آیدین آغداشلو، نقاش و نویسنده برجسته ایران تأکید دارد وقتی ما مسأله حفظ روح ایرانی را نداشته باشیم، در مقابل این جهان فعال و متلاطم دچار نوعی خودباختگی عمیق میشویم و چون هیچ شناختی از خودمان نداریم و نمیدانیم از کجا آمدهایم، ممکن است جذب هر چیزی بشویم. این خودباختگی معمولاً نتیجه خوبی ندارد، چون چیزهایی که اخذ میکنیم معلوم نیست با چه شناختی اخذ شدهاند.
به گزارش «تابناک»؛ آیدین آغداشلو نقاش، گرافیست، نویسنده، منتقد فیلم و... جزو تئوریسنهای مطرح هنری است. گفتوگو با آیدین آغداشلو - شاید ناخواسته - از چیستی و ماهیت مفهوم وطن و مصداق آن برای ما «ایران» آغاز شد. شاید بنا به این صلاحدید که قبل از بررسی شکل این مفهوم در زندگی یک هنرمند، اول باید دید که خود مفهوم از کجا آمده و چگونه در فرهنگ معاصر ایرانی موضوعیت پیدا کرده است.
آغداشلو در جریان این گفتوگو با سالنامه ایران، از انقلاب مشروطه به عنوان مبدأ شکلگیری مفهوم معاصر «وطن» یاد میکند و از تفاوتهای مفهوم جغرافیایی «وطن» پیش از مشروطه و تلقی هستیشناختی از آن پس از مشروطه میگوید. پس از شرح این توضیحات بود که از او درباره آغازگاه آشنایی و دریافتش از مفهوم «وطن» پرسیده شد.
آغداشلو در مواجهه با این پرسش که «اولین باری که بهطور جدی به مفهوم «ایران» فکر کردید، کی بود؟» گفت: شکلگیری مفهوم «ایران» برای من صورت خاصی داشته. من از یک خانواده مهاجر میآیم که در این سرزمین پذیرفته شدند. من در ایران به دنیا آمدم و محل این تولد در شناخت من از هویتم خیلی تأثیر داشت. در زندگی هرکسی لحظهای فرامی رسد که آدم دنبال هویت خودش میگردد و من وقتی آن لحظه را با ایران پیدا کردم، دیگر هرگز آن را وانگذاشتم. سعی کردم زبان وطنم را بیاموزم که از مظاهر ایرانی بودن است و این خیلی به من کمک کرد. ضمن اینکه خواندن تاریخ این سرزمین بخش مهمی از شناخت فرهنگ و تمدن آن است.
او درباره تأثیر مطالعه تاریخ به ترغیبش برای مشاهده جغرافیای ایران اظهار داشت: به هر حال، جغرافیای عرصه تاریخ است و مطالعه این دو در کنار هم طبعاً هم جذابتر است و هم راهگشاتر. به همین دلیل، کمتر جایی در ایران هست که من ندیده باشم. خصلتهای قومی به ظاهر متفاوت در اقوام ایرانی را در حقیقت یکپارچه یافتم و این یکپارچگی خیلی خیلی برای من مهم شد. اصلاً عمدهترین چیزی که کشف کردم، همین یکپارچگی بود. دلبستگی من به این یکپارچگی بود و این مفهوم خاصی که دائم شکلش برای من مشخصتر شد. در شمال تجربه سرزمینهای بارانی را دیدم و در کویر تجربهای دیگری را.
بیشتر بخوانید
آغداشلو در پاسخ به این پرسش که «مهاجر بودید و بعد در رشت ساکن شدید و بعد به تهران آمدید و جاهای مختلف ایران را هم دیدهاید و در آنجا تجربههایی داشتهاید. خاستگاه جغرافیایی و فرهنگی خود را در کجا میدانید؟» گفت: من تجربه زندگی در شمال و رشت را دارم ولی زبان مادری من ترکی است و خاستگاه من همه بخشهای ایران. به همین دلیل است که من همه ایران را گشتم. نه اینکه هویت گم شدهای داشته باشم که بخواهم آن را بیابم. همه جای ایران خاستگاه من است. ظاهرهای متراکم و پراکنده در اقوام و مناطق ایران مرا معطل نکرد و گول نزد.
