اعتراف «ضراب» علیه احمدینژاد، ورود قوه قضائیه به ماجرای فساد صندوق فرهنگیان، شرط گذاری مکرون برای ایران، واکنشها به گروه مرگ ایران در قرعه کشی جام جهانی فوتبال، تکنولوژی با طعم نقض حریم خصوصی، جیغ هزینه جاری دولت در سال ۹۷ و نقشه یوزها برای غول کشی در جام جهانی از محورهایی است که موضوع گزارشهای خبری و تحلیلی روزنامههای امروز شده است.
به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه، یازدهم آذرماه در حالی چاپ و منتشر شدند که قرعه کشی جام جهانی فوتبال و هم گروه شدن ایران با اسپانیا، مراکش و پرتغال در گروهی که به گروه مرگ موسوم شده در بیشتر آنها، یکی از اصلیترین عناوین را به خود اختصاص داده است.
روزنامه آفتاب یزد موضوع قرعه کشی جام جهانی را در تصویر و تیتر اول شماره امروزش جای داده و تیتر مرگ زودرس را برای هم گروهی ایران با سه کشور قدرتمند در فوتبال انتخاب کرده است.
افکار نیز تیتر یوزها در گروه مرگ را برای قرعه کشی روز گذشته انتخاب کرده است. ایران و خراسان تیترهای نرم تری برای بازتاب این موضوع برگزیده اند. ایران در تیتر خبر خود، از واژه گروه مرگ استفاده نکرده و عنوان «کار دشوار یوزها» را تیتر کرده است و روزنامه خراسان تیتر اول خود را «نقشه یوزها برای غول کشی» برگزیده است که امیدوارانهترین تیتر روزنامههای امروز با موضوعیت قرار گرفتن ایران در کنار تیمهای ملی اسپانیا، پرتغال و مراکش در جام جهانی ۲۰۱۸ محسوب میشود.
واکنش آیت الله مصباح به رفتارهای اخیر احمدی نژاد نیز موضوعی است که مورد توجه برخی سرمقاله نویسها و یاداشت نویسهای چند روزنامه قرار گرفته و عناوینی همچون «حالت انحرافی در احمدی نژاد میبینم» به نقل از آیت الله مصباح که از اولین حامیان او به شمار میرفت، در تیترهای تعدادی از روزنامهها از جمله ابتکار و اعتماد و شرق دیده میشود. شرق با چاپ تصویری از احمدی نژاد و آیت الله مصباح در کنار همدیگر در نیم صفحه اولش این موضوع را برجستهتر از سایر روزنامهها پوشش داده است.
ناگفتههایی از امام درباره شنود
اعتماد در شماره امروز خود با انتشار سخنان حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی در مراسم اولین سالگرد درگذشت آیتالله موسویاردبیلی که در کانون توحید برگزار شده است، نوشت: حجت الاسلام سید حسن خمینی در بخشی از سخنان خود به نقل خاطرهای مهم از سیره امام راحل به نقل از «یک سند منتشرنشده» پرداخت و گفت: این سند یکی از نقاط درخشان زندگی امام است. مرحوم ابوی ما از جلسهای که با حضور امام بوده است، گزارشی نوشتهاند. در این جلسه، یک قاضی پیش امام آمده و مدعی است ما از فردی شنود کردهایم و در این شنود موارد جرمی را نسبت به این فرد پیدا کردهایم، بعد این فرد جوان به امام رو میکند و میگوید ما باید پاسدار خون شهدا باشیمای امام! شما هم باید پاسدار خون شهدا باشید. امام میگویند این اسنادی که دارید نوار ضبطشده است و هیچ ارزش قضائی ندارد. او زیربار نمیرود. مطابق آن گزارشی که ابوی ما نوشته، در این جلسه آنقدر امام عصبانی شد که دستانشان شروع به لرزیدن کرد؛ امام گفتند اگر مصالح نبود، میگفتم همین حالا شما را بهخاطر نسبتهایی که به دیگران میدهید، حد بزنند. او از حرفش برنمیگردد و میگوید این شنود ما درست است و من به افراد دیگری هم اطلاع دادهام. امام میگوید باید این مواردی را که ضبط کردهاید، امحا کنید و حق ندارید آن را منتشر کنید؛ به چه حقی برای دیگران شنود گذاشتهاید و آبروی دیگران را میبرید؟!
