چند روزی از بحران نامیدن سیلابهای کشور گذشته بود. اخبار دیگر تدریجا جای نامهای آشنای مناطق سیل زده را در صدر اخبار رسانهها میگرفتند و پایی آمدن آب در استانهای سیلابی کشور سوژه نسبتا طولانی مدت سیل را از سوژهای خبری به سوژهای مستند بدل ساختته بود. زندگی بسیاری از مردم هنوز به حالت قبل باز نگشته بود و اگرچه که دیگر خبری از آبهای آلوده و گل آلود سیلاب نبود، اما نم تخریب بحران هنوز بر جدرههای آجری خانههای کوچک روستاییان خوزستان و گلستان و لرستان تازه بود و مردم با مشکلات تازهای روبرو شده بودند.
درست در همین حوالی آی تای شکیبافر، عکاس آزاد و مستقلی که در روزهای نخست سال دوربین خود را برداشت و با هزینه شخصی به مناطق سیل زده رفت در کافهای آرام و در حالی که هنوز خستگی سفر به اهواز از تنش بیرون نیامده بود به مصاحبه با من نشست. روی دستها و صورتش جای گزیدگی پشههایی بود که خود با خنده و شوخی از آنها یاد میکرد. تا نشست شروع کرد به گفتن از آخرین تماسهایی که سیل زدههای یکی از روستاهای خوزستان با او داشته اند. پر واضح بود که چند هفته است به چیزی جز سیل، عکاسی و انسان فکر نکرده است. او که وقتی اولین بار از او پرسیدم مدیوم انتشار عکس هایش چیست، پاسخ داد: انسانیت!
به گزارش «آزادی» در ادامه بخشی از گفتگو با او را میخوانید.
عکسهایی که در صفحه شخصی شما منتشر میشوند همیشه با چند خط کپشن همراه اند؛ کاری که بسیاری از عکاسها انجام نمیدهند زحمت نوشتن درباره عکس هایشان است. برخی هم باور دارند که عکس باید گویای اتفاق و صحنه باشد. شما چرا برای هر عکس مینویسید؟من به عنوان یک عکاس رسالتهایی دارم. بخشی از وظایف حرفهای من ثبت عکس و بخش دیگر آن انتقال چیزی است که میبینم. این انتقال بر عهده عکاس با نوشتار انکان پذیر است. من میتوانم کلامی داشته باشم برای همراه کردن آن با عکسم تا موضوع عکس را به مخاطبم انتقال دهم. من وقتی یکماه با یک زلزلزه زده در چادر زندگی میکنم، میتوانم او را درک کنم و وقتی از او عکس میگیرم به دلیل کلامی که بین ما رد و بدل شده است در ضمن عکاسی کردن میتوانم برای آن عکس کپشن هم بنویسم.
شما قبل از زندگی کردن با مردم بحران زده و عکاسی در مناطق بحرانی در فضای دیگری کار میکردید. چه چیزی باعث شد که آیتای شکیبافر شکل و سیاق زندگی حرفهای خود را کاملا تغییر دهد؟من ۹ سال فوتومونتاژ کار کردم و تمام جوایز خارجیای که برده ام به پروژههای من در فوتومونتاژ داده شده است. این دختر ناگهان دیدگاهش عوض میشود و احساس میکند که میتواند چیزهای دیگری را عکاسی کند.
احساس من این بود که خیلی در آسایش زندگی میکنم و احساس کردم که قدر خودم را نمیدانم. من در یک دورهای دچار افسردگی شدم و تصور میکردم همه چیز برای من بی معنا شده است؛ بنابراین تصمیم گرفتم از زندگی آدمها عکاسی کنم تا بفهمم در اطراف من چه میگذرد؛ و آدمها برای زنده ماندن و زندگی کردن چه کارهایی میکنند. وقتی دیدم که کودکان خوزستانی درگیر سیلاب که همه زندگی خود را از دست داده بودند سرگرم بازی و شیطنتهای همیشگی خود بودند یاد گرفتم که افسرده نباشم و در هر شرایطی به زندگی برگردم؛ و علاقه به یاد گرفتن زندگی از دیگران شما را وارد عکاسی مستند کرد...
من اعتقاد دارم که وقتی انسان تغییر فکر میدهد همه چیز برای فکر و نگرش تازه او تغییر میکند. شروع تغییر من با عکاسی مستند از رقص زنان کُرد بود. سوم فروردین به کردستان رفته بودم؛ وقتی از اخبار سیل استان گلستان مطلع شدم سفر کردستان را رها کردم و سریعا به گرگان رفتم.
اطرافیان تو وقتی تغییر ناگهانی شکل زندگی شما را دیدند چه واکنشی داشتند؟جز خانواده ام که همیشه همراه من بوده و هست، دوستان و همکارانم مدام سعی میکردند من را از این کار منصرف کنند. به نظر آنها عکاسی از مناطق سیل زده کار خطرناکی بود که من نباید آن را انجام میدادم. دانشجوی من شب قبل از سفرم به گلستان به من پیغام داد و گفت: فضای گلستان به شدت بسته است و به هیچ وجه نمیتوان از آن عکاسی کرد. اما من مطمئن بودم که میتوانم در این منطقه عکاسی کنم.
