آموزگار خلاق دزفولی با ابداع شیوه ای جدید در آموزش و ساخت 400 وسیله جدید کمک آموزشی و همچنین پوشیدن لباس صنفهای مختلف، به شاگردان درس زندگی و زیستاجتماعی میدهدعشق و خلاقیت در هم آمیخته اند و معجون عجیب و سکرآوری ساخته اند که کودکان دزفولی هر روز از آن سر میکشند و سیر نمی شوند. حکایت دانش آموزان پایه سوم مدرسهای در دزفول، که به شوق دیدار و نشستن پای کلاس های معلمی خلاق لحظه شماری میکنند، حکایت همان طفلان گریزپایی است که با زمزمه عشق و نوآوری معلمشان اگر پای بدهد، حتی جمعه ها هم رو به مکتب و مدرسه میآورند. آنها درسها را با انواع ایدهها و وسایل کمک آموزشی که همگی ریشه در خلاقیت خود آقا معلم دارد، می آموزند و مهم تر این که همراه با آموختن لذت می برند. محمد رضا جاهد این معلم 46 ساله که این روزها با رنگ آمیزی و نصب بنرهای آموزشی بیتابانه در انتظار بازگشایی مدارس است، در گفت و گو با گروه زندگی، از زندگیاش گفت؛ از روزهایی که به شوق معلمی راهی کوههای سربه فلک کشیده و پر از برف میشد و همچنین از تجربه های شیرین سالهایی که خلاقیت را چاشنی تدریس کرده است.
محمد رضا جاهد، معلم پایه سوم ابتدایی مدارس دزفول، با دیگر معلمها تفاوتهایی آشکار دارد. تفاوتی از جنس قوه خلاقه و ایجاد فضایی که دانشآموزان همراه با درس مشق زندگی کنند و تجربهای غنی از زیست اجتماعی به دست بیاورند. این معلم خلاق دزفولی که معلمی را با تدریس در نهضت سواد آموزی و سرباز معلمی در مناطق محروم و صعب العبور استان خوزستان آغاز کرده 10 سال قبل با دیدن برنامه کودک ایده یادگیری از طریق دیداری و شهودی را پایهگذاری کرد و با این شیوه منحصر به فرد توانست ضمن برقراری ارتباط دوستانه با دانشآموزان، آنها را در فضای خاص هر یک از فصول کتابها قرار دهد. دیدن معلمی که هر روز با لباسهای مختلف از جمله روحانیت، پلیس، عشایر، خلبان، پزشک و... در کلاس درس حاضر میشود و با زبان خاص همان کاراکتر صحبت میکند، بچهها را برای آموختن بشدت بر سر ذوق میآورد.
عشقی از جنس معلمی
بالا و پایین رفتن از کوههای سربه فلک کشیده و پر از برف خوزستان خاطرات روزهای شیرین «سرباز معلمی» است. وقتی میخواهد از آن روزها سخن بگوید، از روزهایی یاد میکند که به خاطر برف سنگین و بسته شدن راهها مجبور بوده چند ماه دور از خانواده در مدرسه روستا زندگی کند. محمدرضا جاهد کار خود را از نهضت سواد آموزی آغاز کرد و 6 سال بعد به آرزویش که تدریس در پایه سوم ابتدایی بود، رسید. او در روایت روزگار سپری شده و همچنین روزهایی که به شوق تدریس لباس سرباز معلمی به تن کرده بود، اینگونه میگوید: در دزفول به دنیا آمدم. فرزند چهارم خانواده هستم و 6 خواهر و دو برادر بودیم. پدرم کارمند بانک ملی بود و کودکی و نوجوانی من در جنگ سپری شد. شهرموشکها لقبی بود که به دزفول داده بودند و هر ساعت صدام شهر ما را هدف موشک و گلولههای توپ قرار میداد. بازی کودکی ما تماشای موشک و رفتن به محل اصابت آن بود. تلخترین لحظهها تماشای ساختمان مدرسهای بود که با موشک عراق تبدیل به ویرانه شده بود و همه خاطرات خوبی که در آن داشتیم در زیر خاک مدفون شده بود. با همان وضعیت درس را ادامه دادم. بین معلمی و پرستاری تردید داشتم ولی وقتی در آزمون پرستاری قبول شدم، اعلام شد کسانی که مدرک سیکل دارند پذیرش میشوند. با شنیدن این خبر تصمیم گرفتم به سربازی بروم و سرباز معلمی را انتخاب کردم. مناطق محروم و صعب العبور سردشت محل خدمت من انتخاب شد و باید بهعنوان معلم نهضت سواد آموزی به عشایر این مناطق نوشتن و خواندن میآموختم. روزهایی که همه آنها پر از خاطره است. روزهایی که به خاطر بارش برف و بسته شدن راه 50 روز در میان عشایر زندگی میکردم و هیچ راه ارتباطی با خانواده نداشتم. شیرینی کار زمانی بود که یکی از عشایر میتوانست اسم خودش را بنویسد و بخواند. صفا و محبت مردم عشایر را هیچگاه فراموش نمیکنم و بعد از پایان خدمت سربازی با دعوت نهضت سواد آموزی جذب این نهضت شدم و به مدت 6 سال در مناطق محروم بهعنوان راهنمای آموزشی به مناطق محروم «احمد فداله» میرفتم و بر نحوه کار سرباز معلمها نظارت میکردم. بعد از 6 سال به آموزش و پرورش منتقل شدم و بعد از دوسال معلمی در مناطق محروم با توجه به نحوه تدریس من و فعالیتهایی که انجام داده بودم برای تدریس در شهر دزفول دعوت شدم و تدریس را در دبستان شهید راجی در حاشیه جنوبی شهر آغاز کردم.