او ادامه داد: ابوی ما که گزارش این جلسه را نوشتهاند، در آخر گزارش خودشان هم عصبانی هستند و مینویسند آنقدر که این فرد در این یک ساعت به امام توهین کرد، بنیصدر در تمام عمرش نکرد! بعد نوشته است این فرد (نامش هم در گزارش آمده است) آمده بود که امام را بِکُشد؛ یعنی آنقدر امام را عصبانی کند تا ایشان سکته کنند و جالب است که این فرد تا دوران بازنشستگیاش سر کار است و کسی کاری به کارش نداشته است.
یادگار امام گفت: این گزارش را فکر میکنم مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) میتواند برای رعایت حیثیت افراد اسامی را بردارد و نامه را منتشر کنند. این گزارش، گزارش بسیار تکاندهندهای است و همه آن در این راستاست که آیین دادرسی و وحدت رویه قضائی وجود داشته باشد و مردم بدانند اگر چه کار کنند طبق این قانون مجرم نیستند و اگر چه چیزی را رعایت نکنند، مجرماند؛ بهعبارتی آیین دادرسی قابل پیشبینی باشد و سپس بتوان جامعه را به عادلانهبودن آن قانع کرد.
احمدینژاد دیگر خطر ندارد
احمد غلامی، سردبیر شرق در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان «احمدینژاد دیگر خطر ندارد» نوشت: این روزها احمدینژاد از چهرهای سیاسی به معمایی سیاسی بدل شده است و رسانههای اصولگرا با موضعگیری نهچندان تند و متناسب، و گاه با سکوتی ممتد، به رازوارگیِ این چهره سیاسی بیش از پیش دامن میزنند. یکی از موارد قابل استناد، گزارشِ پنجشنبه «کیهان» است که در برابر اتهامات این چهره سیاسی به اشخاص و نهادهای حقوقی، مَنشی مصلحتجویانه در پیش گرفت و ضمن دلجویی از اشخاص و نهادهایی که مورد اتهام واقع شدهاند، به صبوری دعوتشان کرد و از آنان خواست با سکوت دربرابر احمدینژاد آب به آسیاب دشمن نریزند. در گزارش آمده است که احمدینژاد فریب حلقه انحرافی، فتنهگران و غربگرایان را خورده، گرچه در برخی از سطرهای این گزارش از رئیس دولتِ نهم و دهم ستایش و حمایت هم شده است. این روش بیسابقه «کیهان»، معمای احمدینژاد را پیچیدهتر میکند و این شائبه را در ذهن خوانندگان و مردم بهوجود میآورد که این رسانه نیز از ادامه افشاگری هراسان است یا به آغاز و سرانجامِ این «مهندسی تخریب» اشراف دارد. آنچه این روزها بیش از پیش عیان میشود این است که احمدینژاد با مهندسی تخریب در پی قدرت است. اگر او تا دیروز با تخریب هاشمی رفسنجانی به قدرت میرسید، امروز با تخریب مدیران نهادهای قضایی در پیِ بازسازی قدرت و رؤیای ازدسترفته خویش است و شاید حداقل دستاورد این حملات گریز از محاکمه باشد. تمام گروههای سیاسی و حتی خود احمدینژاد میدانند با اندک پشتوانه مردمی، او در سیاست کاری از پیش نمیبرد.
