طبق درک و تحلیل درست «بری بوزان» مبدع نظریه مجموعه های امنیتی منطقه ای، خاورمیانه همواره ساختاری کشمکش زا داشته و دارد و رقابت، تخاصم و بحران ویژگی منحصر به فرد این منطقه است و بدبینی به نیات و اهداف یکدیگر بر ذهن رهبران و تصمیم گیران کشورهای این منطقه سایه افکنده است.
به گزارش «تابناک»؛ در این میان، در سالیان اخیر، یک بی اعتمادی و بدبینی فراگیری میان ایران و سایر بازیگران در خاورمیانه پدید آمده که بیش از هر چیز، ناشی از مسأله ای با نام معمای امنیت و احساس عدم امنیت از سوی طرفین است.
در همین زمینه، «گروه بین المللی بحران» در گزارشی به اولویت های ایران در محیط پر از آشوب خاورمیانه پرداخته و نوشته است: ایران در حال گسترش نفوذ خود در یک کمان جغرافیایی از تهران تا بغداد و از دمشق تا بیروت است. قدرتنمایی اش که با حمله سال 2003 آمریکا به عراق آغاز شد و با شروع جنگ داخی در سوریه و یمن سرعت یافت، این تصور را به وجود آورده که ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت هژمونیک منطقه ای است.
برای ایالات متحده و متحدانش (اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی) چنین جاه طلبی به مانند یک تهدید غیرقابل تحمل است که باید از بین برود. با وجود این، ایران که در حال گسستن انزوای طولانی مدت و تحریم های خفقان آور است، خود را مواجه با منطقه ای تحت تسلط قدرت هایی با قابلیت های نظامی برتر می بیند.
پس از خیزش عربی 2011، رهبران ایران، نیروی نظامی خود را برای حمایت از متحد دیرینشان، سوریه، به کار بستند. آن ها شکست سوریه را به نوعی مقدمه ای برای محاصره ایران و تهدیدی برای نظام سیاسی خود می دیدند. این عدم درک طرفین از انگیزه ها و نگرانی های یکدیگر از دلایلی است که ایران و رقبایش را در مخمصه مارپیچی و تصاعدی جنگ های نیابتی که منطقه را نابود می کند، گیر انداخته است. نخستین گام برای تنش زدایی، دریافت درکی دقیق تر از نحوه تصمیم سازی و تصمیم گیری در مورد سیاست منطقه ای ایران است.
نخستین اولویت رهبران ایران، صرف نظر از اینکه در کجای طیف جناح های سیاسی ایستاده اند، حفظ موجودیت جمهوری اسلامی است. این شامل مقابله با دشمنانی است که برتری نظامی دارند و یا از حمایت غرب برخوردارند. حس ناامنی آنان ریشه در دوران ناآرام و ملتهب پس از انقلاب و به ویژه حس انزوای استراتژیک دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق دارد. در آن زمان، غرب و تقریبا تمامی دولت های عربی از رژیم صدام حسین برای متوقف کردن نظم نوظهور انقلابی ایران که به نظر می رسید قصد صدورش به تمامی جهان اسلام را دارد، حمایت کردند. در آن زمان بود که ایران پیوندی با نظام سوری حافظ اسد به وجود آورد و به شکل گیری حزب الله در لبنان کمک کرد؛ گروهی که از آن زمان تا کنون به تجهیز نظامی اش از طریق سوریه پرداخته است.
هرچند ایران در جنگ هشت ساله با عراق مغلوب نشد، برتری نظامی عراق و دسترسی محدود ایران به بازار جهانی سلاح از زمان انقلاب، ایران را بر آن داشت که برای جبران حس محاصره و ضعف نظامی اش، به تلاش برای رسیدن به خودکفایی در توانایی نامتقارن نظامی و افزایش عمق استراتژیکش بپردازد. برای جبران ضعف نظامی اش، ایران به شدت در برنامه موشکی، که خود میراث قربانی شدنش در برابر این سلاح ها در طول جنگ ایران و عراق است و هم به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر اسرائیل به شمار می آید، سرمایه گذاری کرده است.
