اسرار حمایت آمریکا از عراق در جنگ تحمیلی
18 آذر روزي است که عراق را به عنوان آغازگر جنگ بر عليه ايران معرفي کردهاند (در هيجده آذر 1370، خاوير پرز دکوئيار، دبير کل وقت سازمان ملل، در اقدامى شجاعانه، رژيم بعثى عراق را به عنوان متجاوز در جنگ ايران و عراق به شوراى امنيت معرفى کرد. اين گزارش در عرصه جهانى يک پيروزى سياسى براى ايران به شمار ميآمد. دکوئيار صريحا حمله عراق به ايران را نقض حقوق بينالملل و اصول اخلاقى دانست و توضيحات عراق را براى جامعه بينالمللى قابل قبول و کافى ندانست. وى به دليل تلاشهاى پیگيرش در ايجاد آتش بس، برنده جايزه «تفاهم بينالمللى» سال 1987 شد.)
تاکنون مقامات نظامي و اداري ايران از پشتيباني آمريکا سخن گفتهاند، اما بسياري از اسناد در اين زمينه، همچنان محرمانه باقي مانده است. جنگ عراق بر ضد ايران، تنها، خواسته دولت عراق نبود؛ کشورهاى ديگرى نيز در اين جنگ اهدافى را دنبال مىکردند. حرف اول زمزمهها و تيترهاى روزنامهها، جنگ ايران و عراق بود و سکوت خفقان بار مجامع جهانى در برابر اين فاجعه انسانى گوش فلک را کر مىکرد.
اینجانب، پژوهشگر تاريخ معاصر در بوستون، در دومين مجلد از مجموعه سه جلدي «پس از شصت سال» که به خاطرات جلال طالباني، رئيس جمهور عراق، ميپردازد، دوران جنگ را روايت می کنم. من پس از شش ماه پژوهش در ميان اسناد آرشيو امنيت ملي آمريکا به نکات مهم و اسناد محرمانهاي در ارتباط با جنگ ايران و عراق و حمايتهاي آمريکا از اين کشور پي برده ام که به طور اختصاصي خلاصهاي از آن در « تابناک» منتشر ميشود. اسنادي که در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره ميشود، همگي اسناد آمريکاييان است که هرگز انتشار عمومي نيافتهاند. [لازم به ذکر است کليه اسامي ذکر شده در بخشهاي مختلف اين مطلب، از افراد عاليرتبه وزارت خارجه، کاخ سفيد و سازمان سيا آمريکا هستند.]
• گروگانگيري ـ پناهندگي شاههنوز سندي در ارتباط با كمك و پشتيباني آمريكا از شكلگيري انقلاب اسلامي در ايران به چشم نخورده است. اما پس از گروگانگيري، سندهاي زيادي از تصميم آمريکا به دخالت در ايران وجود دارد. سفارت آمريکا، اول سپتامبر 1979، با ارسال دورنگاري. (سند شماره NOD 686-5OF 13-026509147) به سازمان سيا مينويسد: «در يکي ـ دو ماه آينده، رخدادي جدي رقم زده ميشود و بايد به فکر حفظ امنيت آمريکا و آمريکاييها در تهران بود.» پس با توجه به اين سند، به روشني ميتوان دريافت که آمريکاييها از تصرف سفارت باخبر بودند و حتي پناهنده شدن شاه ايران در آن کشور را به سود منافع آمريکا نميدانستند. گرچه Bruce laingen، 28 جولاي 1979 به Edmund muskie در سفارت نامه فرستاده و او را از قصد شاه مبني بر اقامت در آمريكا آگاه ميكند، اما چون دولت وقت آمريكا قصد تعامل با حكومت جديد ايران را داشته است، اين مساله را ناديده ميگيرند. اما برژينسكي در اكتبر همان سال در نامهاي محرمانه به كارتر و كاخ سفيد، آنها را از بيماري محمدرضا پهلوي و آمدن او به نيويورك آگاه ميكند و اين دودستگي در بيشتر اسناد قابل مشاهده است.
