اتحاد استراتژیک ایران، روسیه و ترکیه، عقب نشینی سعد حریری، گفت وگوی نتانیاهو با پوتین درباره ایران، واعظی و رابطه اش با اصلاح طلبان، کلید خوردن تحقیق و تفحص از مسکن مهر، بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان، سرنوشت بازماندگان تکفیریها و سعودی و اسرائیل در سوگ داعش، از جمله محورهایی است که موضوع گزارشهای تحلیلی و خبری امروز روزنامهها شده است.
به گزارش «تابناک»، روزنامههای امروز پنجشنبه دوم آذرماه در حالی چاپ و منتشر شد که تحلیلها درباره پایان داعش و نقش ایران در خاتمه دادن به پرونده این گروه تکفیری و اتحاد استراتژیک سه کشور ایران، روسیه و ترکیه، از مهمترین محورهای مورد توجه آنها محسوب میشود.
بیانات مقام معظم رهبری در جمع هزاران تن از بسیجیان کشور مبنی بر معجزه انقلاب بودن شکست آمریکا و همچنین «ایران عزیز به همه اهداف انقلاب خواهد رسید» نیز در صفحات نخست بیشتر روزنامهها منعکس شده است.
روزنامه شرق برای گزارشی که درباره نشست سوچی و اتحاد ایران، روسیه و ترکیه نوشته، تیتر «جنگ و اینک صلح» را برگزیده است؛ موضوعی که روزنامه خراسان برای آن تعبیر آغاز فاز سیاسی سوریه را به کار میبرد. تصاویر رؤسای جمهور سه کشور ایران، ترکیه و روسیه که در بیشتر روزنامهها در صفحه نخست جای گرفته، در کنار عناوینی همچون «معماری نظم منطقه بدون آمریکا» در روزنامه جوان، تصمیم سازی برای آینده سوریه در روزنامه جهان صنعت و مثلث ثبات در سوریه در روزنامه ابتکار قرار گرفته است.
در ادامه تعدادی از دیگر گزارشها و یادداشتهای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
دردفتر رئیسجمهور چه میگذرد؟
اعتماد در گزارشی که به سوژه اصلی امروز خود یعنی محمود واعظی رئیس دفتر ریاست جمهوری اختصاص داده نوشت: انتصاب مجید تختروانچی عضو موثر مذاکرات هستهای به عنوان معاون سیاسی دفتر ریاستجمهوری یک اتفاق پرسش برانگیز بود. تختروانچی جانشین حمید ابوطالبی شد و ابوطالبی هم از سمت معاونت به مشاور بودن تنزل درجه پیدا کرد.
حکم تختروانچی را واعظی رییس دفتر امضا کرده و حکم جدید ابوطالبی را رئیسجمهور. مهاجرت تختروانچی به نهاد ریاستجمهوری به رسانههای مخالف دولت این بهانه را داد که بگویند تیم مذاکرهکننده به دلیل شکست برجام هر کدام به گوشهای فرستاده شدهاند، ظریف سکوت کرده، عراقچی میخواهد سفیر شود و تختروانچی هم به جایی رفته که ارتباط چندانی با تخصص اصلیاش ندارد.
فارغ از درستی یا نادرستی گمانهزنیهای منتقدان دولت، اما میتوان از چرایی امضای حکم تختروانچی و ارتباط آن با دیگر اتفاقات دفتر رییسجمهور پرسش کرد و در مورد مسائلی که چندی است درباره رییس دفتر جدید مطرح میشود تاملی دوباره کرد.
واعظی بر جای نهاوندیان نشسته است؛ مردی که در سکوت کار خود را پیش میبرد و بر کنار رییسجمهور نشستن اصرار عجیبی داشت با تغییر دولت مدتی شایعه معاون اول شدنش هم مطرح بود که البته کنار زدن جهانگیری تا بدان حد کاری غیرممکن بود.
