رابطه ایران و عربستان جریان داشته و پالسهای مثبت ارسالی از سوی عربستان چیست؟
شرایط و محذورات کشور و منطقه ایجاب میکند به تحولات اخیر میان دو کشور و رفتارهایی که بروز پیدا میکند، با خوشبینی نگاه کنیم. در طول این مدت هم به باور من سیاست خارجی ما به دلایلی با عربستان سعودی مماشات کرده است. حتی در خیلی از این موارد به خاطر نگاه مصلحتگرایانه در مراودات، خارج از نرم دیپلماتیک و پروتکلهای معمول عمل کردهایم به طوری که عدهای به آن انتقاد دارند.
مسأله این است که بسیاری از دیپلماتهای ایرانی معتقدند شرایط منطقه بحرانی است و دامن زدن به مسأله ایران و عربستان سبب گسترش ابعاد این بحران و آسیب بیشتر به منافع ملی ما میشود...
به هر حال حرف اول سیاست این است که نخبگان توانایی پیشبینی بحران، منابع و احتمال تصاعد آن را در تناسب با اهداف، نتایج و ابزارهای تحقق داشته باشند. اگر قرار باشد منابع بحران در جای دیگری ایجاد شود و شما بخواهید در جای دیگر جبران کنید، رفتار شما ممکن است به یک وادادگی شبیه شود و با این حال نتیجه مورد نظرتان هم به دست نیاید. مگر اینکه بخواهیم موضوع را در قالب یک نگاه مقدس یا ایدئولوژیک پیش ببریم و به هزینههای کوتاه مدت و میان مدت آن توجه نکنیم.
تصور عمومی این است که خردگرایی لازم برای جلوگیری از پیچیدهتر شدن وضعیت منطقه در نهادهای تصمیمساز کشورمان وجود دارد، آیا این برداشت درباره عربستان هم میتواند مصداق داشته باشد؟
بله، نوعی خردگرایی در راستای بهینه کردن نظم سیاسی در عربستان مشاهده میشود. چنانکه انتقال آرام و مسالمت آمیز قدرت از نسل کهن به نسل جدید در این کشور میتواند از نمودهای این خردگرایی باشد. یک زمان گفته میشد که اگر برای پادشاه سعودی اتفاقی بیفتد، عربستان دچار فروپاشی میشود و همه تحلیلها پیرامون چنین نگاهی پیش میرفت. اما امروز میبینیم که حداقل در زمان حیات خود سلمان به نحوی برنامهریزی دارد صورت میگیرد که این جابجایی خیلی مسالمتآمیز و کمهزینه اتفاق میافتد.
چنانکه میدانید، نشانگان رفتاری مثبت متعددی در هفتههای اخیر از سوی ریاض به سمت تهران ارسال شده است. این نشانگان را تا چه حد باید جدی ارزیابی کنیم؟ برخی تمایل عربستان به مذاکره با ایران را در راستای تمایل به پایان دادن به جنگ یمن و تنشهای دیگر موجود تحلیل میکنند. اما این همه با اقدامات ریاض در جبهههای دیگر مانند آنچه در عراق شاهد هستیم در تعارض است. این مجموعه اتفاقات را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
حوزههای درگیری بین ایران و عربستان طیف گستردهای را شامل میشود؛ از سوریه و یمن تا بحرین و قطر و تا عراق و لبنان... هر کجا هستیم، عربستان در مقابل ما است و این یک رقابتجویی است که اگر در سالهای قبل پنهان بود امروز شکل عیانی به خود گرفته است. درست است که عربستان در بعضی جبههها کم آورده و باخته اما این به آن معنا نیست که بخواهد عقبنشینی کند یا کوتاه بیاید. اتفاقاً در خیلی جاها سعی میکند درگیریهایش را به یک نبرد مقدس تبدیل کند. در این نبرد مقدس مهم نیست که در بلندمدت متضرر میشود، مهم این است که سعی دارد در کوتاه و میانمدت از آن بهره ببرد. برجسته کردن شیعه هراسی و وارد کردن اتهامات بی اساس به ایران یا مذهب شیعه در افکار عمومی و رسانهای گامهایی است که برای به انزوا کشیدن ایران برداشته میشود. بازی شطرنج عربستان در سطح فرامنطقهای پیوند مستقیمی با ایالات متحده امریکا دارد و دعوت از ترامپ و جمع کردن رهبران جهان اسلام در حقیقت با هدف تحکیم حضور ایالات متحده امریکا در منطقه و دفاع امریکا از ریاض در مخاطرات پیش رو انجام شد. پیوند با اسرائیل و جابهجا کردن محور تعارض در خاورمیانه از منازعات اسلامی- صهیونیستی به معارضات شیعی و سنی نیز نشان از جدیت عربستان در این رویکرد دارد. این است که امروز الگوی «دوست دشمن من، دشمن من است» را پیش میبرد و با همین معیار قطر را بر سر دوراهی انتخاب میان ایران و حماس یا عربستان قرار داده است. آنها میخواهند این یارگیری منطقهای را از لحاظ ترازهای استراتژیک شفاف کنند. دیدار با مقتدا صدر و تفکیک قائل شدن بین شیعه خوب و شیعه بد (از منظر عربستان) گامهایی است که برای تحمیل بیشتر انزوا به ایران یا تلاش برای سست کردن پایگاه حضور ایران در کشوری مانند عراق برداشته میشود.
