وقوع انقلاب اسلامی از جمله اتفاقاتی است که تأثیری جدی برپیکر ادبیات معاصرمان برجا گذاشته، همانطور که کامیار عابدی، محقق و منتقد ادبی هم تأکید دارد ردپای آن بر آفرینش های ادبی را نه تنها میتوان از سوی نویسندگان و شاعرانی دانست که درک بیواسطهای از دوران داشتهاند بلکه حتی دیگر اهالی ادبیات هم خواه ناخواه تحت تأثیر شرایط، دست به تألیف داستانها یا اشعاری با این مضمون زدهاند. عابدی یکی از مهمترین اثرات وقوع انقلاب برپیکر ادبیات را حضور گسترده زنان میداند، اتفاقی که تا پیش از سال 57 تنها به عده معدودی از زنان نویسنده و شاعر محدود میشده اما حالا آنقدر افزایش یافته که حتی میتوان دست به بررسی ادبیات معاصر بر اساس تقسیمبندی جنسیتی زد، هرچند که برخی اهالی کتاب از جمله عابدی با چنین مرزبندیهایی در عرصه ادبیات چندان موافق نیستند و بررسی بخشهای مختلف بر اساس مقاطع زمانی را ترجیح میدهند. در همین زمینه گفتوگویی با این فعال عرصه ادبیات داشتیم که میخوانید.
ادبیات معاصر فارسی طی چهل سال اخیر چقدر تحت تأثیر اتفاقاتی همچون انقلاب و جنگ بوده است؟
تأثیر اتفاقات مختلف تاریخی-سیاسی همچون انقلاب نه تنها در مضمون، بلکه ساختار آثار ادبی هم قابل مشاهده است. البته میزان اثرگذاری اتفاقاتی از این دست بیشتر تحت تأثیر گستره جغرافیایی و میزان اثرگذاری آنها است.البته تحولاتی که حضور آنها را چه به شکل مستقیم و چه غیرمستقیم میتوان بر پیکر ادبیات دید تنها به سیاست محدود نمیشود و بخش مختلف زندگی اجتماعی را هم دربرمی گیرد، با تکیه بر همین مسأله هم کارشناسان حوزههای مختلف معتقدند با مطالعه ادبیات میتوان پی به نکات بسیاری در ارتباط با اتفاقات سیاسی و حتی تاریخی دورههای مختلف برد.
بگذارید مثالی بزنم.داستان «همسایهها»ی احمدمحمود که پیش از انقلاب منتشر شده به نوعی ماجراهای دهههای سی و چهل کشورمان را پوشش میدهد و روابط و مناسبت اجتماعی آن سالها را پیش روی مخاطبان میگذارد. اما با وقوع جنگ تحمیلی همین نویسنده خوزستانی به یکباره «زمین سوخته» را تحت تأثیر سالهای ابتدایی جنگ مینویسد.
تحولات سیاسی-اجتماعی خواه ناخواه تأثیر پررنگی بر ادبیات و دیگر هنرها برجای میگذارند. در برخی موارد ممکن است اشخاص حتی به طور مستقیم درگیر این قبیل تحولات نباشند اما تأثیر آن را میتوان حتی در فرم و ساختار نوشتهها و سروده هایشان دید. مثال دیگری میزنم، پیش از انقلاب، در دهههای 20 تا 50 شعر مطلوب از نظر اجتماعی، شعری بود که در آن حداقل یک نماد سیاسی یا اجتماعی حضور داشت اما وقتی به سالهای بعد از انقلاب، بویژه دورانی که از نظر زمانی قدری از آن فاصله گرفتهایم میرسیم با استقبال عمومی مردم از اشعاری نظیر سرودههای فریدون مشیری در شعر نزدیک به نیمایی و سرودههای بیژن جلالی در سبک سپید روبهرو میشویم. چرا؟ چون جامعه در آن دوران اتفاقاتی چون وقوع انقلاب و جنگ تحمیلی را پشت سر گذاشته و حالابه قدری تنفس احتیاج دارد. تأثیر این قبیل وقایع بر ادبیات تا حدی ست که میتواند منجر به بازتعریف دوباره آن بر اساس نیاز روز شود.
این مسأله تحت تأثیر فضای غم زدهای است که جنگ و اتفاقات آن برادبیات داشت؟
بله چراکه مردم خواهان رهایی از آن حالت عبوسی بودند که جنگ پیش روی آنان گذاشته بود و ادبیات یکی از این راهکارها بود. در همان سال هاست که شاهد پررنگتر شدن بخشهای مختلف شعر از جمله عرفان هستیم. شعر این دوره بویژه از اواخر دوره جنگ و همچنین اوایل دهه شصت تنها بیانگر منِ کلی یا اجتماعی نیست و شاعران بهدنبال بیان فردیت خود بهعنوان انسان در جهان هستند.