پس در سطحی کلانتر نمیتواند آسیبی به ساختار نظام بزند و نهادهای رسمی را از کار بیندازد. احمدینژاد، چون گوی فولادی است که از آن برای تخریب ساختمانهای فرسوده استفاده میکنند. اگر این طرز تلقی درست باشد استراتژی دوقطبی احمدینژاد معنایی تازه پیدا میکند. استراتژیای که سازوکاری ساده دارد، اما آنچه ساده نیست انتخاب و گزینش قطب دیگر این دوقطبی است. با بازگشت به تجربه هاشمی - احمدینژاد میتوان عملکرد احمدینژاد را بازشناخت. دوقطبیهای که او میسازد، چندان با نظام مهندسیشده سیاست مغایرت ندارد. او زمانی به هاشمی رفسنجانی حمله کرد که بسیاری از دوستان «آیتالله» سکوت اختیار کرده بودند و ته دلشان از اینکه اسطوره هاشمی فرو بریزد، غنج میزد.
در رمان «برادران کارامازوفِ» داستایفسکی، وقتی اسمردیاکف -پیشکارِ کارامازوفها- پدرِ خانواده را میکشد، پسر بزرگتر با خشم فریاد میزند، چرا پدرم را کشتی؟ اسمردیاکف با خونسردی پاسخ میدهد، من کاری را کردم که تو میخواستی. ایوان میپرسد، من از تو خواستم پدرم را بکشی! و اسمردیاکف میگوید، به زبان نیاوردی ولی من میدانستم این را میخواهی... احمدینژاد، چون گوی تخریب عقبوجلو میرود و کارش تخریب سازه هاست. این گوی به دیوارهای قدیمی و نقاط حساس میخورد تا آنها را فرو بریزد. اما اینکه بعد از آن چه رخ خواهد داد، چندان قابل پیشبینی نیست. اگر هاشمیرفسنجانی زیرک نبود و پروژه احمدینژاد را ناکام نمیگذاشت، اکنون آینده پیشرو شفافتر بود. اما این پیرِ سیاست آدمی نبود که با ترفندهای سیاستمداری تازه بهدورانرسیده پا عقب بکشد و برعکس به استقبالش رفت و از فرصت پیشآمده بیشترین بهره را برد تا مردمی را که سالها از دست داده بود، دوباره بهدست آورد. احمدینژاد در پروژه تخریبِ هاشمی شکست خورد و دلیل این شکست روشن است. از این منظر، تحلیلهایی از این دست که احمدینژاد در پی دیدهشدن است، اگر هم واقعیت داشته باشد، تنها بخشی از ماجراست. همانقدر که رسانههای اصلاحطلب از کنشهای احمدینژاد به نفع خود سود میبرند، تا حرفهای ناگفته را بگویند، سیاسیونِ کهنهکار نیز از این گوی تخریب سود خود را میبرند.
رئیس دولت نهم و دهم هرقدر پیش میرود چهرهای رازگونه و معماییتر پیدا میکند و مردم بیش از آنکه به خود او باور داشته باشند به شعبدههایش چشم دوختهاند تا شاید بخشی از حقایقِ پنهان رؤیت شود. احمدینژاد، هیچ خطری ندارد و بیش از آنکه در پی خلق سیاست باشد در خدمت سیاست است. مهمتر از همه اینها احمدینژاد پشتیبانی چهرهای همچون آیتالله مصباح را از دست داده که زمانی در تثبیت جایگاه سیاسی او نقش تعیینکنندهای داشته است. حالا رئیس دولت نهم و دهم بدون مردم و این عقبه سیاسی ابزاری در خدمت سیاست و سیاسیون است. ابزاری که سیاست را نه در بیرون بلکه در درون و به نفع جریانهای ذینفع تغییر خواهد داد. ابزاری که روزی به جایگاه خویش بازخواهد گشت. احمدینژاد هویت تاریخی خود را اینگونه رقم زده است و از بختیاری اوست اگر سرنوشتی تلختر در انتظارش نباشد.