برای دستیابی به افزایش عمق استراتژیک و خودکفایی در توانایی نظامی، ایران شبکه ای از شرکا و نوایبی در منطقه برای مقابله با تهدیدات خارجی به وجود آورده است. تهران این خط مشی را در سیاست «دفاع پیشگیرانه»اش می گنجاند: تلاشی برای بهره گرفتن از دولت های ضعیف مانند لبنان و عراق پس از 2003، جایی که از طریق واسطه و با هزینه کم تر می تواند به مقابله با دشمنانش در میدان جنگ بپردازد بدون اینکه خطری متوجه ایران و مردمش باشد.
بارزترین تجلی این سیاست، چیزی است که به عنوان «محور مقاومت» خوانده می شود؛ اتحاد ایران، سوریه و حزب الله و بعضی اوقات حماس علیه آن چه ایران آن را به عنوان هژمونی اسرائیل و آمریکا در منطقه می خواند. پس از سال 2011، زمانی که دولت اسد تهدید شد و در نتیجه خط انتقال تدارکات ایران به متحد دیگرش حزب الله در خطر قرار گرفت، دکترین نظامی اش و طرح نیروی منطقه ایش را از صرفا دفاعی به اعزام نیروی جنگی تغییر داد.
ایران به شدت حضور نظامی اش در سوریه را افزایش داد و این سیاست را در مورد مدل دفاع پیشگیرانه اش در یمن نیز به عنوان یک روش کم هزینه برای محدود کردن عربستان سعودی به کار برد؛ صراحت جدید رهبری عربستان تا حدودی پاسخی است به برداشتی که ریاض از جاه طلبی های هژمونیک و تفوق ایرانی دارد.
سیاستمداران ایرانی درخصوص این موضع کلی راهبردی اختلافی ندارند: هم عناصر عملگراتر و هم عناصر اصولگرا آن را برای امنیت ملی ضروری می بینند. با این حال، بحثی داغ در مورد چگونگی پاسخگویی به این الزامات امنیتی وجود دارد. بحث ها در ساختار چند قطبی قدرت در ایران از طریق یک فرآیند تصمیم گیری اجماعی درون یک نهاد مرکزی به نام شورای عالی امنیت ملی خلاصه می شوند. شورای عالی امنیت ملی که سیاست های عمده خارجی و داخلی را تعیین می کند، توسط رئیس جمهور اداره و از مقامات بالای دولتی و نظامی و همچنین تصمیم گیرندگانی که نماینده جناح های اصلی سیاسی هستند، تشکیل می شود. تصمیمات این شورا در صورت تأیید رهبر ایران، آیت الله خامنه ای که فرمانده کل قواست، قطعی می شوند.
طی سال ها، به نظر می رسد شورای عالی امنیت ملی به طور فزاینده ای در پاسخ های تاکتیکی به تحولات منطقه ای با سرعت و قاطعیت عمل می کند، مانند حمایت از کردهای عراقی در سال 2014 هنگامی که تحت تهدید داعش بودند یا محکوم کردن کودتای ناموفق ترکیه. برخلاف دیدگاه رایج، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی قدس تحت فرمان سردار قاسم سلیمانی همیشه برنده بحث های شورای عالی امنیت ملی نیستند. سپاه پاسداران صدای قدرتمندی در مورد مسائلی مانند عملیات نظامی دارد اما حق وتو ندارد و نمونه هایی از این دست فراوان وجود دارد.
با این حال، این مکانیزم خود را با تغییرات سریع راهبردی وفق نمی دهد. تقریبا یک دهه طول کشید تا با کشمکش هسته ای بسیار خطرناک، عوارض گسترده اقتصادی ناشی از تحریم های بین المللی و تغییرات عمده در موضع آمریکا- برای مثال خارج کردن براندازی نظام از دستورکار و پذیرش حق ایران به داشتن برنامه هسته ای صلح آمیز- حکومت سیاست هسته ایش را با روی کار آمدن حسن روحانی پس از محمود احمدی نژاد در سال 2013 تغییر دهد.
این درسی مهم برای آینده است: تغییر در دکترین دیرین دفاعی تهران به احتمال زیاد با تغییر در برداشتی که نسبت به خطرات امنیتی دارد، ایجاد خواهد شد؛ اما این یک خیابان دوطرفه است. تا زمانی که ایران سیاستی را در منطقه دنبال کند که توسط دیگران خصمانه تلقی شود، هرچه قدر هم که ایران بر دفاعی بودن طبیعت چنین سیاستی تأکید کند، تنش ها ادامه خواهند یافت و احتمال بروز درگیر مستقیم نظامی افزایش خواهد یافت.