چرا این مسأله بیشتر در شعر خود را نشان داد؟
برای خواندن یک شعر زمانی بسیار کمتر از حتی داستان کوتاه صرف میکنید و شاعر تنها در قالب چند بیت شعر قادر به انتقال احساسات و تفکرات خود به مخاطبان است.از سالهای بعد از انقلاب تا حدود یک دهه شما شاهد فضای ایدئولوژی زده بر ادبیات هستید این نه تنها بر ادبیات، بلکه حتی بر موسیقی و دیگر عرصههای ادبیات هم کاملاً مشهود است.
سهم زنان از ادبیات این چهار دهه چقدر است؟
طی این چهار دهه باحضور قابل توجهی از زنان داستان نویس روبهرو بوده ایم، این مسأله بیش از همه در دهه هفتاد قابل مشاهده است که در دهه هشتاد بویژه در شعر افزایش قابل توجهی پیدا میکند.یکی از نکات مثبت ادبیات در این چهل سال تأثیر و حضوری ست که زنان در این عرصه داشتهاند. این در حالی ست که در دهههای 20 تا 40 تعداد زنان نویسنده و شاعر بسیار انگشت شمار بود، اما حالا زنان هم نقشی جدی دراین عرصه ایفا میکنند.
این تحت تأثیر شرایطی ست که انقلاب در جذب زنان به فعالیتهای اجتماعی داشته؟
بهتر است به جای من دوستان جامعه شناس درباره این سؤال صحبت کنند اما نکتهای که نمیتوان از آن چشم پوشی کرد این است که طی این سالها زنان هم در دانشگاهها و رشتههای مختلف به تحصیل پرداختهاند. بیشک افزایش دانش آنان نقش مهمی در جسارت قلم به دست گرفتنشان ایفا کرده است.
آقای عابدی چرا در کشورهای غربی همچنان شاهد خلق آثاری با مضامینی چون جنگ جهانی دوم هستیم و مخاطبان از آنها استقبال میکنند، با این حال در کشور خودمان استقبال از آثاری با مضمون جنگ و انقلاب قدری کم شده، این به ضعف نویسندگان در استفاده از مستندات تاریخی آن سالها و روی آوردن عمده آنها به خاطره نگاری بازمی گردد؟
نویسنده، شاعر و پژوهشگر باید در زمینههای مختلف خلق آثارش آزاد باشد چراکه با کانالیزه کردن و سفارشینویسی ادبیات راه به جایی نمیبرد؛ البته این تنها شامل ادبیات جنگ و انقلاب نمیشود و همه بخشهای حوزه کتاب را شامل میشود. اما اینکه کمبود اطلاعات کافی و مطالعه مستندات تاریخی چقدر در دور شدن مخاطبان از این قبیل آثار نقش داشته مسألهای ست که نیازمند تحقیقی جدی از سوی سازمانها و مراکز علمی است.
ادبیات انقلاب را همه آنچه میدانید که از سال 57 به این سمت شکل گرفته و خلق شده، به نظر شما ادبیات معاصر فارسی در کدام یک از این دههها شاخصتر بوده؟
به گمانم در تمام این دورهها با آثار ارزشمندی بویژه در حوزه شعر روبهرو هستیم اما اینکه کدام دهه آثار ارزشمندتری را در خود جای داده سؤالی نیست که قادر به پاسخ آن در چند سطر باشم. با این حال تصور شخصی من براین است که شعر در سالهای اخیر آسیب بسیاری از فضای مجازی دیده است. شعر در زبان فارسی دربردارنده قطعات کوتاهی ست که میتوان آن را در فضای مجازی همچون اینستاگرام و تلگرام منتشر کرد. این باعث شده شعر از نظر محتوا و زبان با آسیب روبهرو شود، با وجود گستردگی عناوین دفترهای شعری، اغلب این آثار چه از نظر مضمون و چه محتوا هیچ تشخصی در ذهن مخاطبان ایجاد نمیکنند. اهالی ادبیات و مسئولان فرهنگی باید یک چاره اندیشی ملی برای حل این مسأله کنند.
شما چه راهکاری با توجه به سالها تجربه کاریتان در عرصه نقد ادبی پیشنهاد میدهید؟
تقویت حوزه نقد یکی از اتفاقات خوبی ست که میتواند به ارتقای وضعیت ادبیاتمان بینجامد.با نقد حرفهای حتی میتوان به افزایش سطح درک خواننده کمک کرد.پ
به بحث نقد اشاره کردید، چرا درادبیات برخلاف سینما شاهد فعالیت جدی منتقدان نیستیم؟
بخشی از این مسأله به کمبود مجلههای ادبی جدی بازمی گردد؛ یکی از مسائلی که منجر به تقویت نقد میشود افزایش توجه رسانهها به بحث نقد ادبی ست. طی سالهای اخیر تعدادنشریات ادبی ما کمتر و کمتر شدهاند. از سویی آنچه که ما در عرصه ادبیات در حوزه نقد میبینیم بیشتر یادداشتنویسی است تا نقد مبتنی بر استانداردها.برخی دوستان با عجله چند پاراگراف درباره داستان یا شعری مینویسند و اسم آن را نقد میگذارند! این در حالی ست که نقد باید براساس پژوهش و مطالعه جدی باشد.برای نقد هر دفتر شعر یا داستان باید حداقل چندساعت صرف مطالعه و تحقیق کرد، متأسفانه شتابزدگی در عرصه نقد هم مشاهده میشود.
