سامان موحدی راد در معرفی و نقد کتاب تهران نوشت: «پروژهی خونین او» کتابی است نتیجهی گردآوری چند منبع دربارهی یک حادثه یا لااقل نویسندهی کتاب ادعا میکند چنین است. کتاب در همان سطرهای اولِ پیشگفتار در چند کلمه کلیت داستان را لو میدهد. کشاورزی هفدهساله در منطقهی دورافتادهای در هایلندِ اسکاتلند سه نفر را به فجیعترین شکل ممکن و با ابزار و ادوات کشاورزی میکشد و هیچ تلاشی هم برای انکار این جنایت نمیکند. اگر همهی داستان همین چند خط است، پس چه چیزی خواندن ۲۷۷ صفحه کتاب را برای خواننده جذاب میکند؟ این سؤالی است که در این نوشته قصد داریم به آن پاسخ دهیم.
«پروژهی خونین او» نام دیگری هم دارد: «مدارک مرتبط با پروندهی رودریک مکری». «مکریِ» نویسنده در دو بخشِ پیشگفتار و توضیحات تاریخی و تشکرات، تلاش میکند اطلاعاتی ضروری را قبل و بعد از خواندن روایت به خواننده بدهد؛ بهغیر از این دو بخش، شش بخش دیگر نیز هست که شرح این رخداد را بهشکلی مستندگونه روایت میکند. این شش بخش در کنار هم پازل بزرگ پروژهی خونین رودریک مکری، کشاورز هفدهساله اهل کُلدوی را روایت میکند. کتاب با بخش «اظهاریهها» آغاز میشود؛ پنج اظهاریه که ادارهی پلیس وسترراس آن را از اهالی کلدوی جمعآوری کرده. در پایان این بخش با نقشهی شماتیکی از روستای دورافتادهی کلدوی و موقعیت خانههایی آن آشنا میشویم. بخش دوم که یکی از دو بخش اصلی و مهم کتاب است، «روایت رودریک مکرى» است. اینها دستنوشتههای قاتل نوجوان کتاب هستند که به درخواست وکیلش و در زندان نوشته شده و «مکریِ» نویسنده مدعی است که در سال ۲۰۱۴ و حین جستوجو دربارهی آثار پدربزرگش در بایگانی مرکز هایلند اینورنس به آنها دست پیدا کرده و آن را بیکموکاست در کتاب گنجانده است. بخش سوم «گزارشهای پزشکی» است که در آن شرح جراحات وارده بر مقتولان آمده و توسط دو پزشک به نامهای دکتر مکلنان و دکتر گیلکرایست نوشته شدهاست. بخش چهارم بریدهای از کتاب خاطرات دکتر جی. بروس تامپسون با عنوان «سفرهایى در سرزمینهاى مرزى جنون» است. تامپسون در زمان خودش انسانشناس برجستهای بود و دربارهی بسیاری از مجرمان و جانیان تحقیقات گستردهای انجام داده بود. او به درخواست وکیل متهم رودی مکری را هم معاینه و شرح آن را در کتابش بیان کرده و بخشی از آن را در کتاب میخوانیم. بخش پنجم، دومین قسمت مهم کتاب است؛ در این بخش در آن «مکریِ» نویسنده به کمک بریدههای روزنامههای آن روزها شرح دادگاه رودریک مکری را از زبان شاهدان و وکلا بیان میکند. در بخش پایانی - «مؤخره» - سرانجامِ محاکمه روشن میشود. همانطورکه از این لیست بلندبالا بهنظر میرسد،گرَم مکری برای روایت پروژهی خونین یکی از اجدادش، یک کار تحقیقی بزرگ و گسترده انجام داده و اینطور به ما القا میکند که هرآنچه دربارهی جنایت ۱۰ اوت ۱۸۹۶ یافته را در مقابل خواننده قرار داده است.
رودریک مکری قهرمان اصلی کتاب است. نوجوانی باهوش، کمحرف، تودار و البته بعد از مرگ مادرش محزون. درواقع همین مرگ مادر است که امور را از روال عادیاش خارج میکند و رودی جوان را از یک آیندهی شاید درخشان، راهی زندان میکند. مادر میمیرد و رودی در دستان پدری افسرده و خواهری که بعد از مرگ مادر دیگر همبازی او نیست و به امور خانه مشغول است و گریه زاریهای دوقلوها زندانی میشود. زندگی در کلدوی به اندازهی کافی برای رودی سخت است و این سختی با نامهربانیهای فلورا مکنزی و زورگوییهای لاکان مکنزی سختتر و سختتر هم می شود. او نوجوانی است که هیچ طعمی از زندگی در بیرونِ روستای دورافتادهی کلدوی را نچشیده و ریسمانهایی که این جامعه دور و بر او میپیچد، سرانجام هم او را در همان جامعهي کوچک محدود میکند. اگرچه نهایتا عملی از او سر میزند که آوازهاش در تمام اسکاتلند میپیچد.