کشور، زورخانه نیست
روزنامه جمهوری اسلامی در بخشی از سرمقاله امروز با عنوان کشور زورخانه نیست نوشت: برای بسیاری از افراد که بگومگوهای این روزها میان رئیسجمهور سابق و اطرافیان او با مسئولین امروز را دنبال میکنند، این وضعیت یک رویداد طبیعی است که به اقتضای مکافات عمل روی میدهد. این عده میگویند کار خداست که چهره واقعی افرادی که به مدت هشت سال هرچه خواستند گفتند و هر کاری خواستند کردند و آبروی انسانها برایشان اهمیتی نداشت و سرنوشت کشور و ملت هم برایشان مهم نبود، حالا به دست خودشان و به زبان خودشان به مردم نمایانده و شناسانده شود.
در این برداشت، نکات مهمی نهفته است که این روزها بسیاری از مردم آنها را به زبان میآورند.
یکی از این نکات این است که هتاکیهای امروز درست متوجه کسانی است که دیروز از همین هتاکان یا حمایت میکردند و یا در برابر کارهای خلاف و تهمت زدنها و دروغ گفتنهای آنها سکوت پیشه کرده بودند.
نکته دیگر این است که سالها برای حمایت از همین هتاکان و سرپوش گذاشتن بر کارهای خلاف آنها، عدهای از افراد دلسوز که حاضر نبودند با این مسیر خلاف همراهی کنند متهم به فتنه گری، بیبصیرتی و مخالفت با نظام شدند و فشارهای زیادی را تحمل کردند. حالا اراده خدا بر این شده است که پردهها کنار بروند و بر همگان معلوم شود که چه کسانی فتنه گر بودند و بصیرت نداشتند و در جهت مخالف نظام حرکت میکردند و میکنند.
نکته سوم اینکه عدهای برای تشویق کردن مردم به رای دادن به کسی که امروز با تعبیراتی از قبیل: «لات»، دروغگو، گنده گو، اهانتکننده و کسی که به حرفهای بیپایه زدن شهره عام و خاص است از او یاد میشود، او را نظر کرده امام زمان علیه السلام میدانستند و برای نشان دادن عظمت و اهمیت او خوابها نقل میکردند و معجزهها میساختند. این افراد، امروز سخنی نمیگویند و حاضر نیستند لااقل در پیشگاه مردم نسبت به آنچه گفتهاند از اینکه موجب گمراه کردن عدهای از مردم شدند ابراز ندامت کنند. وضعیت این روزها نوعی افشاگری برای شناخته شدن چهره این افراد هم هست.
نکته چهارم اینکه هر چند هشدار دهنده بزرگ دوران فتنه که با نامه و خطبه جمعه و سخنان فراوان خود همواره چنین روزهائی را پیشبینی میکرد امروز در میان ما نیست، اما مردم در مواجهه با وقایع این روزها یاد او را گرامی میدارند و با صراحت و البته همراه با حسرت میگویند ایکاش به هشدارهای آن انسان با بصیرت، دلسوز و آینده نگر توجه میشد و اجازه داده نمیشد وضعّیت به اینجا کشیده شود. او آن روز نوشته بود: سرِچشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد، نشاید گرفتن به پیل
اگر همان وقت به آینده نگریهای آن انقلابی دلسوز و خدوم توجه میشد و از وجود او و سایر افرادی که نگران کشور و ملت و انقلاب بودند و توانائی زیادی برای جلوگیری از خطرها و مقابله با تهدیدها داشتند استفاده میشد، امروز دچار این وضعیت نبودیم.
