در انتظار رازگشایی جعبه سیاه، مرتضوی در برابر حکم جلب، روسیه و آمریکا بازگشت به جنگ سرد، ناگفتههایی از ده روز تب و تاب در بازار ارز، بهانهجویی از اصلاحطلبان، اتحاد مسکو و تهران در مقابل واشنگتن، «کارگر» در انتظار «مصدق» و چرخش نفت از «آی پی سی» به توان داخلی، از مواردی است که موضوع گزارشهای خبری و تحلیلی روزنامههای امروز شده است.
به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز یکشنبه ۱۳ اسفندماه در حالی بر پیشخوان روزنامه فروشیهای کشور قرار گرفتند که صدور حکم جلب سعید مرتضوی در کنار موضوعاتی همچون اظهارات سخنگوی شورای نگهبان در ارتباط با همه پرسی، انتظار برای رازگشایی از جعبه سیاه هواپیمای آر تی آر، ادامه حمایتها از رسول خادم، تصمیم به تغییر نام خیابان کارگر به مصدق و عناوینی در ارتباط با بحران آب از محورهای برجسته شده در روزنامه امروز است.
روزنامه قانون تیتر نخست امروز خود با عنوان «قرارمان فاطمی تقاطع مصـدق» را به تصمیم شورای شهر تهران برای نامگذاری خیابانی به نام دکتر مصدق اختصاص داد. این روزنامه همچنین در گفت وگویی که با هادی غفاری انجام داده از بین گفتههای غفاری، «احمدی نژاد جزو باند مخالفان امام (س) و خط ایشان بود» را به عنوان تیتر برگزید.
روزنامه کیهان تیتر نخست خود را از گزارش تحلیلی امروزش با عنوان «وزیر خارجه فرانسه در راه تهران با کلاه برجام ۲» انتخاب کرد. سرمقاله امروز کیهان نیز با عنوان «گفتوگو همان مذاکره است» به قلم سعدالله زارعی نوشته شده است.
شرق صفحه اول خود را مثل دیروز با تیتر و تصویری از سعید مرتضوی روانه پیشخوان مطبوعات کرد و در زمینه عکس کلوزآپ مرتضوی عنوان «حکم جلب صادر شد» قرار داد. تیتر یک امروز شرق نیز پاسخ عباسعلی کدخدایی به «شرق» با عنوان «شورای نگهبان موافق همهپرسی» است.
روزنامه اعتماد، اما حواشی ایجاد شده به اظهارات جهانگیری درباره دهه شصتیها را موضوع نیم صفحه نخست امروزش قرار داد و با چاپ تصویری از معاون اول رئیس جمهور و معصومه ابتکار عنوان «بهانهجویی از اصلاحطلبان» را با توضیح هجمه به جهانگیری و ابتکار تیتر کرد.
در ادامه تعدادی از یادداشت ها، سرمقالهها و گزارشهای منتشر شده در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
نسبت شورای نگهبان و همهپرسی چیست؟
بهمن کشاورز طی یادداشت کوتاهی در روزنامه اعتماد نوشت: سخنگوی شورای نگهبان در صحبت اخیر گفته است که شورای نگهبان موافق همهپرسی است. از این بابت باید به این مساله اشاره کرد که نقش شورای نگهبان همان نقشی است که در سایر لوایح و طرحها دارد و علاوه بر آن با توجه به قانون اساسی اگر طرح یا لایحه مربوط به برگزاری همهپرسی در مجلس با دو سوم آرا تصویب و در شورای نگهبان تایید شود، نظارت بر انجام همهپرسی با شورای نگهبان خواهد بود. بنابراین سخنگوی شورای نگهبان صرفا فرآیند قانونی تایید یا رد طرحها و لوایح از طرف شورای نگهبان و روند نظارت بر همهپرسی را به عنوان یکی از روشهای اداره مملکت که نظارت بر آن بر عهده شورای نگهبان است، بیان کرده است و چیز تازهای مطرح نشده است. موضوع بازنگری قانون اساسی بحث جدایی است که فرآیند خاص خود را دارد و موضوع اصل ١٧٧ الحاقی به قانون اساسی در سال ١٣٦٨ است و در مورد آن رعایت قسمت اخیر اصل ٥٩ قانون اساسی- یعنی تصویب سهچهارم نمایندگان مجلس- لازم نیست.