واعظی بعد از پیروزی روحانی در سال ٩٢ برخلاف انتظار به جای وزارت خارجه به وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات رفت، در آن پست خوش درخشید و با ممانعت از قطع شدن تلگرام در روز انتخابات مجلس و ریاستجمهوری نقشی موثر در پیروزی حامیان دولت ایفا کرد.
رضایت روحانی از عملکرد واعظی در دور دوم او را به پستی مهمتر بالا کشید، حالا او هم رییس دفتر رییسجمهور است و وقت ملاقات با سایر وزرا را تعیین میکند و هم یکی از نیروهای خودش را جوانترین وزیر جمهوری اسلامی کرده است.
در پست جدید گویی با واعظی جدیدی مواجهیم، در واقع تغییرات در دفتر رئیسجمهور به کاهش نقش محمد نهاوندیان و حمید ابوطالبی یا آمدن مجید تختروانچی ختم نمیشود. فراموش شدن مرتضی بانک که یکی از موثرترین چهرههای نهاد ریاستجمهوری در دولت یازدهم بود را هم باید در ردیف تغییرات هدفمند دفتر رییسجمهور و مجموعه نهاد ریاستجمهوری قرار داد. واقعا واعظی چه سودایی در سر دارد؟ از نظر او تختروانچی در وزارت خارجه موثرتر است یا در نهاد ریاستجمهوری؟ اصلا بودن یک دیپلمات در نهاد چه خاصیتی دارد؟ قرار است اتفاقاتی بیفتند که نهاد ریاستجمهوری بیشتر از سیاست داخلی به سیاست خارجی بپردازد؟ و اصلا برای پست معاونت سیاسی تخصص و مهارت و سابقهای مرتبط با این سمت لازم نیست؟ الان متخصص این کار در حلقه یک رییسجمهور کیست؟ آشنا در مرکز بررسیهای استراتژیک؟
اختلافات واعظی و اصلاحطلبان و فراکسیون امید را چگونه باید تحلیل کرد؟ شایعاتی است بیاساس یا روز به روز قوت خواهد گرفت و در بزنگاهی کار دست دولت اعتدال میدهد؟
حرف و حدیثها درباره دخالت رییس دفتر در چینش کابینه دوازدهم و نقش او در اختلافات موجود در حالی است که خودش میگوید «دفتر رییسجمهور باید چشم و گوش وی باشد تا پیش از بیشتر شدن اختلاف سلیقهها به آنها رسیدگی و رفع کند». تلاش او برای حل و فصل اختلافات موجود به لبخند زدنهای بعد از جلسه هیات دولت و تکذیب اختلافات، خلاصه میشود. واعظی در حالی از برقراری روابط صمیمانه در دولت میگوید که چهرههای موثری در میان اصلاحطلبان او را مسوول کاهش نقش جهانگیری در دولت میدانند.
تبعات سیاسی زلزله پایتخت
روزنامه ابتکار گزارش اصلی شماره امروز خود را به تبعات سیاسی زلزله تهران اختصاص داد و در بخشی از آن نوشت: پس از زلزله کرمانشاه مجددا صحبتهایی در باره زلزله احتمالی تهران و ابعاد تخریبهایی که این حادثه میتواند داشته باشد، مطرح شد. البته این موضوع نخستین بار نیست که مطرح میشود و در دورههای مختلف پس از زلزلههایی که در شهرهای مختلف ایران رخ میدهد، پایتخت نشینان و مسئولان به یاد این مسئله میافتند و بحثهایی را در این زمینه مطرح میکنند. اما آنچه که ممکن است در تهران رخ دهد صرفا تلفات جانی و مالی در بر ندارد و با توجه به تمرکز تمامی نهادهای سیاسی و اقتصادی میتواند آسیبهای بسیار زیادی به کشور و نظام سیاسی وارد کند.
نخستین بار در دهه ۶۰ بود که طرح انتقال پایتخت را مطرح کردند، اما به دلیل همزمانی با جنگ میان ایران و عراق بینتیجه ماند. در دولت دهم نیز بار دیگر این بحث مطرح شد، حتی شهر پرند را به عنوان گزینه مطلوب مطرح کردند، اما چنین اتفاقی نیفتاد در نهایت به سال ۹۲ رسیدیم و شورای نگهبان به رغم ایراداتی که بر آن وارد میدانست این طرح را تصویب کرد.