در این بازی تا چه حد میتواند کار را پیش ببرد؟
شاید بازی صد درصد مورد خواست عربستان پیش نرود. عربستان و قطر در حقیقت بازیگران در شیشهای هستند که در هر صورت با بالاگرفتن تعارض به برادر بزرگتر یعنی امریکا متوسل میشوند. نگاه قطر به ایران در مقاطعی برای حل مشکلات و به عنوان اهرمی برای چانهزنی و کاستن از فشارها است. اما معتقدم اعتماد به نفس لازم برای نزدیک شدن به ایران و پرداخت هزینه دور شدن از شورای همکاری خلیج فارس را ندارد. پادشاه جوان قطر پس از هفتههای ابتدایی که فضای احساسی بر مسأله حاکم بود، خیلی با احتیاط گام برمیدارد.
خب با تهدیدهای نظامی روبهرو است که گرچه انکار میشوند اما جدی هستند...
طرفهای مقابل قطر منتظر زمانند تا ببینند باید از چه سناریویی استفاده کنند.
بازی عربستان درباره عراق و مقتداصدر را چگونه میبینید؟ جریان صدر به عنوان اهرم جدید ریاض در عراق تا چه حد قدرت تأثیرگذاری دارد؟
تأثیرگذار است و کسی نمیتواند این تأثیرگذاری را نادیده بگیرد. مقتدا صدر یک پشتوانه اجتماعی و فرهنگی دارد و با عملکرد خود مانند اشغال پارلمان، اقدامات مسلحانه، صدور بیانیه و برگزاری تجمع گاه و بیگاه ساخت سیاسی قدرت در عراق را تحت تأثیر قرار میدهد. پس نادیده گرفتن او نه عقلانی است و نه قابل قبول. اما اینکه نقش و وزن جریان صدر در عراق فعلی چه خواهد بود و آیا میتواند منازعه را طبق اهداف خود پیش ببرد؛ سؤالی جدی است. ما در عراق با یک ساخت سیاسی واحد مواجه نیستیم. بلکه مواجهیم با دولتی سهگانه که هر بخشاش به نحوی خودمختاری دارد. اهل تسنن در اختیار نیست، اقلیم کردستان در اختیار نیست، شیعیان هم در درون خود صدها اختلاف دارند. بنابراین ورود مقتدا صدر به یارگیری، مذاکره و همراهی چه سخت و چه نرم میتواند ماهیت قدرت در عراق را دچار نوسان کند. شاید در ایران کسانی بگویند رفتارهای صدر رفتارهای سینوسی و غیر قابل پیشبینی و در نتیجه غیرقابل توجه است. اما اینکه مقتدا صدر درباره ساختار قدرت، نحوه حکمرانی و موضع دولت نسبت به قومیتها و مذاهب اختلاف نظر جدی دارد، میتواند العبادی و دیگران را تحت تأثیر قرار دهد. موضعگیریهای او درباره حشد الشعبی، سهمخواهی قومیتها، آینده نظم منطقهای، سوریه و... اگر با دیدگاههای مخالف ایران و ضریب نفوذ رسانهای همراهی شود؛ طبیعتاً میتواند برای مخالفان جمهوری اسلامی در منطقه سودمند باشد.