این وسط نقش دانشکدههای ادبیات چیست؟ شاید نتوان از خروجی دانشگاهها انتظار تربیت شاعر و نویسنده داشت اما آموزش منتقدان حرفهای که حداقل نتیجه سرفصلهای درسی باید باشد!
بله دانشگاهها قادر به تربیت منتقدادبی هستند اما به این شرط که خود دانشجویان هم به این کار عشق و علاقه داشته باشند و تنها بهدنبال دریافت مدرک دانشگاهی نباشند. از سوی دیگر با این قوانین علمی-پژوهشی بیست سال اخیر دیگر انگیزهای برای پژوهشگران دانشگاهی باقی نمانده که در فضای عمومی کار کرده و نقد بنویسند. اغلب ترجیح میدهند مقاله هایشان در همان فضای علمی-پژوهشی که وزارت علوم مشخص کرده منتشر کنند تا از مزایای آن بهرهمند شوند. اگر ما زمانی زرین کوبها، شفیعی کدکنیها، اسلامی ندوشنها و... را داشتهایم حالا از وجود چنین استادانی در فضای آموزشی برخوردار نیستیم. البته حالا هم افرادی چون دکترمحمددهقانی، دکتر مسعود جعفری گاهی نقد مینویسند اما به طور کلی از حضور افرادی که قادر به نقد نوشتن در فضای عمومی باشند برخوردار نیستیم که این منجر به بروز آشفتگی شده.ما از دانشگاه انتظار زیادی داریم اما فضای آکادمیک توجه چندانی به نیاز فضای عمومی ندارد.
عمده تحولاتی که در این چهار دهه برای ادبیات داستانی رخ داده شامل بحث مضمون بوده یا داستان؟
آسیبهایی که متوجه ادبیات امروز است یک جنبه عمومی دارد که بخشهایی از آن میان شعر و داستان مشترک است. یکی از نقدهایی که در خصوص ادبیات داستانی شنیده میشود بحث آپارتمانی شدن داستانهای معاصر است. از طرفی کارشناسان تأکید دارند که داستانهای کوتاه امروزی زبان فارسی دیگر به خوش ساختی داستانهای گذشته نیست.
چرا برخلاف ورود ادبیات داستانی مدرن به کشورمان که همراه با داستان کوتاه بود این روزها عمده توجه بازار کتاب و حتی خود نویسندگان به رمان است.
این تنها خاص کشور ما نیست، در ارتباط با کل جهان چنین اتفاقی رخ داده است.به گمانم بالا رفتن سطح سواد مردم یکی از مهمترین دلایل این مسأله است، البته مدرن شدن سبک زندگی هم بیتأثیر نبوده. غربیها معتقدند سطح مدرن بودن جوامع را میتوان از میزان گوش دادن آنها به موسیقی و از سویی رمان خواندن سنجید.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
یک تک نگاری درباره سیمین بهبهانی با عنوان «سیمین بهبهانی، تکاپوگر مدنی» داشتهام که با همکاری نشر جهان کتاب یک هفتهای ست در اختیار مخاطبان قرار گرفته که در آن تلاش کردهام نگاه جامعی به بخشهای مختلف زندگی و کار او داشته باشم. کتاب دیگری که طی چند روز اخیر با همکاری همان نشر منتشر شده اثری با عنوان «بیژن جلالی، شعرهایش و دل ما»است که درآن به افکار و آرای جلالی پرداخته ام. کتاب سومی که آن هم در این چند روز با همکاری نشر مروارید روانه بازار شده درباره دکتر محمد مقدم است، دکتر مقدم از پیشگامان شعرنو در ایران به شمار میآید که در دهه 1310 سه دفتر شعر منتشر کرده، تا به امروز دفترهای مذکور در دسترس نبودهاند که آنها را در این کتاب آوردهام و به انضمام آن نتیجه تحقیقات وسیعی را که در ارتباط با زندگیاش داشتهام هم منتشر کرده ام. کتاب دیگری هم با عنوان «پرویز داریوش، شاعر و تحلیلگر ادبی» نوشتهام که کار تألیف آن به اتمام رسیده و به احتمال سال آینده با همکاری نشر مروارید منتشر خواهند شد.
گفتوگو از: مریم شهبازی
این گفتوگو نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.