سرشاخ خادم با سیاست
قانون در شماره یکشنبه خود در گزارشی از ادامه حمایتهای جامعه کشتی از رسول خادم پس از استعفایش از ریاست فدراسیون کشتی نوشت: انتشار دومین بیانیه رسول خادم پس از استعفا از ریاست فدراسیون کشتی و حمایت بخش عظیمی از جامعه کشتی از او، روز گذشته حاشیههای متعددی را به همراه داشت. ماجرای کشتی نگرفتن علیرضا کریمی و فریادهای علیرضا بباز از سوی مربی این کشتیگیر باعث محرومیت شد و شنیده میشود تعلیق فدراسیون کشتی نیز کلید خورده و اتحادیه جهانی کشتی در کنار کمیته بینالمللی المپیک، ورزش ایران را دچار یک چالش جدی کرده است. رییس مستعفی فدراسیون کشتی که از اظهارنظرهای مقامات سیاسی درباره رویارویی با ورزشکاران رژیم صهیونیستی خشمگین به نظر میرسد، روز گذشته در واکنش به اتفاقات روزهای اخیر نوشت: «بنده هیچ مرجعیت و مسئولیتی در قبال اینکه ورزشکاران ایرانی با چه کشوری مسابقه بدهند یا ندهند، نداشته و ندارم. اینگونه موضوعات مراجع خود را دارد... تمام سخن من به عزیزانی که نام «رژیم صهیونیستی» آنها را به یاد خط قرمز نظام سیاسی میاندازد، این است که اگر به آنچه میگویید به عنوان یک اصل در مواضع نظام سیاسی کشور اعتقاد دارید، به شهید مصطفی چمران و سردار قاسم سلیمانی تأسی نمایید، سلاح بردارید و پیشاپیش ورزشکاران ملی پوش حرکت کنید. نه اینکه قهرمانان ملی را سپر بلای خود قرار دهید. شما میتوانید بهطور رسمی و با صدای بلند مواضع نظام سیاسی ایران را در ارتباط با عدم انجام مسابقه با حریفان رژیم صهیونیستی به کمیته بینالمللی المپیک اعلام کنید و در این مسیر از توان دیپلماتیک خود نیز استفاده کنید. بدون شک اگر به اهمیت کسب افتخارات ملی از سوی قهرمانان ملی کشور، اعتقاد داشته باشید، میتوانید کمیته بین المللی المپیک را در تعاملات دیپلماتیک خود از فضای یکطرفه امروز که متاثر از لابی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس علیه این سیاست ایران است، به تعادل مناسبتری برسانید تا ضمن حفظ خط قرمز مورد نظرتان، قهرمانان ملی مان نیز بتوانند از هجمه محرومیتهای سنگین و تعلیقها در امان باشند یا شاید به راهکارهای جدید دیگری نیز برسید».
انتشار بیانیه رسول خادم با حمایت جامعه کشتی نیز همراه بود. طالب نعمتپور، برنده مدال طلای جهان در کشتی فرنگی در این باره بیان کرد: «کشتی ما در شرایط بدی قرار گرفته و باید هرچه زودتر فکری به حال این وضعیت کنیم تا خدای نکرده دچار تعلیق نشویم. رژیم صهیونیستی با استفاده از این ترفند به دنبال جذب کشتیگیران از کشورهای دیگر است و این به ضرر کشتی ما تمام خواهد شد. من خودم در سال ۲۰۱۰ یکبار مدال طلای جهان را در مسکو به دلیل عدم رویارویی با نماینده این رژیم غاصب از دست دادم». علیرضا حیدری، پیشکسوت کشتی نیز در این باره بیان کرد: «خادم در مورد عدم مبارزه با ورزشکاران رژیم اشغالگر قدس هیچگاه نگفته که باید با ورزشکاران آنها مسابقه بدهیم بلکه از متولیان امر خواسته که با مذاکره مستقیم با کمیته بین المللی المپیک و استفاده از ظرفیت دیپلماسی سیاسی و ورزشی این موضوع را حل کنند، اما متاسفانه بازهم برخی با سیاست سکوت مساله را به سمت دیگری بردند.
خواسته خادم روشن است و امیدوارم برای آن تدبیری اندیشیده شود. رسول خادم در ماههای گذشته تلاش فراوانی برای رسمی شدن کشتی بانوان نیز انجام داد و در نهایت موفق شد کشتی آلیش را با لباسهای اسلامی راهی مسابقات کند. اما استعفای او فعالان کشتی آلیش را نگران کرده که مبادا این رشته ورزشی در بخش بانوان استمرار نداشته باشد.