درس زندگی در قابی متفاوت
محمدرضا جاهد که به پاس سالها فعالیت در زمینه آموزش به بچهها و ابداع شیوههای جدید به معلم خلاق معروف شده است و شهرداری دزفول نیز نام او را بر کوچه محل زندگیشان قرار داده است از شیوه ابتکاری خویش اینگونه میگوید: بر خلاف تصور برخی از همکاران که تصور میکنند پایه سوم ابتدایی بسیار ساده است معتقدم این پایه بسیار مهم و حساس است و در این پایه دانشآموز با ضرب، تقسیم، کسر، مساحت و محیط آشنا میشود و باید برای دانشآموزان کارهای بسیاری انجام داد. همیشه دوست داشتم ذهن بچهها را در همان لحظه ورود به کلاس به پرسشگری وادار کنم و برخلاف روش مرسوم که معلم مستقیم با بازکردن کتاب شروع به درس دادن میکند بچهها را مستقیماً وارد درس کنم. یکی از روزها وقتی همراه دو دخترم برنامه عمو پورنگ را تماشا میکردم متوجه شدم داریوش فرضیایی شخصیت عمو پورنگ در هر قسمت با لباس مشاغل مختلف حاضر میشود و در ارتباط با همان شغل با بچهها صحبت میکند. این برنامه جرقهای بود که باعث شد تا 10 سال با ابداع شیوه جدید آموزشی و ساخت 400 وسیله کمک آموزشی برای دانشآموزان تدریس کنم. برای هر درس متناسب با موضوع درس، لباس تهیه میکردم و گاه حتی خودم آن را میدوختم. تا به امروز بیش از 30 دست لباس مشاغل مختلف را تهیه کردهام و به فراخور درس و کلاس به تن میکنم. در کنار آن مؤلف 4 جلد کتاب درسی برای بچهها هستم؛ همچنین با همکاری کارگروهی از هلال احمر نیز 6 جلد «کتاب فانوس» با موضوع امداد و نجات و مخابره پیام با پرچم برای دانشآموزان تألیف کردم. این معلم خلاق ادامه داد: هیچ وقت نخستین روزی را که برای تدریس درس قرآن و نماز با لباس روحانیت وارد کلاس شدم فراموش نمیکنم. بچهها با تعجب به یکدیگر نگاه میکردند و نخستین سؤالی که در ذهن همه آنها شکل گرفت این بود که چرا من لباس روحانیت به تن کردهام. چند دقیقه اول به نشاط و خنده سپری شد و پس از آن از بچهها درباره این لباس و فعالیتهای یک روحانی پرسیدم. همه نظرات را روی تابلو نوشتم و جالب اینکه 80 درصد چیزهایی که میخواستم در آن جلسه به بچهها بیاموزم خودشان مطرح کردند و به این ترتیب کلاس قرآن و نماز با بهترین شکل برگزار شد. برای درس مقررات راهنمایی و رانندگی یا مسائل انضباطی شهر لباس پلیس به تن میکنم و برای درس پرواز با پوشیدن لباس خلبانی از این شغل و شوق پرواز برای بچهها میگویم. برای درس احترام به محیط زیست با پوشیدن لباس کارگران فضای سبز از اهمیت محیط زیست و راههای جلوگیری از تخریب آن حرف میزنم. همچنین برای آموزش امداد و نجات و کمکهای اولیه با لباس هلال احمر در کلاس درس حاضر میشوم و نکته جالب اینکه به هیچ عنوان از بچهها تکلیف نمیخواهم و با توجه به صحبتهای قبلی که با اولیای آنها انجام دادهام از بچهها میخواهم که درسهایی را که در کلاس آموختهاند برای والدین یا خواهر و برادر بزرگتر با همه جزئیات تعریف کنند و آنها برای معلم کلاس از درسهایی که فرزندشان آموخته است بنویسند و به این ترتیب این والدین هستند که موظف به نوشتن تکلیف هستند.
نخستین سالی که شروع به انجام این کار کردم برخی از همکاران تصور میکردند که این کارها را برای جلبتوجه انجام میدهم اما امروز بسیاری از شهرستانها از من دعوت میکنند تا تجربه 21 سالهام را در قالب کارگاه خلاقیت و نحوه تدریس به دانشآموزان آموزش بدهم. در این سالها تلخیها وشیرینیهای بسیاری را دیدم و شاید بهترین صحنه برای من خوشحالی دانشآموزی بود که مرا در لباس رفتگر در کلاس دید. وقتی میخواستم درباره رفتگرها و اهمیت تمیز کردن محیط زندگیمان برای دانشآموزان درس بدهم با لباس رفتگرها به کلاس رفتم و یکی از دانشآموزان با خوشحالی گفت آقا معلم لباس کار پدر مرا به تن کرده است. او تا به آن روز خجالت میکشید از شغل پدرش برای همکلاسیهایش بگوید. در این سالها سعی کردهام با نشان دادن مشاغل مختلف از زندگی آنها و اهمیت هر کدام از آنها برای بچهها بگویم. من عاشقانه بچهها را دوست دارم و آموزش مشاغل در کلاسهای خانگی وآپارتمانی و جذب فرزندان همسایه وسرگرم کردن آنها برای آسایش ساکنین مجتمع آپارتمانی از دیگر کارهایی است که انجام میدهم.
در این مدت یک بار بهعنوان معلم نمونه کشور و یک بار نیز معلم نمونه استان شدم اما پوشیدن لباس عروسکی و رفتن به بیمارستان کودکان یا مراکز نگهداری از کودکان معلول ذهنی و جسمی و نشاندن لبخند بر چهره این کودکان ازجمله بهترین خاطرات من است که بسیار برایم با ارزش است.
گزارش از: یوسف حیدری
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.