این نقاش درباره تأثیر شناختش از تنوع و در عین حال یکپارچگی فرهنگی ایران در آثارش، خاطرنشان کرد: آن بخشی از کارهای من که به یادآوری سرزمین اختصاص دارد، به همان فرهنگ یکپارچه نظر دارد؛ فرهنگ یکپارچهای که من همیشه چه وقتی درس دادم و چه وقتی نوشتم، اشاره کردهام به اینکه این روح بزرگ ایران است. این روح بزرگ را من در اسراری که این سرزمین در خود دارد، کشف کردم. این کشف در نگاه اول شاید آسان نباشد اما اگر مماشات کنید حتماً به آن میرسید. این روح بزرگ یکپارچه قبل و بعد از اسلام همیشه وجود داشته و در طول زمان تداوم پیدا کرده است.
آغداشلو درباره تجربه حفظ این روح ایرانی در مواجهه و قرائت نظریههای غربی، خاطرنشان کرد: آنچه به عنوان «ایرانیت» مطرح میشود، در واقع شکل کلیاش برمیگردد به این که ما روح بزرگ ایران را کشف کنیم و ببینیم که این روح بزرگ در چه چیزهایی متجلی میشود. اگر این را بدانیم دیگر یک خط کلی نیست و میشود اجزایش را پیدا کرد و بخشهای مختلف آن را دید. یعنی بدانیم که این دین و آیین آن است، این زبان آن است، این هنرش است و همین طور سایر اجزای فرهنگی آن را بشناسیم.
او ادامه داد: وقتی که ما این اجزا را بشناسیم آن وقت است که میتوانیم حفظش کنیم؛ یعنی حفظ کردن دست نمیدهد مگر موقعی که بتوانیم آن را کشف کنیم. وقتی بدانیم چه چیزی جزو عناصر اصلی روح بزرگ ایران است، آن وقت وظیفه عمدهای بر عهده ما قرار خواهد گرفت. این وظیفه عمده در حقیقت از زبان شروع میشود که سازنده اجزای مختلف فرهنگ است. ایرانی بودن فقط به اهل آبوخاک آن بودن نیست؛ به این است که چطور میتوانیم از زبان آن حراست کنیم.
این هنرمند تأکید نمود: من همیشه فکر کردهام که به عنوان یک ایرانی، مسأله این حفظ و حراست را داشتهام. من سعی کردم روی زبان فارسی کار کنم. وقتی از رشت به تهران آمدم و بقیه عمرم را در اینجا مقیم شدم، سعی کردم فارسی را درست بشناسم و درست به فارسی حرف بزنم، کار کنم و بنویسم. در مورد آثار هنری همین طور. برای من خیلیخیلی مهم بود که آثار هنری را در این فرهنگ بشناسم و این تأثیر فوقالعاده مستقیم میگذاشت روی آثار. شما این آثار و عناصر را نمیتوانید از کارهای من تفکیک کنید و من اصلاً با آنها شناخته میشوم.
او در پاسخ به این که «فکر میکنید کمرنگ شدن دغدغه شناخت و حفظ روح ایرانی، چقدر به هنر و بهطور کلی فرهنگ و زیست ایرانی لطمه زده و میزند؟» گفت: وقتی ما مسأله حفظ روح ایرانی را نداشته باشیم، در مقابل این جهان فعال و متلاطم دچار نوعی خودباختگی عمیق میشویم و چون هیچ شناختی از خودمان نداریم و نمیدانیم از کجا آمدهایم، جذب هر چیزی ممکن است بشویم.
آغداشلو افزود: این خودباختگی معمولاً نتیجه خوبی ندارد، چون چیزهایی که اخذ میکنیم معلوم نیست با چه شناختی به دست آمده باشد. ما فقط ظاهر را اخذ میکنیم و خیلی مدت است که این اتفاق افتاده. ما این ظاهر را اخذ میکنیم بدون این که باطن داشته باشیم. بنابراین موجودی میشویم که روی هیچ چیزش نمیشود حساب کرد. در واقع نه روی آن چیزی که اخذ کرده و نه روی آن چیزی که خودش داشته و نمیداند چیست. پس به نظر من کلید حفظ فرهنگ و روح ایران وقوف به آن و شناخت آن است. شناختی که با خودش تعهد میآورد.