رسول خادم این روزها تحت فشار است و ممکن است بعضی از درخواستهای او شنیده نشود. برداشت اشتباه از صحبتهای او نیز ممکن است کمکی به حال ورزش کشور نکند. آنچه قطعی به نظر میرسد اینکه خادم هرگز درخواست رویارویی با ورزشکاران رژیم صهیونیستی را نداشته بلکه همواره معتقد بوده باید سیاستی تعریف شود که فدراسیون تحت فشار نباشد و با رایزنی مقامات وزارت امور خارجه یا شورای امنیت ملی، اجازه محروم شدن ورزشکاران داده نشود. آنچه مهم است اینکه خادم در سالهای اخیر بارها با تجلیل از خانواده شهدا و اهدای بازوبند پهلوان کشور توسط مادر و پدر گرانقدر شهدا نشان داده عنادی با چارچوبهای جمهوری اسلامی ندارد، اما اظهارات دلسوزانه او در روزهای گذشته نیاز به واکاوی جدی دارد به ویژه آنکه وزارت ورزش و جوانان ترجیح داده در این مقطع مهم و تاریخی سیاست سکوت را اختیار کند. فراموش نکنیم که رژیم صهیونیستی به دنبال استخدام کشتیگیران روس و آمریکایی است تا در سالهای آینده بتواند به دنبال مدالهای بیشتری در دنیای کشتی باشد. اتفاقی که میتواند ورزش اول ایران را تحت تاثیر قرار بدهد. خادم در پایان بیانیه روز گذشته خود نوشت: حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش، در لشکر دشمن پسری داشته باشد». او این روزها دلیر بخت برگشته کشتی ایران است.
چرا نتوانستید با گرفتن بیانه التزام، قضیه حصر را فیصله بدهید؟
محمد کاظم انبارلویی در سرمقاله امروز رسالت طی نوشتهای با عنوان چرا تاریخ را تحریف میکنید؟ به سرمقاله روز گذشته مسیح مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی که در مرور روزنامههای روز گذشته تابناک منتشر شده بود پاسخ داد و در بخشی از آن نوشت: چرا با شهادت دروغ، تاریخ را تحریف میکنید؟ اگر این شهادت دروغ نیست، چرا موسوی پس از شرارت عاشورای ۸۸ که منافقین شعار میدادند؛ "مرگ بر اصل ولایت فقیه" - "انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است" بیانیه صادر کرد و آنها را "مردان خداجوی" نامید؟ شما به عنوان دوست محصورین در این ۷ سال نتوانستید یک بیانیه حاکی از التزام به نظام قانون اساسی و ولایت فقیه از آنها بگیرید و غائله حصر را فیصله بدهید. حالا نام این ناکامی را گذاشته اید: "دشمن ساختن دوست". اگر آنها دوست بودند چرا یک کلمه در تبری از دشمنان نظام و تولی به ولایت سخن نگفتند؟! هنوز محصورین روی موضع خود هستند. نامه اخیر کروبی که از بلندگوی "بی بی سی" و رادیو آمریکا به گوش مردم رسید، نشان داد آنها از موضع اپوزیسیون نظام حرف میزنند، هنوز در سر سودای مبارزه با اصل نظام را دارند. آقای مهاجری باید جانب انصاف و عدالت را در این شهادت رعایت کند، کافی است نامه اخیر کروبی را که از حصر بیرون داد و مدتی خوراک برای "بی بی سی" و رادیو آمریکا و رسانههای معاند تهیه کرد، بخواند. آیا این نامه نشانه پایبندی او به نظام و قانون اساسی است؟ من به ایشان توصیه میکنم نقد استاد مسعود رضایی به این نامه را مطالعه کنند و به این ادراک برسند که حداقل میزان پایبندی یکی از محصورین به انقلاب و نظام و قانون اساسی، توهّمی بیش نیست. آنها اجازه ندادند همه صندوقها شمرده شود تا راز سر به مهر "دروغ تقلب" مستند آشکار شود.