به رغم تمام مراحلی که طی شد، همچنان فعالیت قابل توجهی در عملیاتی شدن این طرح مشاهده نمیشود. البته لازم به یادآوری است که این طرح موافقان و مخالفان زیادی دارد و با هر زلزله مهیبی که در کشور رخ میدهد، مسئولان صحبتهای بسیاری در رابطه با آن میکنند. با این حال نکته قابل توجه در خصوص این ماجرا وقوع زلزله در پایتخت است. شرایطی که به واسطه حضور تمامی نهادهای دولتی و اقتصادی میتواند کشور را با مشکلات جدی مواجه کند.
بهترین راهکار؛ تفکیک پایتخت
کارشناسان موافق این طرح عواملی مانند زلزله، آلودگی هوا، بافت فرسوده شهری وآسیبهای اجتماعی شهر تهران را به عنوان دلایلی برای انتقال پایتخت از شهر تهران به شهری دیگر مطرح میکنند. مهدی مطهرنیا استاد دانشگاه و نظریه پرداز سیاسی به عنوان یکی از موافقان اجرایی شدن این طرح در گفت و گو با روزنامه «ابتکار» گفت: «در ابتدای امر باید این نکته را در نظر داشت که درنقاط مختلف دنیا مواردی وجود دارد که پایتختهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از هم مجزا باشد، به عنوان مثال؛ کشوری مانند ایالت متحده آمریکا، نیویورک پایتخت اقتصادی است و در مقابل واشنگتن به عنوان پایتخت سیاسی و تا حدودی کالیفرنیا را میتوان پایتخت حوزه فرهنگی این کشور دانست.»
وی در ادامه افزود: «باید بر این نکته تاکید کرد که اساسا جدا کردن این نهادها در کشورهای گوناگون به واسطه نوعی آیندهنگری امنیتی صورت میگیرد و در زمانی که مکانیابی ساحتهای گوناگون فعالیتهای ملت و دولت مورد شناسایی و برای آن برنامه ریزیهایی با تکیه بر جامعه شناسی صورت گرفته است؛ بنابراین پایتختهای این کشورها در موضوعهای گوناگون و لایههای مختلف از یکدیگر مجزا شدهاند، اما در ایران تمام سازمانها در قالب قوای سه گانه حکومتی در تهران مستقر شده است و به وجود آمدن بحران در تهران میتواند در تمام کشور به واسطه فقدان مرکزیت اداره کننده تزلزل ایجاد کند.»
این کارشناس مسائل سیاسی با اشاره به اینکه سالها است که این طرح ذکر میشود، بیان کرد: «راهکارهای متفاوتی در این زمینه وجود دارد، اما درسالهای گذشته در مجلس شورای اسلامی صحبت از انتخاب پایتختهای گوناگون و مکان یابی به صورت جدی مطرح شد و در دوران ریاست جمهوری آیت الله هاشمی تلاشهایی در این زمینه صورت گرفت و هماهنگیهایی با مجلس انجام شده بود، اما فضای مثبتی برای اجرای این طرح وجود نداشت و موانع متفاوت اقتصادی، سیاسی و اعمال نفوذهای گوناگون ازسوی گروههای خاص منجر به ناکامی این طرح شد. در نهایت، موانع ساختاری موجود و مقاومتهایی از سوی زیرسیستمهای هر کدام از این نهادها منجر شد تا در این حوزه پیشرفتی نداشته باشیم. با این همچنان شاهد این موضوع هستیم که پس از وقوع زلزله در شهرهای مختلف ایران در خصوص سرنوشت شهر تهران گمانهزنی هایی صورت میگیرد، اما اتفاق شایان ذکری در این زمینه رخ نمیدهد.»