• اطلاع کامل از حمله نظامي عراق به ايرانبرژينسكي در سند محرمانهاي كه به تاريخ 21 دسامبر 1979 به كاخ سفيد ارسال كرده اظهار داشته است: «بهتر است بدانيم كه آقاي خميني، ممكن نيست با فشار اقتصادي و تحريم و... از قدرت كنار گذاشته شود. حتي چنين چيزي، موجب تحريك افكار جهاني نسبت به آمريكا ميشود. درباره حمله نظامي بايد فکر بيشتري کرد. 66 آمريكايي در چهارم نوامبر 1979، به گروگان گرفته شدهاند؛ حال اگر حمله نظامي به ايران به خاطر آزادي گروگانها باشد، بهتر است که گروهي، پيش از انجام هر كار، به بررسي نظامي و سياسي جريان بپردازند.» برژينسكي بر اين باور است كه تهديد كاملا محرمانه آمريكا در 23 نوامبر 1979 بر تفکر آيتالله خميني تاثير گذاشته است. او در همان سند، توجه به عراق از جهت نظامي سخن ميگويد و اينكه با Vance در اين باره صحبت و Schlesinger را هم از ماجرا آگاه كرده است. در همان سند، کارتر با خودنويس خود روي سند نامبرده نوشته است: «بايد فهرستي تهيه كنيم، از آنچه دولت خميني نميخواهد رخ دهد.»
تا اينکه در 17 سپتامبر 1980، صدام، قرارداد الجزيره را پاره و بيست و دوم همان ماه به ايران حمله كرد. اسناد بيشماري در اين فاصله 9 ماهه وجود دارد كه آمريكاييها، ابتدا خواهان ناآرامي مرزها بودند.حتي شوراي امنيت ملي، 17 سپتامبر 1980 در نامهاي، جنگ مرزي را يك هشدار براي آغاز جنگ دانست و آن را خطري بزرگ ناميد. در همان روز، يعني 17 سپتامبر 1980 و پنج روز پيش از آغاز جنگ، رئيس وقت سيا هشدار ميدهد: بنا به عوامل سياسي و اقتصادي ايران و عراق ـ با توجه به تاسيسات نفتي نوار مرزي ـ دچار مشكلات بسيار جدي هستند كه اگر جنگي رخ دهد، مساله گروگانها پيچيدهتر ميشود. در اين نامه همچنين به غيرقابل تحمل بودن شعارهاي ايران و اينكه عراق، قادر به گرفتن خوزستان و تاسيسات نفتي آن است اشاره شده. در اين نامه همچنين آمده كه جنگ، موجب بيثباتي در خاورميانه ميشود. زيرا عراق در پي جنگ ميان مردم عرب و فارس است و ايران هم بر شيعيان عراق، عربستان، كويت و بحرين سرمايهگذاري ميكند حتي با سوريه هم بر عليه دشمن مشترك كه رژيم بعث است به توافق ميرسند.
• هراس آمريکا از نزديکي روسها و تاکتيک اماماز سوي ديگر، روسيه هم نگران جنگ ميان ايران و عراق است؛ چراكه ارتباط اين كشور با حوزه خليج، به ويژه ايران و عراق دچار بحران ميشود.شايد روسها تصور ميكردهاند كه آمريكا در عراق يا ايران نفوذ ميكند و شايد به دنبال اين بودهاند كه به ايران كمك كنند تا بر صدام و به عبارت دقيق تر بر آمريكا چيره شوند.
