حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری معتقد است: زخمهایی که در مناظرهها و تبلیغات تهاجمی انتخابات ریاستجمهوری بر پیکر نظام جمهوری اسلامی ایران وارد شد، هنوز تازه است و این روزها اولین چرکهای خود را بروز داده است.
او در روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است: قتل دو روحانی در هفته گذشته به ویژه با توجه به این که میان قاتلان و مقتولان هیچ سابقه آشنایی یا خصومتی وجود نداشته و به گفته یکی از قاتلان، او به دلیل این که نتوانست برای حل مشکل خود با نمایندگان مجلس شورای اسلامی تماس برقرار کند، پس از ناکامی از ورود به ساختمان مجلس تصمیم گرفت یکی از مسئولین را به قتل برساند، اهمیت توجه به ریشههای این حوادث را بیشتر نمایان میکند. هر چند این قاتل به جای آن که به سراغ یکی از مسئولین برود به تصور این که هر کس ملبس به لباس روحانی باشد، مسئول است کسی را به قتل رسانده که مسئولیتی در هیچ یک از قوای سهگانه نداشته، ولی نکته مهم همین است که او و امثال او نظام حکومتی موجود را با روحانیت همسان میبینند و بر اساس همین تصور اشتباه مرتکب اقداماتی میشوند یا مطالبی به زبان میآورند تا اعتراضشان به مسئولین را ابراز نمایند و نشان بدهند. نکته مهمتر این است که چرا بعضی افراد به نقطهای میرسند که درصدد قتل برمیآیند و کاری از قبیل کشتن یک مسئول آنها را راضی میکند؟
مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز این روزنامه نوشت: وقتی افرادی که در سطح نامزدی ریاستجمهوری در برابر چشمان دهها میلیون نفر طوری درباره عملکرد مسئولین نظام سخن میگویند که هر بیننده و شنوندهای احساس میکند در این کشور کاری به نفع مردم انجام نشده و همه جا را فساد گرفته و هر کس به قدرت میرسد، درصدد چپاول ثروت کشور برمیآید، طبیعی است که افراد فاقد اطلاعات و تحلیل واقعی درباره مسائل جامعه از نظام تصوری منفی پیدا کنند و به همه مسئولین بدبین شوند. این بدبینی اگر با ناامیدی همراه شود و افرادی به دلیل مشکلات زندگی و مواجه شدن با درهای بسته در قوای سهگانه سرخورده شوند، طبیعی است مرتکب اقدامی غیر عادی شوند. بعضی افراد اقدام به خودسوزی میکنند، بعضی به جان نزدیکترین افراد خود میافتند و بعضی دیگر به تصور انتقام از مسئولین درصدد جنایتی برمیآیند که نمونههایی از آن را در هفته گذشته شاهد بودیم.
تبلیغات مسموم دشمنان به ویژه رسانههای بیگانه و همین طور فضای مجازی نیز به ناامیدیها و بدبینیها دامن میزند و شرایط حادی پدید میآید که نتیجه آن ارتکاب بعضی جنایات و اقدامات غیر منطقی میشود. متاسفانه رسانه ملی و بعضی رسانههایی که باید چهرهای واقعی از نظام و مسئولین آن ارائه کنند و در کنار نواقص و نارسائیها، خدمات و اقدامات مثبت را هم یادآور شوند، برعکس عمل میکنند. بعضی برنامههای رسانه ملی پر از منفیبافی و ترسیمکننده چهرهای ناامیدکننده از کشور است. دستاندرکاران این برنامهها به دلیل مخالفتی که با بعضی مسئولین دارند، اساس را فراموش کرده و درصدد انتقام گرفتن برمیآیند و به این عارضه خطرناک توجه نمیکنند که محصول تبلیغات منفی آنها همین اقدامات خطرناکی است که این روزها شاهد آن هستیم.
در بعضی ادارات نیز پارتی بازی، رشوه و کارشکنیها مردم را ناامید میکند و به ناراضیتراشی دامن میزند. در بخشهایی از قوه قضائیه نیز عواملی وجود دارند که به وظیفه خود عمل نمیکنند و با ناراضی تراشیهای خود حتی خدمات صادقانه قضات شریف و پاکدامن را نیز زیر سوال میبرند. مجلس شورای اسلامی بعد از حمله داعش، با برج و باروهایی که به دور خود کشیده، راه را بر مراجعین بسته و افراد گرفتار را با درهای بسته مواجه میکند. این واقعیت تلخ را بپذیریم که بسیاری از مردم گرفتار، برای حل مشکلاتشان پناهگاهی ندارند. تاسف بارتر این که مسئولین ما به بهانههای مختلف از مردم فاصله گرفتهاند و مردم در مواردی که مظلوم واقع میشوند و به حق قانونی خود نمیرسند، به آنها دسترسی ندارند تا مشکلات خود را با آنها در میان بگذارند و راهی برای رفع ظلم پیدا کنند. فقر و محرومیت نیز یک واقعیت انکارناپذیر است که بسیاری از مسئولین از آن بیخبرند. در کشوری که مسئولین آن در برج عاج زندگی میکنند و به جای شنیدن درد دلهای مردم و حل مشکلات آنان، به جنگ لفظی با همدیگر مشغولند و عدهای نیز با استفاده از این فرصت مشغول چپاول بیتالمال هستند، طبیعی است که با پدیدههای انحرافی خطرناکی از قبیل آن چه هفته گذشته رخ داد مواجه شویم. بعضی از مسئولین ما به جای سخن گفتن از وظایفی که بر عهده دارند به همه چیز میپردازند و از زمین و آسمان حرف میزنند و به بالا و پائین دنیا حمله میکنند و شاید نمیدانند در یک قدمی آنها گرفتارانی هستند که در محرومیت و ظلم و عدم توجه به مشکلاتشان دست و پا میزنند و از این که کسی به داد آنها نمیرسد و در عین حال مسئولان هر روز شعارهایی میدهند که گویی همه چیز سر جای خود قرار دارد و هیچ مشکلی وجود ندارد، متعجب میشوند و به نتایجی میرسند که اقدامات انحرافی بخشی از عوارض آن است.
آیا این حوادث خطرناک، به اندازه کافی پیام با خود ندارند که مسئولین ما را به خود بیاورند؟ آیا جنگ لفظی و دعواهای سیاسی بیحاصل بس نیست؟ آیا به عاقبت راهی که در پیش دارید اندیشیدهاید؟ آیا میدانید اگر از کنار واقعیتهای تلخ جامعه بیتفاوت عبور کنید، گرفتاران جامعه به این قبیل اقدامات بسنده نخواهند کرد و به کار دیگری دست خواهند زد که انتظارش را ندارید؟ تا دیرتر نشده ریشههای نارضایتیها را پیدا کنید و آنها را بخشکانید.»