شهر تهران تنها پایتخت سیاسی این کشور نیست بلکه تمام سرمایههای اجتماعی، فرهنگی و نخبگان در تهران حضور دارند. اگر به این بهانه انتقال پایتخت صورت گیرد تنها این بورژوازی مستغلات هستند که مجددا سر بلند میکنند.» به هرحال با تمام این تفاسیر در تاریخ طولانی ایران بارها شاهد جابهجایی پایتخت بودیم، اما نزدیک به دو قرن از آخرین باری که چنین اتفاقی رخ داده است، میگذرد؛ بنابراین بسیاری از نهادها و سازمانهای مهم در این شهر حضور دارد و چنین تغییری نیازمند بودجه زیادی است، اما بهتر است که در یک بازه زمانی مشخص چشم انداز آینده پایتخت ایران را مشخص کنیم و در ارتباط با این موضوع برنامه ریزی و آینده نگری داشته باشیم تا از رخ دادن فجایع احتمالی جلوگیری کنیم.
مسدود شدن حسابهای راکد با کدام منطق؟
وطن امروز در شماره امروز خود گزارشی درباره چرایی مسدود شدن حساب های راکد منتشر کرد و در آن نوشت: اجرای ابلاغیه جدید بانک مرکزی مبنی بر بستن حسابهای راکد در بانکهای عامل از دیروز شروع شد، این در حالی است که هنوز دلیل و اهداف چنین طرحی تبیین نشده و مسؤولان بانکی پاسخی راجع به تبعات این طرح ندادهاند. به گزارش «وطنامروز»، از دیروز اول آذر ماه با ابلاغیه بانک مرکزی حسابهای بانکی که زیر ۲ میلیون تومان موجودی آنهاست و بالای ۲ سال بدون تراکنش مانده اند، مسدود شدند. مسؤولان بانک مرکزی هدف از این کار را شفافیت بیشتر نظام بانکی کشور اعلام کرده اند و تضمین داده اند مشکلی برای صاحبان حسابها ایجاد نخواهد شد. در همین رابطه عبدالمهدی ارجمندنژاد، مدیرکل مقررات، مجوزهای بانکی و مبارزه با پولشویی بانک مرکزی اعلام کرد: مبلغ حسابهای راکد در کل شبکه بانکی ۸ هزار میلیارد ریال است. وی افزود: خارج کردن این مبالغ از شبکه بانکی، خارج کردن آنها از بلاتکلیفی است، چون این وجوه منشأ پرسشهای زیادی است و امکان بروز فساد یا ضایع شدن حقوق افراد یا پولشویی وجود دارد. ارجمندنژاد اظهار داشت: نگهداری این حسابهای راکد برای بانکها هزینه دارد و بانک نمیداند این پولها را تحت چه عناوینی باید نگهداری کند.
مدیرکل مقررات، مجوزهای بانکی و مبارزه با پولشویی بانک مرکزی ادامه داد: این اقدام برای ارتقای شفافیت در بانکهاست که ۱۷ مرداد در شورای پول و اعتبار تصویب و ۳۰ مرداد به بانکها ابلاغ شده است و از اول آذر در بانکها اجرایی میشود و هیچ مشکلی برای مردم ایجاد نمیکند. وی افزود: با این اقدام مردم انگیزه پیدا میکنند حسابهای خود را که استفاده چندانی از آنها نمیکنند، ببندند یا آنها را منظمتر کنند. بر این اساس ابتدا بانکها موظفند با صاحبان حساب تماس بگیرند و از آنها بخواهند برای تعیین تکلیف حساب خود اقدام کنند و اگر صاحب حساب را پیدا نکنند یا بعد از اطلاعرسانی، خود شخص اقدامی نکرد، بعد از یک مدتی بانک میتواند آن حساب را به حسابهای بلاتکلیف منتقل کند. گفتنی است حسابهای راکد تنها با حضور فیزیکی شخص دوباره به کار میافتد و همین موضوع باعث میشود خدمات اینترنتی، موبایلبانک و اینترنتبانک حساب راکد غیرفعال شود.
