«تسلیم شو دوروتی!»؛ این عبارت جادوگر شهر اوز است که من وقتی سخنرانی وزیر امور خارجه مایک پامپئو را در خصوص ایران خواندم – اولین سیاست مشخص دوران وزارت او که این هفته بیان کرد – نمیتوانم آن را به هیچ وجه از سرم خارج کنم؛ به ویژه موضوع بند مربوط به 12 که خواسته و شرط آمریکا قبل از ورود به هرگونه توافق جدید هستهای با ایران است. فهرست مورد درخواست پامپئو در حداقلترین حالت ممکن، بلند پروازانه است. این فهرست از ایران میخواهد همه فعالیتهای غنیسازی را متوقف کند، به فعالیت در حوزه موشکهای بالستیک پایان دهد، به حمایت از حزبالله، حماس، حوثیها و طالبان پایان دهد، نیروهای خود از سوریه را خارج کند، شبهنظامیان وابسته به سپاه پاسداران در عراق را تعطیل کند و دیگر مرگ بر اسرائیل نگوید.
فکر میکنم منطقی باشد که پاسخ بسیاری از متخصصان ایرانی به این درخواست این باشد که: بله، باش تا صبح دولتت بدمد! هرچقدر هم که درخواستهای پامپئو مشروع باشد، بسیار بعید است که حاکمیت مبتنی بر مذهب در ایران با آنها کنار بیاید. این درخواستها با همه آنچه ما از هسته مرکزی و DNA جمهوری اسلامی سراغ داریم متباین و در تضاد با آن است. این دقیقاً یک کاپیتولاسیون علیه نظام ایران است که قاسم سلیمانی و سپاه قدس را از کار بیکار میکند. در واقع این درخواستها به معنی آن است که ایران چیزی به غیر از جمهوری اسلامی باشد.
در نتیجه بسیاری این سخنرانی پامپئو را به شکلی ظریف تلاشی برای تغییر نظام در پرده میبینند. حمایت از این ایده را میتوان در بخشی از سخنرانی او دید که به شکلی وسیع مردم ایران را خطاب قرار داد و از الهام برای آیندهای روشن برای این مردم با «انسجام تمام» سخن گفت. پامپئو در پاسخ به این که چقدر زمان میبرد تا استراتژی آمریکا در مقابل ایران موفق باشد، بیش از قبل ایده تغییر رژیم را عیان کرد و گفت: در پایان روز این مردم ایران هستند که زمان آن را انتخاب میکنند. این مردم ایران هستند که در مورد رهبران خود دست به انتخاب میزنند. اگر آنها به سرعت دست به انتخاب بزنند بسیار عالی خواهد بود. اگر نخواهند زود تصمیم بگیرند ما با قدرت در مورد این استراتژی پایبندی خواهیم کرد تا به همه آنچه امروز گفتم برسیم.
صادقانه بگویم که نمیدانم هدف نهایی و غایی ترامپ در این خصوص چیست. آیا تنها به دنبال آزمون فشار برای عقب نشاندن رفتارهای تهاجمی ایران است؟ آیا باور دارد که نظام ایران را میتوان مجبور به تعاقب صلح از مسیر درخواست آمریکا برای یک توافق جدید کرد؟ یا اینکه درواقع هدف نا گفته همان متلاشی کردن نظام مذهبی ایران است؟
البته که همه اینها میتواند در مراتب و اولویتهای متفاوت جزو اهداف ترامپ باشد. اینکه: حداقل مجاب کردن ایران به پایین کشیدن فتیله و عدم تهدید منافع آمریکا و اگر امکانپذیر باشد، اجبار ایران به بازگشت به میز مذاکره و تلاش برای چانهزنی گستردهای که به شکل جامع رفتارهای تهدیدآمیز ایران هم در بعد هستهای و هم غیرهستهای را شامل شود. اما اگر ایران به این تن ندهد، ایالاتمتحده به دنبال آن خواهد بود که فشار بر ایران را تا حد ممکن افزایش دهد تا نظام متلاشی شود و خیزش مردمی آن را ساقط کرده و جانشین مهربانتری بهجای آن بر سرکار آورد.
یک دلیل خوب برای آنکه فراموش نکنیم دولت آمریکا به دنبال یک توافق جایگزین میگردد، این است که اینجا داریم از ترامپ صحبت میکنیم. او مردی به دنبال توافقات است. این در DNA اوست. رفتن تا سر حد نهایی درخواستهای ممکن و بعد عقب نشستن در زمان لازم و وقتیکه طرف مقابل خواستههای اصلی شما را برآورده کرد. بعدازآن هم اعلام پیروزی و در بوق و کرنا کردن همه چیز. ترامپ در بیانیهاش در خروج از توافق هستهای اعلام کرد که «آماده، خواهان و قادر» به انجام «یک توافق بلندمدت» با رهبران فعلی ایران است. آیا این شکلی از حیلهگری زیرکانه است؟ فکر نمیکنم اینگونه باشد. همه آنچه در مورد دیدگاههای شخصی پامپئو و بولتون مگویید، در جای خود صحیح است؛ اما من فکر نمیکنم که ترامپ وقتی اموراتش پیش برود چندان علاقهای به همراهی با جماعت خواهان تغییر نظام در ایران باشد. او دخالتهای اخیر آمریکا در عراق، افغانستان و لیبی را مورد تمسخر قرار داده است. او خاورمیانه را شبیه به یک باتلاق میبیند، شبیه به یک سیاهچاله بیانتها که جان و منابع آمریکاییها را در خود میبلعد. تمایل اساسی او بر محدود کردن حضور ایالاتمتحده در این منطقه، قطع صرف منابع و درخواست از متحدان محلی برای بر عهده گرفتن امور است. تغییر نظام پرهزینه و نیازمند منابعی وسیع، کجای این استراتژی جای دارد؟
علاوه بر این تقویت تضمین آمریکا برای آمادگی در خصوص مذاکره جدید با ایران، موضوعی است که پامپئو سخنرانی خود را با آن آغاز کرده و طی آن مزایای اساسی برای ایران در توجه به نگرانیهای ایالاتمتحده را در آن ذکر کرد؛ پایان تحریمهای آمریکا. بازگشایی روابط دیپلماتیک و تجاری در شکل تام و کامل آن. دسترسی به فنّاوریهای جدید و حمایت آمریکا از مدرن سازی اقتصاد ایران و ادغام مجدد آن در اقتصاد جهانی. پامپئو نیازی نداشت که تا این حد جلو برود.