کروبی هنوز معتقد است حتی در سال ۸۴ که اصلاح طلبان سرکار بودند تقلب شد و او را از رئیس جمهور شدن محروم کردند. این آقا کجا به نظام، ولایت فقیه و قانون اساسی اعتقاد دارد؟ بهانه آقای مسیح مهاجری برای این «شهادت دروغ» کج تابی و کج راهه رفتن احمدینژاد و بیمهریهای او به نظام و رهبری است. حال آنکه اگر او در مسند قضاوت درست و عادلانه قرار میگرفت، به این نتیجه میرسید که دیروز رفقای او (محصورین) به بهانه «تقلب» و عدم دسترسی آنها به قدرت به دلیل ادبار ملت التزام عملی به نظام و قانون اساسی را از دست دادند و سر از بغی و محاربه درآوردند و او باید آنها را به این جرایم محکوم میکرد که نکرد. احمدی نژاد هم امروز به بهانه اینکه یکی از اهالی قبیله او گرفتار دادگاه و قضا و پاسخگویی است تیغ نامهربانی بر نظام و مردم میکشد. هر دوی اینها در ترازوی اعمالشان محکوم هستند. چرا که امام (ره) فرمود؛ میزان، حال فعلی افراد است. بلانسبت هر دو جماعت شمر حاضر در معرکه نبرد صفین را نمیشود با شمر حاضر در صحرای کربلا یکی دانست. هر کدام مرتبت خاص خود را دارد و نباید اینها را با هم قاطی کرد و شهادت دروغ داد که شمر صحرای کربلا همان شمر میدان صفین به عنوان یکی از یاران علی (ع) است. آقای مهاجری نباید فراموش کند آخرین مکتوب امام (ره) در صحیفه نور جلد ۲۱ صفحه ۴۵۲ این جمله حکیمانه و تاریخی است؛ «میزان در هر کس، حال فعلی اوست.» امام در روزهای پایانی عمر خود ناچار شد دوست ۵۰ ساله خود را به خاطر خیانت به انقلاب و همراهی با منافقین کنار بگذارد. امام (ره) در قضیه منتظری برای خدا و انقلاب و مردم از عزیزترین دوست خود تبری جست. چرا آقای مهاجری هنوز علقههای رفاقت خود با محصورین را نمیتواند قطع کند و به ناحق، شهادتی در مورد آنها میدهد که در عالم واقع وجود ندارد. مگر اینکه ایشان تمام اسناد خیانت و جنایت سران فتنه در همراهی آنها با آمریکا و اسرائیل و انگلیس خائن را به طاق نسیان بکوبد، خود آنها این کار را نکردند و الّا میتوانستند با دو خط بیانیه التزام به نظام و انقلاب را مکتوب کنند.
هم زیباکلام اشتباه میکند هم فرهاد رهبر
حسین آخانی استاد دانشگاه تهران طی یادداشتی در شماره امروز شرق با اشاره به حواشی ایجاد شده برای صادق زیباکلام در دانشگاه آزاد و اظهارات فرهاد رهبر نوشت: داشتن یک شغل تماموقت آنهم در دانشگاه بزرگی مانند دانشگاه تهران، به اندازه کافی از ایشان وقت میگیرد و اگر در دانشگاه آزاد نیمهوقت باشند، یا از کار دانشگاه تهران میزنند یا عکس آن. البته هر عضو هیئت علمی میتواند به دانشجویان دانشگاه آزاد بهعنوان فرزندان جامعه دانشگاهی مشورت یا اجازه حضور سر کلاسهای درس خود را بدهد. معتقدم دانشگاههای معتبر باید بتوانند دانشجویان دیگر دانشگاهها را بهعنوان میهمان قبول کنند؛ اگر متقاضی در دانشگاه دولتی باشد که عملی پایاپای است و اگر غیردولتی باشد از آنها مطالبه پول کنند و درصدی را هم بهعنوان گرانت به استاد اختصاص دهند.
اما چرا این مشکل پیش آمده است؟ یکی از اشکالات دانشگاه و حتی مدیریت سیاسی کشور، اصل ١٤١ قانون اساسی است که اعضای هیئت علمی را از قانون منع دوشغلهبودن مستثنا کرده است. این اصل رانتی برای بخشی از سیاسیون ایجاد کرده است که هم از داشتن مزایای اعضای هیئت علمی دانشگاه بهرهمند شوند و هم پستهای سیاسی را اشغال کنند. از طرفی، این اصل انگیزهای برای افراد سیاسی درست کرده است تا به هر شکل ممکن خود را بهعنوان عضو هیئت علمی به یک دانشگاه وصل کنند و سپس از مزایای دو تا چند شغل بهرهمند شوند. شاید در زمانی که قانون اساسی در اوایل انقلاب نوشته میشد، کسی تصور نمیکرد در این مملکت تأسیس دانشگاه اینقدر راحت شود که حتی در جزیره هرمز هم واحد دانشگاهی داشته باشیم. آن زمان بسیاری از استادان از کشور رفته بودند و تعداد دانشگاهیان بسیار کم بود. برای اداره امور کشور یا تأمین نیاز دانشگاههایی که از کمبود مدرس رنج میبردند، شاید توجیهی بر دوشغلهبودن وجود داشت؛ ولی در شرایطی که دهها هزار فارغالتحصیل دکترای کشور بیکارند، چنین قانونی گرفتن فرصت از دیگران است و با عدالت اجتماعی و شغلی سازگاری ندارد. نگارنده همیشه منتقد گسترش بیرویه دانشگاهها بودهام؛ چراکه افت شدید کیفیت را در پی داشته و بر تقلبات علمی و فروش مقاله و پایاننامه دامن زده است. اگر استاد توانمندی در دانشگاه معتبری است، این اعتبار و توان را باید فقط برای دانشگاهی صرف کند که در آن استخدام شده است. رفتن و تدریس در دانشگاه دیگری که سطح دانشجویانش پایینتر از دانشگاه محل خدمت اوست، باعث میشود انگیزه دانشجویان برای تلاش و قبولی در دانشگاه معتبر گرفته شود. به همین دلیل، پولدارها میگویند فرقی نمیکند در دانشگاه تهران پذیرفته شویم یا دانشگاه آزاد، استاد ما در هر دو حال امثال آقای زیباکلام است. از آقای زیباکلام نقل شده است: «اگر در مرغداری کار میکردم، شأن بیشتری داشتم».
