زن ۵۰ ساله که به اتهام قتل همسرش بازداشت شده منکر قتل است و میگوید شوهرش خودزنی کرده است.
به گزارش همشهری، این زن پنجم مردادماه دستگیر شد. آن روز گزارش مرگ اسرارآمیز مردی 65ساله به قاضی سیدسجاد منافی آذر، بازپرس جنایی تهران اعلام و مشخص شد که این مرد بهدلیل ضربه چاقویی که به قلبش وارد شده بود جانش را از دست داده است.
بررسیها نشان میداد که قربانی ساعتی قبل توسط همسر 50سالهاش به بیمارستان منتقل و این زن مدعی شده بود همسرش پس از مشاجره با وی اقدام بهخودزنی با چاقو کرده است. این در حالی بود که آثار جراحت روی بدن زن میانسال هم وجود داشت و نشان میداد که او و شوهرش با هم درگیر شده بودند.
در این شرایط زن میانسال به اتهام مباشرت در قتل عمدی بازداشت شد اما در تحقیقات اتهامش را رد کرد و گفت که شوهرش خودزنی کرده است. او صبح دیروز در گفتوگو با همشهری از جزئیات حادثه و زندگی تلخی که پشتسر گذاشته بود، گفت.
چرا خودکشی در خانوادهات عادی است؟
چون قبلا هم 2دخترم خودکشی کردند و به زندگی خودشان پایان دادند.
دلیل خودکشی آنها چه بود؟
به خاطر مشکلاتی که در خانواده نابسامان ما بود. یکی از دخترانم سال88 زمانی که 22سالش شد با خوردن قرص برنج خودکشی کرد و فوت شد. دختر دیگرم هم همین پارسال خودکشی کرد. فکر میکنم خردادماه بود که او هم با شگردی دیگر به زندگیاش پایان داد و ما را عزادار کرد. زندگی من پس از مرگ این دو دخترم تلختر از قبل شده بود. حتی چندبار هم فکر خودکشی به سر خودم زد اما جرأت نکردم.
چند فرزند داری؟
6تا داشتم. 4تا دختر، دو تا پسر که حالا 2دختر و 2پسرم برایم ماندهاند. البته یکی از پسرانم هم معتاد شده و افتاده در کار خلاف و الان هم به اتهام دزدی در زندان است.
گفتی زندگیات نابسامان بود، چرا؟ با همسرت مشکل داشتی؟
13ساله بودم که با شوهرم ازدواج کردم. خیلی بچه بودم. او از طریق یکی از اقوام به ما معرفی شده بود. از همان ابتدا زندگی بدی داشتم. شوهرم بهشدت عصبی بود و دست بزن داشت. هر بار اعتراض میکردم و یا خلاف میلش حرفی میزدم مرا به باد کتک میگرفت. به حدی که گاهی احساس میکردم دیگر جانم را از دست دادهام و الان است که نفسم بند بیاید.
تصور کنید بچههای من در این شرایط بزرگ شدند. گاهی وقتها هم که به پدرشان اعتراضی میکردم یا از دست من عصبانی میشد به آشپزخانه میرفت و با چاقو خودزنی میکرد. روی تمام بدنش آثار چاقو وجود داشت. هربار که دعوایمان میشد یک ضربه بهخودش میزد.
مرگ دخترانت تأثیری بر رفتارهایش نداشت؟
نه. بدتر شده بود. حتی چند روز قبل از حادثه هم طنابی دور گردنش انداخته و قصد داشت خودکشی کند. باور کنید همسایهها به دادش رسیدند اگر آنها نمیرسیدند او میمرد.
از روز حادثه بگو؟
آن روز به استخر محلهمان رفته بودم. ما در جنوب غرب تهران زندگی میکنیم و وقتی برگشتم به شوهرم گفتم میخواهم استراحت کنم و بخوابم و هرکس زنگ زد بگو خانه نیستم و بیدارم نکن. به اتاق رفتم و خوابیدم اما درست 10دقیقه بعد شوهرم بالای سرم آمد و مرا بیدار کرد. من هم عصبانی شدم و گفتم مگر نگفتم بیدارم نکن؟
او هم شروع کرد به داد و فریاد زدن. اول یک بیل برداشت و چند ضربه بهخودش زد، بعد چاقویی برداشت و گفت میخواهد بهخودش ضربه بزند. من تا از روی تخت بلند شوم و دست او را بگیرم ناگهان شوهرم ضربهای به قلبش زد. همان لحظه دختر کوچکم رسید که بهشدت وحشت کرده بود. تنها کاری که از دستم بر آمد این بود که به اورژانس زنگ زدم تا به موقع او را به بیمارستان برسانم اما این بار ضربه عمیق بود و زنده نماند.
اگر او خودزنی کرده، پس چرا تو هم مجروح شدی؟
هنگام درگیری و کشمکش با او زخمی شدم. او آنقدر مرا کتک زد که نفسم بالا نمیآمد. اما باور کنید ضربه را خودش زد. من هیچ نقشی در مرگ او ندارم و بیگناهم
خودکشی در خانواده ما عادی است!
زن میانسال سرنوشت عجیبی دارد. میگوید خودکشی در خانواده آنها کاملا عادی است. شوهرش هم با خودزنی به زندگی خودش پایان داده و او هیچ نقشی در قتل وی نداشته است.