من پاسخ این سؤال را نگرفتم که از نظر شما پالسهای مثبت عربستان با چه هدفی ارسال شده است؟
دو راه برای معنا بخشیدن به حرکات بدن سیاستمداران وجود دارد و یک راه استفاده از نقیض است. ببینید وقتی از محمدجواد ظریف پرسیدند دست دادنت با الجبیر چرا اتفاق افتاد، گفت به واسطه سوابق دوستی و همکاریای که ما در امریکا با هم داشتیم. او اصلاً این اتفاق را پس زمینه دیپلماتیک قرار نداد. اما اگر برخلاف این نظر بخواهیم موضوع را سازمانی یا ساختاری بررسی کنیم، آن وقت میشود گفت که عربستان سعی دارد منازعه را در همه عرصهها و با شیوه یکنواخت، پیش نبرد. مثلاً میخواهد کانال الجبیر را برای ارتباطات و مذاکرات احتمالی آینده باز بگذارد. همچنین در بحث حج که تحریمش میتواند برای عربستان به عنوان خادمین حرمین شریفین پیامدهای رسانهای و منطقهای داشته باشد، میخواهد چهره نرمتری نشان دهد و حساسیتزدایی کند اما اینها هیچ کدام قابل تعمیم به سایر حوزههای درگیری نیست.
با این حال در ایران حل مسائل منطقه و به طور ویژه حل اختلافات ایران- عربستان از طریق مذاکره به یک خواست سیاسی تبدیل شده است. تحقق چنین خواستی تا چه حد ممکن است و اصولاً اگر قرار باشد ایران و عربستان پای یک میز بنشینند باید درباره چه چیزهایی مذاکره کنند؟
این مذاکره احتمالی دامنه گستردهای را دربر میگیرد و البته میتواند از بحث بر سر سوء برداشتهایی که دو کشور نسبت به یکدیگر دارند، شروع شود و به نقشهایی که هر کدام در حوزههای میدانی مانند سوریه، عراق، یمن و بحرین به هم نسبت میدهند کشیده شود. اما آیا در این مقطع عربستان به این نتیجه رسیده که چنین کاری را انجام دهد و آیا ورود ما به مذاکرات برای رسیدن به نتیجه تحت عنوانهایی مانند برجام 2، منطقهگرایی یا رفع مشکلات همسایگی جواب خواهد داد را میتوان با رویکردهای مختلفی پاسخ داد. با رویکرد تاریخ نگر میتوانیم روند حوادث و وقایع را کنار هم بگذاریم و ببینیم که فراز و فرود سیاست ایران نسبت به عربستان و بالعکس در این سالها چگونه بوده است و هستههای سخت تنش و موانع در این رابطه چه هستند. راه دیگر این است که روابط ایران و عربستان را از منظر تحلیل سیستمی بررسی کنیم. در این مسیر طبیعتاً روابط به عنوان دو بازیگر شکل نمیگیرد. بلکه یک زمینه منطقهای و فرا منطقهای وجود دارد که نمیگذارد عربستان فعال مایشاء و تصمیمگیرنده اساسی باشد. اینجا است که برخی تحلیلگران معتقدند حتی اگر ایران ماهها وقت بگذارد، مشکلاتش با عربستان را احصا و مذاکره کند؛ تا زمانی که مشکلش با امریکا، اسرائیل و کشورهای غربی پابرجا است طبیعتاً انتظار اینکه این مشکلات برچیده شود یا راه حلی پیدا شود، وجود نخواهد داشت. بنابر این در هر دو دیدگاه متأسفانه جنبههای منفی یا به عبارتی حاکمیت بدبینی بر خوشبینی فائق است.
اما در هر دو رویکرد روزنههای امیدی وجود دارد. چنانکه ممکن است بهبود ارتباط ما با کشورهای اروپایی تأثیرگذار باشد. تا چه حد با این گزاره موافقید؟
روند سیاست خارجی ایران و عربستان به دلیل وجود متغیرهای متعدد، در بهترین حالت به مدیریت فضا میانجامد. مدیریت فضا به معنای حفظ مشکلات و اختلافات در سطح فعلی یا پیدا کردن راه حلهای عملیتر برای مسائل غیرمهم. اما با پایدار ماندن هستههای سختی که طرفین درباره برهم خوردن تراز قدرت در خاورمیانه نسبت به همدیگر دارند و با در نظر گرفتن آینده نظم منطقهای از منظر هژمونی، بعید به نظر میرسد بشود گام بنیادی برای حل مسائل منطقه برداشت.
فرض بگیریم مذاکرهای اتفاق بیفتد. آن وقت پای دیگر مدعیان منطقهای نیز در میان است و ممکن است بخواهند تقسیم حوزه نفوذ انجام دهند...