بیش از آنچه همه دولتهای قبل رفته بودند. همه اینها مربوط میشود به تلاشهای پامپئو و ترامپ (و البته وزیر امور خارجه قبلی رکس تیلرسون) تا رهبر کره شمالی را از این موضوع مطمئن کنند که انجام درخواست آمریکا برای خلع سلاح اتمی کامل میتواند رونق و امنیت بیحسابی را برای کشورش به ارمغان آورده و همچنین از بقای نظام به آن اطمینان دهد. اینکه آیا این مسئله در مورد کره شمالی و ایران موفق خواهد بود یا نه موضوع دیگری است. اما باور من بر این است که این همان مدلی است که ترامپ به عنوان پایان مسأله در مورد هر دوی این کشورها در ذهن خود داشته است.
این که آیا دولت به دنبال تغییر اساسی رفتار رادیکال نظام ایران یا تغییر خود نظام در ایران است، هیچکس نمیتواند در سخنرانی پامپئو بیپروایی محض اهدافی که وی مشخص کرده را زیر سؤال ببرد. اما در مورد این سؤال انتقادی که ترامپ تا کجا و با چه ابزاری قادر به انجام این مأموریت است، تردیدهای جدی وجود دارد. آنگونه که مشخص است کاخ سفید درصدد است بخش اعظمی از این هدف را با استفاده از «فشار مالی بیسابقه» بر ایران و آنچه پامپئو «سختترین تحریمها در تاریخ» خواند، به دست آورد. این امر بسیار تهدیدکننده به نظر میرسد؛ به خصوص برای نظام ایران که در لبه سقوط آزاد قرار دارد.
اما آیا برای دولت ترامپ آنچه پامپئو وعده آن را داده، عملی است؟ برخی تحلیلگران بر این عقیدهاند که توان مالی و قدرت مالی آمریکا درنهایت همه کشورهای اروپایی، روسیه و چین و هند و دیگر کشورهایی که در برابر تحریمهای آمریکا مقاومت کرده و در همراهی با آنها بیمیل هستند را بهزانو درخواهد آورد. برخی دیگر بر این باور هستند که اقدامات نهچندان کارآمد یکجانبه ترامپ و بیاعتنایی او به منافع اقتصادی و استراتژیک بقیه کشورهای دنیا، درنهایت منجر به مجموعهای بیسروته از تحریمهای بیاثر خواهد شد. در این زمینه تهدید پامپئو به برقراری سفتوسخت تحریمهای قبل از توافق هستهای و برقراری تحریمهای بیسابقه در تاریخ درواقع خیالی، موهوم و همراه با نتایج مصیبتبار ناخواسته احتمالی برای رهبری جهانی آمریکا خواهد بود. رصد این دو موضع متفاوت و دیدن اینکه کدامیک ازایندست تحلیلها درنهایت درست از آب درخواهد آمد موضوعی تحلیلی و جالب است. اما در خصوص مسئله سیاستگذاری، به نظر میرسد که دولت ترامپ و استراتژیاش در برابر ایران بهگونهای است که حق با گروه اول باشد.
فراتر از تحریمها، ادامه ارائه جزئیات دقیق از سوی دولت در خصوص اینکه چگونه قرار است از سایر ابزارهای ایالاتمتحده برای ایجاد کمپینی با فشار بینهایت بر ایران استفاده کند، دردسرساز شده. این موضوع از زمانی که در هفت ماه قبل ترامپ برای اولین بار اقدام به رونمایی از استراتژی خود در برابر ایران کرد، مطرح بوده است. سخنرانی پامپئو هم در این زمینه چیز زیادی برای گفتن نداشت. این پرسش همچنان باقی است که: ترامپ برای رسیدن به هدف بلند پروازانه ای که در سر دارد، آماده استفاده از چه چیزی در کنار تحریمهاست؟ قرار است از چه منابعی استفاده کند؟ چه تعداد از متحدان آمریکا در این مسیر فهرست شدهاند و تا کجا و به چه چیزی قرار است تن دهند؟ در کنار اینها موضوع مهم دیگری که باقیمانده این است که قرار است نیروهای آمریکایی در سوریه باقیمانده تا به احاطه کردن نیروهای ایرانی و جلوگیری از رسیدن آنها به مرز اسرائیل کمک کند یا نه؟ این مسأله جدیت استراتژیک دارد. سخنرانی پامپئو تا حد زیادی ایران و تهدیدهای جدی این کشور برای منطقه و تلاش و جدیت دولت ترامپ برای پایان دادن به آن را مطرح کرد. اما در مورد جوهره اصلی اینکه چگونه قرار است روی زمین به این هدف برسد ساکت بود – بهغیراز آنکه قرار است سپاه پاسداران انقلاب را از منابع مالی محروم کند.