سازمان سيا، در نخستين روز آغاز جنگ تحميلي، 22 سپتامبر 1980، در گزارش NLC-6-34-2-5-1 به بررسي آشكار وضعيت سياسي ايران، عراق و خليج فارس و تاثيرات اقتصادي جنگ ايران و عراق ميپردازد. در نامهاي كاملا محرمانه آمده است: «ما نميتوانيم روي يك تغيير سياسي داخلي و مهم سرمايهگذاري كنيم. موقعيت خميني با بحران متزلزل نميشود. اگر ميانهروها بتوانند براي بقاي جمهوري اسلامي، خميني را اقناع كنند. آنگاه رهبران عملگرا ميتوانند مانع نفوذ راستيهاي افراطي شوند... ميانهروها بايد فشار بياورند تا بنيادگراها از فضاي تصميمگيري دور شوند... به نظر ميرسد خميني نميتواند با عراق تعامل برقرار كند. فقط به افكار عمومي و عربها خوشبين هستند كه بتوانند روي عراق تاثير بگذارند تا دست بردار شود!!!»
پس از آن به تاثيرات جنگ بر بازار نفت و وضعيت كشتيراني در خليج فارس و واكنش روسها (البته به طور اغراق آميز) توجه ميشود: «شايد روسها نگرانند كه ايران، عناد خود با آمريكا را كاهش دهد. آنها ميكوشند تا عراق و ايران را از آمريكا دور و تعادل را برقرار كنند. قطعا اگر عراق بيش از اين پيش رود، با تهديد و عدم پشتيباني روسها روبهرو ميشود... حكومت جديد ايران، پشتيبان روسهاست!!!...» و اين توهم نزديكي روسها به ايران از آغاز انقلاب در بيشتر اسناد محرمانه به چشم ميخورد.
• خواستههاي ايران و عراق در سازمان مللنكته جالب اينكه رفيعالدين احمد، در سازمان ملل، طي يادداشتي به تاريخ 23 سپتامبر 1980 نوشته است: «در جريان قرارداد 1975، شاه ايران در الجزاير و به طور خصوصي بيان كرد: اگر جنگ بين ايران و عراق باشد، عراقيها دست بالا خواهند داشت» و نکته قابل توجه اينكه محمدرضا پهلوي با وجود پيش بيني چنين وضعيتي باز هم، دلباخته آمريكا بوده است.
صدام حسين در نامه UN/18B كه در تاريخ 26 سپتامبر 1980 و از سوي صلاح عمر علي به سازمان ملل تقديم شده، آورده است: «در پاسخ به نامههاي 22 و 25 سپتامبر؛ عراق به دنبال مشروعيت حقوق خود است... اگر ايران آماده آتشبس باشد يا شما پيشنهاد كنيد، مورد موافقت است.» همچنين اكتبر 1980، ابوالحسن بنيصدر، نامهاي را توسط جمال شميراني براي رئيس سازمان ملل ارسال ميكند كه در پاسخ به نامههاي 22 و 25 سپتامبر نوشته است: «عراق از تاريخ 11فوريه 1978 (پيروزي انقلاب) از قرارداد الجزاير عدول كرده است. عوامل عراق به مرزهاي كردستان و خوزستان فرستاده شدهاند... 40 هزار عراقي، اصالت ايراني دارند و... آتش بس در صورتي كه عراق به عنوان متجاوز شناخته شود، مورد تاييد است.» پس از نامه بنيصدر به سازمان ملل در سيام سپتامبر 1980 نيروهاي ارتش به دستور رياست جمهوري وقت ايران، وارد مهاباد ميشوند. همزمان در اين شهر، 325 كرد كه گويا با احزاب در ارتباط بودهاند، كشته ميشوند و اين در حالي است كه مشابه اين سند در ايران وجود ندارد.
• تحليل برژينسکي و جلوگيري از صلحاين نامهها از يكسو و نامه محرمانه برژبنسكي به كاخ سفيد از سوي ديگر، سير چندگانه سياست ايالات متحده آمريكا را نشان ميدهد. برژينسكي در سوم اكتبر 1980 به مدت زياد جنگ بين ايران و عراق اشاره ميكند و اينكه ايران بدون خوزستان نميتواند به زندگي خود ادامه دهد. او همچنين به كسب خبر از ايران توسط روسها براي كمك نظامي و تقاضاي عراق از آمريكا براي تهيه و تكميل ابزار جنگي اشاره كرده است. امكان تحريک شيعيان كويت، بحرين و عربستان، تمايل اسرائيل به برقراري نوعي مصالحه و رعايت اعتدال (بين دو كشور ايران و عراق)، موقعيت آمريكا در منطقه و... از موارد ديگري است كه در نامه برژينسكي به آن اشاره شده است.