احتمال بعیدی نیست. طبیعتاً هم هر بازیگری در سطح منطقهای دنبال حوزه نفوذ خودش است. اما تحولات و حوادث سالهای اخیر نشان داده که با وجود اختلافهایی که بین عربستان، مصر و ترکیه به عنوان بازیگران دیگر منطقه وجود دارد، آنها در مقابل ایران در سختترین شرایط به هم نزدیک میشوند. نظم منطقهای را چه به شیوه مثلث (ایران، عربستان و ترکیه) یا مربع (ایران، عربستان، ترکیه و مصر) یا پنج ضلعی (ایران، عربستان، ترکیه ، مصر و اسرائیل) در نظر بگیریم، اصولاً در این منازعه اضلاع دیگر در یک طرف منازعه قرار میگیرند و ایران در سمت دیگر.
اما رئیس جمهوری ایران در مقطعی این موضع را مطرح کردند که ما به دنبال منطقه قویتر هستیم و نه قویتر بودن درمنطقه. این موضع میتوانست مؤثر باشد. هرچند در داخل مخالفتهایی با آن شد و بازتاب رسانهای چندانی نیافت. آیا موضع روحانی میتوانست تغییری در این رویکرد منطقهای ایجاد کند؟
چنین تغییری در محیط بدبینی ممکن نیست. رئیس جمهوری ایران از منظر تحلیل گفتمانی و با واژههای زیبا سعی کردند که بگویند ایران بویژه برای عربستان و کشورهای مسلمان تهدید نیست. اما از طرف آنها این تحلیلها مطرح میشود که میگویند ایران دنبال ایجاد هژمونی منطقهای، وصل کردن تهران به مدیترانه و دنبال این است که با اتحاد با عراق و سوریه عملاً راه را برای اثرگذاری دیگر کشورهای مدعی منطقه ببندد. دنبال این است که با هژمونی منطقهای عملاً اسرائیل را ناکارآمد کند و در قالب فقدان دفاع عمق استراتژیک به سمت پوشالی بودن و ناکارآمد بودن باوجود داشتن سلاح هستهای سوق بدهد. لذا آنها خیلی به این حرفها توجه نمیکنند. بلکه احساس میکنند که اتفاقاً جمهوری اسلامی اهداف عملیاتی و غیرعملیاتی خود را در قالب این شعارها و پوششهای تبلیغی پیش میبرد. لذا اینکه ایران بتواند اندیشه خود را در بحث منطقه قویتر عملیاتی کند با توجه به بدبینیهای موجود بعید به نظر میرسد.
با این همه آیا تغییر در سیاست خارجی عربستان و رویکردش نسبت به ایران منتفی است؟
عربستان چالشهای درونی دارد که میتوان بر آن عنوان گذار از محافظهکاری به نومحافظهکاری گذاشت. ریاض در راستای نهادینه سازی قدرت متزلزلی که با چالشهای درونی و بیرونی مثل توقعات فزاینده، شکافهای مذهبی و... مواجه است، میخواهد سعی کند مجدداً منزلتی را که در جهان اسلام داشته و به توالی از آن کاسته شده و برخی کشورها سعی کردند جای آن را در منطقه بگیرند، به دست آورد. استراتژی محمد بن سلمان یا دکترین سلمان در حقیقت تلاش برای تحقق این امر است. در بحث چالشهای عربستان توجه به دوگانه دولت رانتیر و دموکراتیزاسیون نیز از موضوعاتی است که باید در تحلیلهایمان به آن بها بدهیم. من با وجود چالشهایی که عربستان در عرصه داخلی و منطقه دارد، میتوانم این گزاره را مطرح کنم که رهبران فعلی عربستان دنبال احیای منزلت منطقهای خودشان هستند. حالا اینکه این احیای منزلت آرزو است یا دغدغه و اینکه موانع تحققش چیست، قابل بحث است. اگر این احیای منزلت در شرایط ژئوپلتیک فعلی با حمایت منطقهای و فرامنطقهای بخواهد پیش برود، نشانههایش در تیز کردن دندان اختلافات و مواجههجوییها است. رفتارهای عربستان در منطقه در شرایط فعلی اصولاً وزیدن باد به آتش مشتعلی است که شکل گرفته و در این صحنه آرایی یا بسترسازی از هیچ اقدامی فروگذار نکرده و نمیکند. ولی اینکه آیا این روند میتواند با همین شرایط به پایان برسد باید سناریوهای دیگری را برای کاستن از دامنه بحران در خاورمیانه طراحی کنیم. با توجه به اینکه عرصه سیاست و بالاخص سیاست خارجی تابع اگر و آنگاهها است و متغیرهای بسیار مختلفی میتواند در بالا گرفتن بحران یا کاسته شدن از آن ایفای نقش کند، باید منتظر حوادث و زمانه ماند.
گفتوگو از: مهراوه خوارزمی
این گفتوگو نخستین بار در شماره دیروز روزنامه ایران منتشر شده است.