به سراغ گذشته رفتن شاید دردی از دردهای امروز را دوا نکند، ولی این فایده را دارد که عدهای را برای جلوگیری از خطرها و تهدیدهای آینده هوشیار میکند. هم اکنون نیز دلسوزانی هستند که با برخورداری از بصیرت واقعی و توان و آمادگی بالا میتوانند مشکلات را حل کنند و از پیش آمدن مشکلات جدید جلوگیری نمایند، ولی به سخنان آنها توجهی نمیشود و از تجربیات و توان آنها استفادهای صورت نمیگیرد. کشور به این سرمایههای عظیم انسانی باید برای پیشرفت بها بدهد و از آنها حداکثر استفاده را به عمل بیاورد... .
واقعیت این است که ادامه وضعیت کنونی به صلاح کشور نیست و مسئولان نظام باید کشور را از حالت زورخانهای که اکنون به آن مبتلا شده است نجات دهند. انتظار این نیست که با کسی بیش از آنچه قانون مشخص کرده برخورد شود، اگر غوغاسالاران کنونی به دست قانون سپرده شوند همه خواهند دید تمام شعارهایشان رنگ خواهد باخت و رجزخوانیهایشان به پایان خواهد رسید.
فوتبال، سیاست و جام جهانی
صادق زیباکلام استاد دانشگاه طی یادداشتی در روزنامه آرمان نوشت: یکبار دیگر هم در مصاحبه یا نوشتهای گفته بودم که خیلی علاقهمند نیستم تیم ایران در فوتبال برنده شود! برای اینکه وقتی در فوتبال برنده میشویم یک احساس کاذب به ما دست میدهد و در جایگاه و وضعیت خودمان تا حدود زیادی دچار دور شدن از حقیقت و واقعیت میشویم. بعلاوه معتقدم متاسفانه میتوان گفت: در بسیاری از موارد بیش از اندازه به فوتبال بها میدهیم، درحالی که واقعا در نگاه به سایر کشورها، کمتر کشوری پیدا میشود که مثل ما ایرانیان اینقدر به آن بها دهند. این فقط مردم عادی نیستند که اینقدر به فوتبال بها میدهند، بلکه مسئولان و صداوسیما سعی میکنند فضایی ناسیونالیستی را در رابطه با فوتبال بهوجود بیاورند که فیالواقع یکجورهایی بهرهبرداریهای سیاسی هم با آن مخلوط میشود. درواقع خیلی با فضایی که در رابطه با فوتبال ایجاد میشود و با این هیجانات کاذبی که صداوسیما سعی میکند به راه بیندازد، با این امواج ناسیونالیستی که صداوسیما و مسئولان سعی میکنند بهراه بیندازند، موافق نیستم و به خاطر اینهاست که چندان از اینکه ما بتوانیم مراکش، پرتغال و اسپانیا را بزنیم، استقبال نمیکنم، چون آنوقت فکر میکنم که از نظر مسائل ناسیونالیسیتی صداوسیما دیگر میخواهد که بال دربیاورد. این است که معتقدم ایکاش مسئولان ما و صداوسیما آنقدر فوتبال را بزرگ را نمیکردند و پیروزی در فوتبال را تا این اندازه با اهمیت جلوه نمیدادند. فوتبال، فوتبال است. آیا حالا که ایتالیا حتی در جام جهانی شرکت هم ندارد، مردم ایتالیا بهخاطر اینکه ایتالیا به جام جهانی راه نیافته، اعلام عزای عمومی کردهاند؟! لذا این ارزش و بها و این شور و هیجانی که مسئولان سعی میکنند ایجاد کنند، شاید در ازای برخی مسائل سیاسی است که از این طریق جبران میشود. در پاسخ به این سوال که آیا فوتبال میتواند برای آشتی ملتها حداقل در یک گردهمایی محدود در یک فضا و مکان خاص مثل رقابتهای جام جهانی نقش داشته باشد، باید بگویم که نه خیلی. مثلا فرض کنید که عربستان در این بازیها با ما همگروه میشد! فرض کنید که امروز بازی ایران و عربستان است. غیر از اینکه بغض و کینه را بیشتر کند، چه کمکی در جهت کاهش تنش میکرد؟ فکر نمیکنم اینطور باشد. ورزش چندان به آشتی ملتها و نزدیکشدن آنها به همدیگر کمک میکند. من دوست دارم دو ملتی را که نسبت به هم سوءتفاهم دارند، نشان دهید که در اثر بازی فوتبال یا کشتی با هم آشتی کرده باشند و قس علیهذا.