به زلزله کرمانشاه هم اشاره کردید؛ شما تجربه حضور در بحران را داشته اید. جز کرمانشاه هم مورد دیگری هست؟بله، پلاسکو! زمانی که ساختمان پلاسکو آتش گرفت من بدون داشتن کارت خبرنگاری از سیم خاردارهای دور پلاسکو پریدم و وارد ساختمان شدم. یک هفته در این ساختمان عکاسی کردم و هیچکس متوجه حضور من نشد. عکس هایم هم در چند نمایشگاه به نمایش گذاشتم!
عکاسی از بحران چقدر روی کیفیت حرفه شما تاثیرگذار بوده است؟من به دانشجویانم میگویم شما حتی اگر عکاس عروسی هستید هم باید به این مناطق بروید! عکاسی که سیل و بحران را دیده باشد با خلاقیت و نگاه بهتری میتواند عروس و داماد را عکاسی کند. جهان بینی یک عکاس بسیار مهم است و عکاسان برای عنوان کاری شان باید بجنگند. عکاس چرا باید به مناطق بحران زده برود؟ عموم مردم در حال حاضر تمامی اطلاعات خود را از شبکههای اجتماعی دریافت میکنند. این عکاسان هستند که باید به سرعت در مناطق بحرانی حاضر شوند و با عکس هایشان مردم را از اتفاقی که پیش آمده مطلع کنند.
با این حال من مکررا درباره سختیها و پیچیدگیهای عکاسی در مناطق بحران زده شنیده ام. شما که پیش از این عکاس مستند و بحران نبودید برای مقابله با این سختیها چه کردید؟ببینید یک عکاس برای اینکه بتواند در این شرایط عکاسی کند باید به چند نکته مهم توجه داشته باشد. اول اینکه عکاس نباید دوربین خود را همان ابتدای رسیدن به منطقه روشن کند. من به خودم موبایل گرافی را برای حل همین مسئله یاد داده ام. من یاد گرفتم که موبایل ابزاری است که میتواند عکاسی کند و اولین عکسی که گتی ایمیج از من منتشر کرد نیز عکسی بود که با موبایل آن را گرفته بودم. یک عکاس وقتی وارد مناطق بحران زده میشود ۲۴ ساعت وقت لازم دارد تا محیط و شرایط را بشناسد و بتواند بر هیجان خود غلبه کند. اگر عکاس بخواهد از لحظه ورود به منطقه عکاسی را شروع کند عکس هایش هیجانی و به دور از منطق خواهد بود.
چقدر از عکسهایی که در مناطق بحران گرفته میشوند از روی شانس و اتفاق هستند؟ فکر میکنی شانس و اتفاق اصلا متغیرهای تاثیرگذاری در عکاسی مستند هستند؟به نظر من تا حد زیادی. اما عکاس باید استفاده از این موقعیتها را بلد باشد. من وقتی وارد گمیشان شدم با زن ترکمنی که درگیر سیل بود صحبت میکردم؛ در بین صحبت هایمان موبایل زن زنگ خورد و او با شنیدن صدای زن پشت گوشی شروع به گریه کردن کرد. من موبایل را از دست او گرفتم که پشت تلفن خانمی با صدای هق هق گریه به من گفت: خانهاش تماما زیر آب رفته و کسی نیست به او کمک کند. من سریعا یک راننده تراکتور را راضی کردم که برای کمک به خانه او برویم.
ناراحتی زن که در آستانه در خانه مخروبه خود چمباتمه زده و من یک عکس از همین لحظه دارم از وسایل خانه اش بود که زیر گل و آب رفته بود. ترکمنها فرشهای دستباف و بسیار قیمتی در خانه دارند و سیلاب این فرشها را برای همیشه از بین برده بود. با این حال ما سعی کردیم باقی مانده وسایل این زن را جمع آوری کنیم و او را به منطقه امن تری ببریم. لحظه آخر که تمام وسایل باقی مانده زن شده بود و در ماشین قرار گرفته بود و زن خروسهای خود را در حالی که پای آنها را بسته بود روی وسایل میگذاشت. عکسی که من از لحظه بال زدن خروسهای پابسته گرفته ام توسط گتی ایمیج منتشر شد.
در آن لحظه من برای کمک کردن به یکی از سیل زدگان گلستانی رفته بودم، اما عکسی که آن لحظه ثبت کردم توسط یکی از آژانسهای مطرح عکاسی در جهان منتشر شد! عکاسی شغلی قابل پیش بینی نیست و ما اگر قرار باشد در جایی حضور داشته باشیم قطعا دست طبیعت ما را به آن نقطه خواهد برد؛ فقط لازم است که تفاوت دیدن و تماشا کردن را بلد شویم.