آمريكا، جنگ را عاملي براي كنترل نفوذ روسها و كشورهاي عربي، بازاريابي تسليحاتي و حضور در منطقه ميدانسته و تمايلي به پايان يافتن آن نداشته است. حتي شهيد رجايي و بني صدر نيز در سند 20 نوامبر 1980به Olof Palme گفتهاند تا اشغالگر در داخل كشور ماست، تقاضاي پذيرش آتش بس بيمعناست. جالب اينكه در سند طبقهبندي نشده 15 ژانويه 1981، كارتر به كابينه خود اعلام ميكند كه به بررسي امنيت در خليج فارس بپردازند تا مولفهها و عناصر لازم در سياست آمريكا در منطقه را مشخص كنند و دريابند آمريكا چه سياستي را بايد در منطقه پيش بگيرد. در اين سند همچنين 12 مولفه براي برقراري صلح در منطقه مطرح شده كه روي آن را با ماژيك سياه كردهاند.
• هماهنگي با سياست آمريکا و گرفتن چراغ سبزنماينده سازمان ملل، 21 ژانويه 1981 در كاخ رياست جمهوري با صدام حسين، طارق عزيز، سعدون حمدوي و...به طور محرمانه ديدار ميكند. صدام به Kurt Waldheim اظهار ميكند كه براي گرفتن اروند رود و عقب نشاندن ايرانيان چنين بوده و هيچ سندي، مبني بر اعتراض سازمان ملل به صدام وجود ندارد. همچنين وزير خارجه آمريكا، Alexander Haig در آوريل 1981، ديدار محرمانهاي با ريگان داشته و از او خواسته تا محكم قدم بردارند و از اطلاعات درست استفاده كند. در اين سند، آشكارا گفته شده كه كارتر به بغداد چراغ سبز نشان داده تا جنگ عليه ايران را آغاز كند و اين سند در شوراي ملي امنيت آمريكا موجود است.
سندي كه به دهم نوامبر 1980 برمي گردد و در پوشه مخصوص آمده حكايت از آن دارد كه علاءالدين كيانوري، رئيس حزب توده براي رشد و توسعه ايران از «ك.گ.ب» خواسته تا سلاح لازم در اختيار اين حزب بگذارد و Yuri Andropor اين تقاضا را به رهبران روس اعلام كرده است.
• اطلاع آمريکا از حمله اسرائيل و نزديکي به عراقدر سند 0810151-.145 از كمك نظامي رياست جمهوري مصر به بغداد سخن گفته شده و يا Richard Allen درباره زمينه ديپلماتيك حمله اسرائيل به تاسيسات اتمي عراق به ريگان نامه نوشته است. همچنين سازمان امنيت عراق و بلغارستان با يكديگر ديدار و قرارداد امنيتي مشتركي را امضا كردهاند.
همچنين در اسنادي به صدام حسين، اطمينان خاطر دادهاند كه هيچ چيز، حكومت و قدرت او را تهديد نميكند. حتي سيا در اسنادي، نقشهها و گزارشهاي مفصلي درباره قدرت و امكانات ايران در اختيار صدام گذاشته و به تحليل حمله نظامي ايران پرداخته است. در بعضي اسناد از جمله F97-003# 66، علاوه بر حمايتهاي آمريكا از عراق در جريان جنگ حتي به تحريك نيروهاي كرد براي ايجاد فضاي ناامن در مرزها اشاره شده است. به عبارتي در اسنادي كه به ژوييه 1982 برميگردد حمايت مشهود آمريكا از عراق به چشم ميخورد.