بنا بر این گزارش، ضمن مسدودی حسابهای راکد کمتر از ۲ میلیون تومان و عدم تراکنش بالای ۲ سال، از این پس بانکهای عامل موظف به گزارش ۶ ماهه درباره حسابهای راکد جدید خود به بانک مرکزی میشوند. بانک مرکزی تعریف حسابهای راکد را در گام دوم مسدود کردن این حساب اینگونه اعلام کرده است: حسابهای قرضالحسنه پسانداز با موجودی ۱۰ هزار تومان، حساب قرضالحسنه جاری با موجودی ۴۰ هزار تومان و حساب سپرده سرمایه گذاری کوتاهمدت با موجودی ۲۰ هزار تومان.
بانک مرکزی هدف از مسدودی حسابهای راکد را شفافسازی اعلام کرده، اما سوال اصلی اینجاست که اگر کسی زیر ۲ میلیون تومان در حسابی داشته باشد و اصلا نخواهد آن را برداشت کند چه منافاتی با شفافیت دارد؟ طبق تصمیمات جدید ابتدا باید با صاحب حساب تماس گرفته شود تا حساب راکد تعیین تکلیف شود. اگر این کار برای شناسایی حسابهای بدون صاحب باشد ایرادی ندارد، اما طبق ابلاغیه جدید حسابهای راکد زیر ۲ میلیون تومان باید مسدود شود. شاید یک سپردهگذار دوست داشته باشد بیش از ۲ سال حساب ۲ میلیون تومانی خود را نگه دارد، چرا باید در اینباره مورد سوال واقع شود و بانک از او بخواهد تکلیف خود را روشن کند؟ همچنین اگر کسی تکلیف خود را روشن کرد معلوم نیست چرا باید باز هم تا ۲ سال بعد به سوال بانک پاسخ دهد؟ بهتر بود بانک مرکزی و تصمیمگیرندگان به این سوال پاسخ دهند که اگر یک فردی تصمیم بگیرد حسابی بدون تراکنش داشته باشد چه منافاتی با شفافسازی دارد؟
بازماندگان گروههای تکفیری کجا میروند؟
رسالت در گزارشی پس از اعلام شکست داعش در سوریه و عراق از سرنوشت احتمالی بازماندگان گروه تکفیری داعش نوشت: شکست گروه تکفیری-تروریستی داعش در سوریه و عراق ضربه سنگینی به ایالات متحده آمریکا و هم پیمانان صهیونیستی، غربی و عربی آنها وارد ساخته است. واشنگتن علی رغم صرف میلیاردها دلار هزینه برای تاسیس داعش و استمرار حیات آن در منطقه، هم اکنون شاهد از بین رفتن مهرههای وابسته به خود در منطقه غرب آسیاست. حتی تنفس مصنوعی سران سعودی و صهیونیستی به داعش نیز نتوانست این گروه منفور را از مرگ نجات دهد.
هم اکنون داعش دیگر خلافت و عمارتی در سوریه و عراق ندارد و همه نقاط این دو کشور از لوث وجود آن پاکسازی شده است. با این حال نباید فراموش کرد که پایان حیات داعش در سوریه و عراق، به معنای از بین رفتن کامل بحران در منطقه نیست. آنچه مسلم است اینکه از اکنون باید ضمن رصد هوشمندانه اوضاع در سوریه و عراق، مراقب بازماندگان داعش در این دو کشور (که زندگی مخفیانهای را در پیش گرفته و در برخی نقاط این دو کشور پراکنده شده اند) بود.
از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که تفکر تکفیری نهفته در بطن داعش، همچنان از سوی سران آل سعود ترویج میشود. از این رو باید در هر دو بعد فکری و فیزیکی، مراقب توطئههای ایالات متحده آمریکا و دیگر حامیان داعش در منطقه غرب آسیا ماند. در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذشت؛
نخست اینکه ایالات متحده آمریکا هم اکنون در صدد است ضمن حمایت دوباره از بازماندگان داعش، بحرانهای امنیتی مزمن و دامنه داری را در منطقه غرب آسیا پدید آورد. به عبارت بهتر، واشنگتن همچنان یکی از استراتژیهای کلان خود در منطقه را حفظ و گسترش بحرانهای امنیتی میداند.