تکنولوژی با طعم نقض حریم خصوصی
روزنامه قانون در بخشی از گزارش امروز خود با عنوان تکنولوژی با طعم نقض حریم خصوصی ضمن بررسی این موضوع نوشت: اصل آزادی انسانها اقتضا میکند که هرشخصی فارغ از اندیشهاش دارای حریمی باشد که دیگران به آن دسترسی ندارند. این مهم بیتردید یکی از پایههای احقاق اصل دموکراسی است. نقض حریم خصوصی افراد با هر بهانه و ابزاری درمرحله نخست، کرامت انسانی را مخدوش میکند و در مرحله دیگر اصل قانونگرایی را زیر پا میگذارد. چنانکه ماده ۴ قانون آییندادرسیکیفری مصوب سال ۱۳۹۲ مقرر میدارد: «اصل، برائت است. هرگونه اقدام محدودکننده، سالب آزادی و ورود به حریم خصوصی اشخاص جز به حکم قانون و با رعایت مقررات و تحت نظارت مقام قضایی مجاز نیست و در هرصورت این اقدامات نباید به گونهای اعمال شود که به کرامت و حیثیت اشخاص آسیب وارد کند». همان گونه که مشاهده میشود، حکم قانون به صورت کلی و فارغ از مصادیق است. یعنی از دید قانونگذار، نقض حریم خصوصی موضوعیت و اسباب آن طریقت دارد. پس در این دایره به قطعیت میتوان شکستهشدن حریم خصوصی افراد در فضای مجازی یا تلفنهای همراه را ذیل ماده ۴ قانون آییندادرسیکیفری دانست و حکم قانون را مقید به محسوسات فیزیکی نکرد، زیرا با گسترش روزافزون فناوری، مصادیق حریم خصوصی نسبت به گذشته بسیار وسیع شده است و بخش مهمی از اطلاعات و فایلهای شخصی افراد در فضای مجازی، رایانهها و تلفنهای همراه وجود دارد. از اینرو حفظ حریم شخصی در چنین مصداقهایی ضرورت دارد و لازم است مسئولان و ارائهدهندگان خدمات اینترنتی به اطلاعات فردی مردم احترام بگذارند و مردم نیز آگاهانه از امکانات دیجیتال استفاده کنند.
یکی از مثالهای خطر در حوزه نقض حریم خصوصی در عرصه فناوری ورود و ظهور اپلیکیشنهای اینترنتی در تلفنهای همراه است. بسیاری از برنامههایی که مردم مبادرت به نصبشان میکنند، دسترسیهای گستردهای به اطلاعات تلفنهای همراه دارند. این موضوع در بسیاری از موارد، امر پنهانی نیست و هنگامی که کاربر درصدد نصب برمیآید، اپلیکیشن موردنظر به او اخطار میدهد که در صورت نصب، برنامه مورد نظر دسترسیهای شخصی به تلفن همراه اعم از لیست شماره تلفنها، تصاویر، لوکیشن و... را خواهد داشت. البته در پارهای از موارد نیز اعلامی در کار نیست و با اغوای مخاطب و سوءاستفاده از اعتماد ایشان، چنین دسترسیای حاصل میشود. بازخوانی این بحث در مقطع کنونی با پیدایش تاکسیهای اینترنتی بیش از گذشته لازم است، زیرا اپلیکیشنهایی که خدمت انتقال مسافران را انجام میدهند، در مصداق مورد مذکور جای میگیرند. شائبه دسترسی تاکسیهای اینترنتی به حریم شخصی کاربران، زمانی شدت یافت که یکی از آنها به رانندگانی که از برنامه مسیریاب ویز (waze) استفاده میکردند، پیامی ارسال