• هراس آمريکا از صدور انقلابسازمان سيا در 14 جولاي 1982 گفته كه آيتالله خميني ميخواهد صدام برود و ايران به شدت، خواهان جابهجايي قدرت در عراق است. سيا، مدل ايران اسلامي را تهديدي براي منطقه ميداند و به تقويت نيروهاي آمريكا در منطقه سفارش ميكند تا مبادا جمهوري اسلامي دومي شكل بگيرد.
اسنادي هم از ارتباط ايران با حزب الوعده و چگونگي ايجاد بيثباتي در ايران و ترور اسلاميهاي بنيادگرا، محدوديت شيعيان كويت و تقويت سنيهاي عربستان و... به چشم ميخورد. همچنين در اين اسناد هراس اردن از جبهه آزاديبخش فلسطين و ارتباط آن با ايران نيز بررسي شده است. نماينده سيا، آذر 1961 به ارائه گزارشي درباره تهران ميپردازد كه تمام جزييات نظامي، اقتصادي و شرايط و احوال ايران را دربرميگيرد و بهطور بسيار دقيق از ميزان سلاحهاي مختلف در ايران ميگويد.
• اطلاع آمريکا از استفاده سلاح شيميايي توسط عراقدر اسنادي كه به ژوئن 1983 برميگردد از حمايت آشكارتر آمريكا به عراق و اختصاص بودجهاي خاص از جانب بانكهاي آمريكا به عراق سخن به ميان آمده است. سفير روس در بوداپست هم به مقامات مجارستان اعلام ميكند كه فعاليتهاي ضدروسي ايران، موجب ارسال نشدن محمولههاي نظامي به آن كشور خواهد شد و اين تحليل قابل تامل است زيرا روسها اصرار دارند كه اين ارتباط را تعديل كنند و دخالتي در امور ايران نداشته باشند و سياستي خنثي در پيش گيرند.
در سند ديگري به تاريخ اول نوامبر 1983، گزارش آمريكا درباره استفاده از سلاح شيميايي توسط عراق به چشم ميخورد كه آقاي Shultz به وزارت خارجه نوشته است. چون در پاريس با طارق عزيز در اينباره ديدار و به او گفته شده بود: «حمايت ما و همكاري شما، صفحه جديدي از سياست هر دوي ما در جهت حفظ منافع باز خواهد كرد.» و اين مساله برايم بسيار شگفتانگيز بود كه آمريكا اطلاعات كاملي از دستاوردهاي عراق درباره سلاحهاي شيميايي و توانايي توليد آن داشت و حتي در سند محرمانه اول نوامبر «ريچارد مورفي» و «جاناتان هورد» به حكومت نوشتهاند كه بهتر است عراق را از حد و اندازه استفاده از سلاح شيميايي آگاه كنيم. يعني ميخواستهاند بر استعمال اين مواد هم نظارت داشته باشند و اين چيزي شبيه جنايت عليه بشريت است، نه چيز ديگر. رامسفلد در بحبوحه استفاده از سلاح شيميايي و در 14 دسامبر 1983 به ديدار طارق عزيز و صدام ميرود و «شكست عراق را شكست غرب توصيف و تاكيد ميكند كه سلاح شيميايي در قرار قبلي نبوده است.»
• نفت؛ هدف نخست ريگاناين مساله نشانگر وجود دو نوع ديدگاه نسبت به مساله است، اما گروهي آن را براي عراق ضروري ميدانند و ريگان هم نسبت به فروش و توليد نفت عراق و تاثير آن بر بازار جهاني و باز بودن تنگه هرمز تاكيد دارد.در هرحال در اين اسناد ديدار آمريكاييها با مقامات عراقي و توصيههاي آنان به حفظ سياست مشترك مطرح شده است. مك فارلين موضوع طرح ملي عملياتي را دوم فوريه 1984 بله شواتز مطرح كرده و علي اكبر ولايتي، وزير خارجه وقت ايران، 14 فوريه همان سال با دکويار، ديدار و ديدگاههاي ايران را مطرح كرده است.