اقدام اخیر نیروهای ائتلاف آمریکایی حامیان داعش در سوریه مبنی بر فراری دادن صدها داعشی و خانوادههای آنها از شهر رقه و پراکنده ساختن آنها در سوریه، در همین راستا قابل ارزیابی است. بدون شک ایالات متحده آمریکا این اقدام را بی دلیل صورت نداده است! واشنگتن در صدد آن است تا بتواند دوباره بذر شجره خبیثه داعش را در منطقه کاشته یا در قالب و شکل و شمایل دیگری از آن رونمایی کند. از این رو باید مراقب بازی ایالات متحده و متحدانش در این خصوص ماند. به عنوان مثال کشورهای انگلیس، آلمان و فرانسه به عنوان تروئیکای اروپایی نقش به سزایی در تقویت گروههای تروریستی و تکفیری در منطقه غرب آسیا داشته اند. فروش تسلیحات متعدد به عربستان سعودی جهت کشتار مردم بیگناه این کشور و مداخله مستقیم و غیر مستقیم در کشورهایی مانند سوریه، عراق، بحرین، یمن و .. در همین راستا قابل ارزیابی میباشد. بنابراین، ایالات متحده آمریکا در گام نخست سعی خواهد کرد داعش را به عنوان پیاده نظام خود در منطقه غرب آسیا حفظ کند. واشنگتن و ریاض که به شدت از داعش در منطقه وحشتزده هستند، دست به توطئههای جدیدی در کشورهای سوریه و عراق زده اند. آنچه مسلم است اینکه ایالات متحده آمریکا همچنان طرح تجزیه عراق را با وسواس خاصی پیگیری میکند. پس از آن، ایالات متحده آمریکا با پول عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین و ارتجاع عرب، سعی در احیای جنگهای نیابتی در منطقه دارد. از سال ۲۰۰۰ میلادی به بعد، مقامات آمریکایی تعدادی از افراد ساکن در زندانهای بغداد و عراق را در راستای همین موضوع آموزش دادند، درست مانند زمانی که نیروهای طالبان توسط عربستان سعودی و در خاک این کشور آموزش دیدند.
در حال حاضر نیز باقی ماندگان داعش تحت نظارت مستقیم ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی عمل میکنند. نکته دوم اینکه خط قرمز ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی، گسترش دامنه عملیات بقایای داعش به غرب است. بنابراین، واشنگتن و متحدان آن سعی دارند حیات شوم و مرگ هر یک از مهرههای داعشی را در محدوده جغرافیایی غرب آُیا تعریف کنند. این در حالیاست که چنین تصوری کاملا خطاست. سیاستهای امنیتی غرب در حمایت از گروههای تکفیری و تروریستی در منطقه غرب آسیا و تقسیم بندی تروریسم به تروریسم خوب و بد، منجر به بازگشت شر گروههای تروریستی و تکفیری به صاحبان غربی آنها گردیده است. بر خلاف آنچه غرب در سال ۲۰۱۱ و قبل از تشکیل داعش محاسبه کرده بود، هم اکنون شر این گروه تکفیری به کشورهای اروپایی بازگشته است. این قاعده در قبال حامیان منطقهای داعش نیز صادق است.