خیلی دلم میخواست این نقلقول غلط باشد. دیدم که تیتر بسیاری از خبرگزاریهاست و تکذیب هم نشده است. اولا شأن خود را سوای مرغداران نمیدانم، هم آنها شأن خود را دارند و هم من شأن خودم را؛ اما کدام شأن بالاتر از این است که آقای زیباکلام برای کمک به زلزلهزدگان اعلام حساب بانکی میکند و چندین میلیارد تومان به حسابش واریز میشود. اگر یک مرغدار این کار را میکرد، آیا مردم همین کار را میکردند؟ هر روز که با همکاران دانشگاهیام صحبت میکنم، اغلب از حقوق خود مینالند. من هم میدانم حقوق استادیاران جوان شاید از یک مسافرکش اسنپی هم کمتر باشد؛ اما هیچوقت حقوق خود را با ١٩ سال سابقه کاری با کسانی که از من درآمد بیشتری دارند، مقایسه نکرده و نمیکنم. همین الان اگر بروم چین، ماهی شش هزار دلار بهعنوان استاد مدعو حقوق میگیرم؛ ولی من خودم را با خواهر معلمم مقایسه میکنم که میدانم از من خیلی بیشتر کار میکند و درآمدش کمتر از یکسوم من است. من این را تبعیض بزرگ میدانم و معتقدم در جامعه معلمان در دانشگاه و مدرسه تفاوتی ندارند. البته که یک دانشگاهی به دلیل آنکه در سن بالاتر شغل پیدا میکند، معمولا در بیشتر کشورهای دنیا درآمد بیشتری دارد، ولی این تفاوت باید از تناسب منطقی برخوردار باشد. آنچه باید من را از معلمان مدرسه متمایز کند، گرانت پژوهشی مناسب است که با آن بتوانم امور پژوهشی خود و دانشجویانم را بهدرستی مدیریت کنم. برای نمونه با آن بتوانم حقوق مناسب به دانشجویان دکترا و پسادکترا بدهم. برای نظام دانشگاهی کشور شرمآور است که حقوق من در ١٥ سال گذشته حدود ١٠ برابر افزایش داشته است، ولی گرانت پژوهشی همچنان با واحدی ٢٠٠ هزار تومان تکان نخورده است. آنچه ما باید بنالیم و مطالبه کنیم، این حق است که متأسفانه بسیاری از همکارانم صدایشان درنمیآید. در خاتمه بین دعوای آقایان دکتر زیباکلام و دکتر رهبر، باور من آن است که هم بودن جناب زیباکلام در دانشگاه آزاد اشتباه است و هم ریاست جناب رهبر بر آن دانشگاه. هر دو همکار دانشگاهی من در دانشگاه تهراناند و صرفنظر از پایگاه متفاوت سیاسیشان، افرادی بسیار توانمند هستند که اگر عمرشان را صرف خدمت به خانه خود کنند، آثار این خدمت در درازمدت برای ایران و علم مفیدتر خواهد بود. آقای دکتر رهبر هم اگر تمایل دارد در دانشگاه آزاد رئیس باشد، منصفافه این است که ابتدا بر داشتن حکم استخدامی در آن دانشگاه افتخار کند و جایگاه خودش را در دانشگاه تهران به نیرویی جوان بدهد. دانشگاه آزادی که مدعی بزرگترین دانشگاه جهان است، ولی نمیتواند استاد یا رئیس مناسب برای خود پیدا کند و با همکاران و مدیران «موقت» امورش را میگذراند، هرگز دانشگاه معتبری نخواهد شد؛ حتی اگر در کاخ سفید یا جزیره کومودو هم شعباتی داشته باشد.