کرد که در محتوای آن آمده بود: «اخطار! راننده گرامی به دلیل نصببودن برنامههای زیر امکان استفاده از سرویس [..](شرکت موردنظر) وجود ندارد.waze نرمافزارهای بالا را حذف کرده و یا با پشتیبان خود تماس بگیرید». گرچه عدم استفاده از برنامه ویز را میتوان از قوانین داخلی یکمجموعه دانست، اما مساله این است که شرکت درخواستکننده با چه سازوکاری رانندگان استفادهکننده از برنامه ویز را شناسایی کرده است؟ اگر این پیام به تمام رانندگان به صورت عام ارسال میشد، مشکلی وجود نداشت، اما وقتی پیام، تنها به همان تعدادی که از برنامه مذکور استفاده میکنند ارسال شده است، شائبه دسترسی به حریم خصوصی کاربران پدید میآید و وقتی دسترسی به تلفنهای همراه رانندگان که بخشی از کاربران هستند وجود دارد، این شائبه درمورد کاربران دیگر یعنی استفادهکنندگان نیز وجود خواهد داشت. قابل پذیرش نیست که برنامهای به بهانه ارائه خدمات در حریم شخصی افراد وارد شود. حریم خصوصی از نگاه قانونگذار چنان اهمیتی دارد که در ماده ۵۷۰ قانون مجازات اسلامی از کتاب تعزیرات مصوب سال ۱۳۷۵ آمده است: «هریک از مقامات و ماموران دولتی که برخلاف قانون، آزادی شخصی افراد ملت را سلب کند یا آنان را از حقوق مقرر در قانون اساسی محروم کند، علاوه بر انفصال از خدمت و محرومیت یک تا پنجسال از مشاغل حکومتی به حبس از دو ماه تا سهسال محکوم خواهد شد» یا آنکه در ماده ۷ قانون آییندادرسیکیفری مصوب سال ۱۳۹۲ مقرر شده است: «در تمام مراحل دادرسی کیفری، رعایت حقوق شهروندی مقرر در قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب ۱۳۸۳ از سوی تمام مقامات قضایی، ضابطان دادگستری و سایر اشخاصی که در فرآیند دادرسی مداخله دارند، الزامی است». در حقیقت حریم خصوصی در نگاه قانونگذار چنان اهمیتی دارد که حتی مقامات قضایی را جز به حکم قانون، مجاز به ورود در حریم شخصی متهم نمیداند. حال با قیاس اولویت باید بدانیم که نقض این حریم برای عموم مردم نه متهم و مجرم قلمداد میشوند، پذیرفتنی نیست و اگر اپلیکیشن مورد نظر جز در موارد مورد توافق طرفین، احصاشده و مورد نیاز برای استفاده از برنامه وارد ابعاد دیگر اطلاعات اشخاص شود، مدیران و مسببان امر، نهتنها مرتکب تخلف که مرتکب جرم شدهاند و میزان مجازات احتمالی ایشان را قانون مجازات اسلامی و قانون جرایم رایانهای مشخص میکند.
رضا ضراب، جعبه سیاه قرن
على آهنگر طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار نوشت: اقتصاد ترکیه لرزید؛ اردوغان شخصا وارد میدان شد؛ مقامات بانکى ترکیه به زندان افکنده شدند؛ آتش در لانه آرام کاسبان تحریم افتاد؛ همه و همه از نتایج تنها چند جمله اى بود که در نخستین ساعات نهم آذر ٩۶ در دادگاهى در منهتن بر زبان جعبه سیاه قرن جارى شد.