شما وقتی وارد یک منطقهای که درگیر سیل است میشوید چه اطلاعاتی را برای انعکاس با دوربین ضروریتر میدانید؟اطلاعات مناطق سیل زده باید با چند دسته جزئیات به مردم منتقل میشد. من اصولا با ثبت پوشش مردم برای آشکار کردن موقعیت جغرافیایی منطقه و جنس سیلاب و گونه آن که در نقاط مختلف متفاوت بود اطلاعات مناطق سیل زده را به مردم منتقل میکردم. مثلا آب کثیف، نشان دهنده سیل خوزستان، آب گل آلود نشان دهنده سیل گلستان و گل نشان دهنده سیل لرستان بود.
فکر میکنید حالا که سیل در مناطقی که گفتید مهار شده شرایط برای زندگی مردم مهیا است؟اصلا! مردم فکر میکنند اگر آب در مناطق سیل زده فروکش کند بحران تمام میشود، در حالیکه اصلا اینگونه نیست. بعد از سیل دو بیماری خطرناک وبا و مالاریا در این مناطق شایع میشود. حالا هم دقیقا مردم این مناطق با بیماری و تبعات بهداشتی سیلاب مواجه هستند.
نیاز اصلی مردم سیل زده در روزهای اوج بحران بیشتر چه بود؟من در این مناطق بیشتر نیروهای مردمی را دیدم. مردم این مناطق اصلا غذا نمیخواستند، کسی را میخواستند که با آنها حرف بزند؛ و من دوربینم را در کیفم گذاشتم و پای حرف آنها نشستم. انقدر این حرف زدنها صمیمیت ایجاد کرد که آنها به من اجازه دادند که از خانمهای روستایی عکاسی کنم. این دقیقا چیزی بود که من در پی آن بودم: اعتماد مردم!
همان روزها، اما گفته میشد که مردم شرایط روانی مناسبی ندارند و برخورد بسیار سختی با کسانی که از تهران یا شهرهای دیگر به منطقه میروند دارد.
بله پیش از رفتن من هم مدام به من پیغام و دایرکت میدادند که مردم عصبانی اند و رفتن به این مناطق خطرناک است، اما من مطمئن بودم که مردم کشورم هیچگاه خطرناک نیستند و اگر کسی با حسن نیت با آنها مواجه شود به او اعتماد میکنند. به همین دلیل من وظیفه خود میدانم که بیشتر از عکاسی با مردم حرف بزنم.
من اجازه میدهم که مردم دوربین من را در دست بگیرند و عکاسی کنند یا عکسهای خود را ببینند. این کارها ایجاد صمیمت میکند و منجر به اعتماد بیشتر بین من و سوژه هایم میشود. این اتفاق قطعا خروجی بهتری برای عکاسی خواهد داشت؛ و این احتمالا باعث شده تا راه عکاسی مستند در شرایط بحرانی پیدا کنی و در آینده نیز آماده سفرهای بیشتر باشی...
قطعا! من به زودی به سیستان و بلوچستان خواهم رفت و با اینکه گفته میشود این استان مناطق خطرناک و ناامن بسیاری دارد، اما من میخواهم به این سفر بروم تا ثابت کنم که مردم ایران هیچوقت مردم خطرناکی نیستند و مردم در این مناطق صرفا به دلیل کمبودهایی که در زندگی و امکانات دارند و بی عدالتیهایی که در مواجهه با آنها صورت گرفته به وضعیت موجود اعتراض دارند.
من در عین ۲ اهواز یک شب در کنار خانوادهای عرب زبان زندگی کردم و آنها از لباس و غذای خود به من دادند تا راحت باشم. من جز عکاسی کار دیگری نکرده بودم و کمکی هم به آنها نکردم، اما اعتماد آنها به من جلب شده بود و مردم روستا من را از خودشان میدانستند.
یکی از نکتههایی که بیشتر درباره تو گفته میشود حضور تو در مناطقی است که عمدتا احازه ورود به آنها مستلزم داشتن کارت خبرنگاری یا مجوزی است که مشخص کند افراد از رسانه یا ارگانی آمده اند. بدون داشتن این موارد شما از چه طریقی وارد ان مناطق میشوی؟بله من کارت خبرنگاری ندارم، اما رفتار من میتواند جای کارتی باشد که هیچوقت نداشته ام! وقتی مردم از من میپرسند از کجا آمدهای اگر اسم رسانهای را بیاورم که آن شخص مخالف آن رسانه باشد به من اجازه عکاسی نمیدهد بنابراین وقتی متوجه میشوند که من مستقل و آزاد کار میکنم راحتتر با من برخورد میکنند. منش کاری من مجوز من برای ورود به مناطق است. من وقتی وارد مناطق بحران زده میشود سعی میکنم شبیه خود آنها لباس بپوشم. من در مناطق سیل زده توی آبی میرفتم که به من گفته میشود آب کثیف و آلودهای است، اما من وقتی میدیدم که مردم بومی مجبورند در این آب تردد کنم نمیتوانستم من کناره گیری کنم از این کار!