ما در «پروژهی خونین او» با دو روایت اصلی مواجه هستیم. خاطرات رودریک مکری در بخش دوم و گزارش «مکری»ِ نویسنده از جریان محاکمه در بخش چهارم. با این همه بهنظر مهمترین بخش کتاب ۱۲۶ صفحهای است که دربردارندهی روایت رودریک مکری از اتفاقات منجر به انجام سه قتل در کلدوی است. در لابهلای این نوشتهها با ظرافت، تصویری هیولاوار از یک نظام اجتماعی ستمگر قرن هجدهمی در اسکاتلند ترسیم میشود و با کنارهمقراردادن تکههای دیگر پازل از بخشهای دیگر کتاب، این تصویر ترسناک و ترسناکتر هم میشود. به هر روی، حوادث شرحدادهشده در دستنوشتههای رودی مکری تأییدی است بر استقرار یک نظام فئودالی بیرحم در اسکاتلند قرن هجدم که کشاورزان آن دوران با آن درگیر بودند و این نظام ستمگر گاهی عرصه را چنان بر کشاورزان تنگ میکرد که راهی جز جنون برای آنها باقی نمیماند.
آنچه رودی در لابهلای دستنوشتههایش به ما میگوید، قیامی برای عدالت از راه خشونت است. او برای برقراری عدالت به شیوه خودش با یک بیل و کلنگ چنان کارزاری راه میاندازد که صدایش در سرتاسر اسکاتلند شنیده میشود. رودی مکری مثل راسکلنیکف برای کشتن یک قاعدهی کلی دست به جنایت میزند. اما این همهی روایت کتاب نیست. آنچه کتاب و کار گرَم مکری را جذاب میکند، افزودن بخشهایی بر کتاب است که به ریشهیابی چرایی رخدادن این جنایت در آن بستر تاریخی میپردازد. یافتن این پرسش که «چرا آن پسر نوجوان این سه قتل را انجام داد؟»، «آیا رودی واقعاً یک بیمار اسکیزوفرنیک بود؟». نکته مهم دیگر هم این است که در ادامه کتاب و پس از پایان روایتِ رودی با روایت از زاویهای دیگر مواجه هستیم و حالا به قضاوت جامعه دربارهی رودیک میرسیم. اینکه جامعه چگونه این مسئله را روایت میکند؟ آن هم به مدد تیزهوشی نویسنده از دید چندین و چند نفر از اقشار مختلف جامعه. یک کشاورز بیسواد، یک روزنامهنگار، یک ارباب و ملاک صاحبقدرت و یک انسانشناس و مرد علم. آنچه در این میان به وضوح مشخص است این است که این نظام اجتماعی عجیب قرن هجدهمی مدام با قلقلک لایههای مختلف شخصیتی و هویتی یک نوجوان طبقه فرودست، او را در موقعیتی قرار داده که راهی جز اجرای پروژهای خونین ندارد. «پروژهی خونین او» یک کتاب روانشناختی و در عین حال جرمشناسانه است. از سوی دیگر این کتاب با افزودن بخشهای پایانی به روایت یک جنایت، این اثر را از یک کتاب جنایی به یک چالش بزرگ برای خواننده تبدیل کرده تا با قراردادن خودش در جایگاه قاتل و شاهدان، از زاویهی دید آنها به این رخداد نگاه کند و به این ترتیب، اگرچه ۱۳۰، صفحهی انتهایی کتاب تکرار همان چیزی است که در دستنوشتههای رودی آمده، با اندکی اختلاف در روایت، خواندن آن برای خواننده پرکشش و لذت بخش است.
گرَم مکری با «پروژهی خونین او» در میان نامزدهای جایزهی بوکر سال ۲۰۱۶ قرار گرفت. این کتاب دومین اثر نویسندهی جنجالی این روزهای اسکاتلند است که کتاب سومش هم بهتازگی منتشر شده. او در نویسندگی شیوهای خاص دارد؛ اینکه خواننده را تا پایان در دوراهی شک و یقین نسبت به گفتههای خودش نگه میدارد. در این کتاب خودش را کسی معرفی میکند که تنها اطلاعاتی در بارهی یک جنایت در سال ۱۸۹۶ گردآوری کرده است؛ در دو کتاب دیگرش خود را مترجم رمانی فرانسوی معرفیمیکند. دو کتاب دیگر را نخواندهام (هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند)؛ اما در این کتاب، مدام به حقیقی یا تخیلیبودن کل روایت شک میکنید و این شک و تردید تا صفحات پایانی کتاب با شما همراه است. این موضوعی است که باید با آن کنار بیایید. علاوهبر اینها، اینکه نویسنده توانسته از خلال یک روایت که ممکن بود در ۵۰صفحه تمام شود، کتابی خواندنی در ۲۷۷ صفحه بیافریند که خواننده را تا صفحات پایانی رها نمیکند، بیشک نشان از نبوغ گرَم مکری برنت دارد.
کتاب را نشر چشمه با ترجمهی پیمان خاکسار چاپ کرده است؛ مترجمی که در این سالها بیشتر از هر مترجم دیگری سراغ کتابهایی نامزد یا برنده جوایز ادبی رفته است. البته نقطهی اشتراک این کتاب با برخی دیگر از ترجمههای خاکسار، تم خشونت عریان کتاب و همینطور صحنههای کموبیش آزاردهندهی حیوانآزاری است. طرح جلد کتاب اما مانند بسیاری از طرح جلدهای نشر چشمه، چندان قابلدفاع نیست. معلوم نیست چرا روی جلد کتابی که دربارهی جنایتهای یک نوجوان هفدهسالهی هایلندی با بیل و کلنگ است، تصویر معروف مرگ جو ماسریا، اسطوره مافیای نیویورک، نقش بسته؟!