تاریخ معاصر ایران و جهان، رقم اختلاسى به بزرگى آنچه که در چهار سال منتهى به ١٣٩١ در نفت ایران رخ داد را در حافظه خود پیدا نمى کند. چهار سالى که وزارت نفت ایران به چهار سکاندار سپرده شد تا بتواند کیمیاگرانى، چون بابک زنجانى و رضا ضراب را به جهان و جهانیان معرفى کند. چهار سالى که قیمت نفت از رقم رویایى ١۴٧ دلار در هر بشکه گذشت؛ تحریمهاى بینالمللى، یک جانبه و چند جانبه، اقتصاد ایران را در هم فروگوفت؛ ارز سه برابر شد؛ سکه از یک میلیون تومان فراتر رفت؛ تورم از ٣۴ درصد گذشت؛ بیکارى رقم ١٢ درصدى را آغوش گرفت و یاس و ناامیدى بر هر کوى برزن حکمفرما شد. بیهوده نیست که بابک زنجانى با حکم اعدام بر روى سینه در زندان اوین مراقبت مى شود. مقامات قضایى جمهوری اسلامى نیک مى دانند که موضوع از ٢/٧ میلیارد دلارى که مورد شکایت وزارت نفت است خیلى بیشتر است. آنان مى خواهند پرونده بابک زنجانى تا همه زوایاى پنهان و تاریکش گشوده شود. حالا رضا ضراب به کمک بازگشایى این پرونده سیاه در تاریخ نفت ایران آمده است.
عاشقان تحریم هرگز و هیچگاه لذت آن سالهاى بى نظیر را فراموش نمىکنند. سازمانهایى که از وظایف ذاتى و سازمانى خود خارج شده و به یکباره حامل کشتىهاى فروش نفت در پهنه اقیانوسها شدند. شرکتهایى که یک شبه خلق شده و کاشفان فروتن نفت از اعماق زمین گشتند. تاجرانى که لذت تجارتهاى بین المللى را چشیده و معامله گران دکل هاى نفت در تاریکى دلنشین تحریمها شدند. همه این سوداگران سیاه تحریم و اقتصاد کثیف حالا از به سخن درآمدن جعبه سیاه قرن به لرزه افتاده اند. آیا جعبه سیاه تحریم و اختلاس براى همگان روشن خواهد ساخت که دشمنىها با برجام و رفع تحریمها چرا و براى چه بود؟ آیا مجال آن پیش خواهد آمد که بى اثرکنندگان برجام پاسخگوى آنچه که بر ملت ایران روا داشتهاند، باشند؟ آیا فرصت طلایى پسابرجام که مى توانست سرنوشت نفت و اقتصاد ایران را به گونهاى دیگر رقم بزند، دیگر باره تکرار خواهد شد؟
تاریخ انقلاب اسلامى نشان مى دهد که شکوفایى و پیشرفت تنها زمانى به روى اقتصاد ایران چهره مى گشاید که سیاست خارجى همسو با منافع و نیازهاى اقتصادى کشور باشد. اتفاقى که یک بار در سالهاى پیشین رخ نمود و براى نفت و اقتصاد ایران دوران طلایى توسعه و پیشرفت را به ارمغان آورد. سیاست خارجى در همسویى با نیازهاى اقتصادى بار دیگر از پاییز ١٣٩٢ با انتخاب دولت تدبیر و امید، کلید گشایش براى اقتصادى شد که همه درها در اثر تحریمهاى خرد کننده به رویش بسته شده بود. اما چه سود که در فضاى گشایش پسابرجام، سفیران اقتصادى شرکتها و دولتها در تهران با گاردهاى بسته مواجه شدند. براى جلوگیرى از ضرر هنوز هم دیر نشده و زمان باقى است. کافى است به قول خواجه نصیرالدین طوسى، این عقل هادى عشر و استاد البشر، در تصمیم سازىها و تصمیم گیریهاى خود و به قول او در تدبیر مدن «خیر عامه» و یا به بیان امروزى منافع ملى را در نظر داشته باشیم.