روایت زندگی و کارنامه ژنرال خاورمیانه
شرق در شماره امروزش گزارشی با عنوان ژنرال خاورمیانه کار کرده و در بخشی از آن به سابقه سردار سلیمانی پرداخته و سپس روایت رسانههای خارجی را درباره او نوشته. در بخشی از این گزارش آمده است: «اواخر سال ١٣٦٠، وقتی محسن رضایی، فرمانده کل سپاه، حکم فرماندهی تیپ ثارالله را به قاسم سلیمانی داد و محمود اشجع، فرمانده وقت سپاه منطقه ٦ کشوری، با این انتصاب مخالفت کرد، شاید هیچکدام نمیدانستند این جوان ٢٣ ساله با نبوغ نظامی تحسینبرانگیزش، سالها بعد شخصیتی فراملی خواهد شد و افسران CIA از وی به عنوان قویترین مأمور مخفی خاورمیانه یاد خواهند کرد...»؛ این ابتدای مقدمه کتاب «روزی روزگاری قاسم سلیمانی» است که درباره روزگار او در دوران دفاع مقدس است. اما قاسم سلیمانی که این روزها با خبر پایان داعش نامش بر سر زبانهاست، کیست؟
حسن سلیمانی از روستاییان «قناتملک» در شهرستان «رابر» استان کرمان در ٢٠ اسفند ١٣٣٥ صاحب پسری شد و نام او را «قاسم» گذاشت. قاسم ١٣ ساله بود که پس از پایان دبستان شهر رابر را ترک کرد و در ١٨ سالگی پیمانکار سازمان آب کرمان شد. ورزشکار هم بود و کاراته کار میکرد و جزء مربیان پرورشاندام نیز بود.
دو سال به انقلاب مانده بود که با حجتالاسلام رضا کامیاب از اهالی شهر مشهد که در ماههای رمضان برای تبلیغ به کرمان میآمد، آشنا شد و به انقلابیون پیوست. رفاقتشان، اما در هفتم مرداد ٦٠ که سازمان مجاهدین خلق کامیاب را ترور کرد، ناتمام ماند. البته این دوستی کوتاهمدت باعث میشود که قاسم را با روحانیای از مشهد به نام آیتالله سیدعلی خامنهای آشنا کند که تا امروز ادامه دارد.
انقلاب که پیروز شد، همزمان با کار، به عضویت مجموعه «سپاه افتخاری» کرمان درآمد. خودش گفته باید برای انقلاب فعالیت میکردیم، پس وارد سپاه شدم. سلیمانی به مرور فرمانده پادگان قدس سپاه در کرمان شد. شهریور ٥٩ که جنگ ایران و عراق شروع شد، چند گردان را در سپاه کرمان آموزش میدهد و به جبهههای جنوب میفرستد. خودش هم به همراه یک گروهان به سوسنگرد میرود تا جلوی پیشروی دشمن را در جبهه «مالکیه» بگیرد. همین آغاز راهی است که باعث میشود قاسم سلیمانی در اکثر عملیاتهای نظامی هشت سال دفاع مقدس مانند «عملیات والفجر ٨» که منجر به فتح «فاو» شد، کربلای ٤، کربلای ٥ و تکشلمچه، حضور مؤثر داشته باشد.
جنگ که تمام شد، او که فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود، به کرمان برمیگردد و با اشراری که از مرزهای شرقی، بهخصوص افغانستان وارد میشدند، به مبارزه ادامه میدهد.
حدود ١٠ سال بعد، در سال ٧٩، فرماندهی کل قوا، قاسم سلیمانی را بهعنوان دومین فرمانده «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» میگمارد. از این به بعد است که حضور قاسم سلیمانی در مجامع عمومی و اخبار کمرنگ میشود. طالبان در افغانستان قدرت گرفته و حالا حضور سردار سلیمانی بهعنوان فرمانده که آن مناطق را به خوبی میشناسد، غنیمتی است.
قاسم سلیمانی در چهارم بهمن ۱۳۸۹ درجه سرلشکری خود را از مقام معظم رهبری دریافت میکند و آیتالله خامنهای در تقدیری از او، قاسم سلیمانی را «شهید زنده» نامیده است.
رسانههای غربی درباره سلیمانی گفته اند که او نقش مهمی در عقبراندن اسرائیل از جنوب لبنان، جنگ افغانستان، شکلدهی به فضای سیاسی عراق پس از سرنگونی رژیم صدام و تغییر روند جنگ داخلی سوریه داشته است.