پس از آنکه رامبد جوان و نگار جواهریان به کانادا رفتند تا فرزندانشان را آنجا به دنیا بیاورند، موجی از نقدها نسبت به این اقدام این زوج مطرح شد که عمدتاً ناظر بر ادبیات جوان در برنامه خندوانه بود؛ نقدی که اگرچه تاحدودی صحیح است اما تمرکز صرفاً بر معلول است و نه علت و آثار چنین اتفاقاتی در کشورمان. از این منظر باید پرسید آیا رامبد جوان اولین است و آیا آخرین خواهد بود و اساساً چه اتفاقی باعث میشود او یکی از هزاران ایرانی باشد که ترجیح دهد فرزندش در دیگر کشورها متولد شود؟
به گزارش «تابناک»؛ رامبد جوان به همراه همسرش نگار جواهریان به کانادا سفر کرده و اگرچه انگیزه سفر ظاهراً موضوع دیگری مطرح شده اما ظاهراً پای به دنیا آمدن فرزند این زوج در کانادا مطرح است. انتشار گزارشی درباره هزینه نیم میلیاردی چنین روندی که البته برآوردی دست بالا بود، از روز گذشته بر آتش نقدها دمید و تا امروز فضایی که غالباً پیکان نقد را متوجه رامبد جوان نموده، پابرجاست. نقدها نیز عمدتاً از این زاویه وارد شد که این بازیگر، کارگردان و مجری در خندوانه بر وطن دوستی تاکید کرده اما خود ترجیح داده فرزندش را در کشور دیگری به دنیا آورد!
رامبد جوان در این ماجرا تنها نیست و پیش از این نیز موجی از نقدها نیز به دلیل مشابهی متوجه مهناز افشار شده بود که فرزندش را در آلمان به دنیا آورد. بسیاری دیگر از سلبریتیها که کم از وطن دوستی نگفته بودند نیز از این امکان استفاده کردند که فریبا نادری، بنیامین بهادری، روناک یونسی، محسن تنابنده، شیلا خداداد، سام درخشانی و مرحوم بهنام صفوی از آن جمله هستند. با این حال با توجه به آنکه میزان توجه عمومی نسبت به آنها کمتر بود و آنها نیز روی شعار ایران دوستی برای چند سال در یک برنامه تلویزیونی مانور نداده بودند، اساساً میزان انتقادها در شبکههای اجتماعی نسبت به آنها با جوان قابل مقایسه نیست.
آنچه مسلم است وطندوستی حکم میکند در هر شرایطی از امکانات ایران استفاده کرد اما دریافت پاسپورت دوم برای خود یا فرزندان و در عین حال اقامت در ایران منافاتی با پاسپورت ایرانی ندارد، چرا که اگر چنین برداشتهایی را به کل بحث تعمیم دهیم بر وطندوستی میلیونها ایرانی که به دیگر کشورها مهاجرت کردهاند و دهها هزار ایرانی که هر سال اقدامی مشابه رامبد جوان برای به دنیا آوردن فرزندانشان در دیگر کشورها انجام میدهند، خط بطلان کشیدهایم و این یقیناً داوری منصفانهای نیست.
اگرچه میتوان به این کوششها آن هم از سوی اشخاصی که از طریق شعار وطن دوستی بازار کسبشان را رونق بخشیدهاند، نقد وارد کرد و در این زمینه باید متذکر شد که چنین تناقض رفتاری منجر به بدبینی مخاطب خواهد شد و تماشاگر تلویزیون را نسبت به آن بدبین میسازد اما نمیتوان صفر و صدی داشت. در واقع نمیتوان با قطعیت عنوان کرد دریافت اقامت یا روادید یک کشور دیگر دقیقاً در مقابل وطندوستی و احساس تعلق به ایران است، چرا که چنین برداشتی صرفاً قضاوت بر اساس علت ماجرا است.
برای قضاوت دقیقتر، باید از معلول که این رویداد است عبور کرد و در پسِ آن به علت ماجرا نگریست. متاسفانه پاسپورت ایرانی از قدرت بالایی برخوردار نیست و بر اساس رده بندی وبسایت پاسپورت ایندکس، پاسپورت ایرانی در رده هشتاد و ششم مشترک با فلسطین، کره شمالی و اتیوپی است. با پاسپورت ایرانی 152 کشور را صرفاً با اخذ ویزا میتوانید سفر کنید، در 34 کشور ویزای فرودگاهی دریافت میکنید و به 12 کشور میتوانید بدون ویزا سفر کنید. در مقابل با پاسپورت کانادایی به عنوان پنجمین پاسپورت در این رده بندی به 115 کشور بدون اخذ ویزا و به 50 کشور با اخذی ویزای فرودگاهی میتوانید سفر کنید و فقط برای 33 کشور نیاز به اخذ ویزا دارید.
یک تاجر، یک هنرمند، یک دانشجو یا استاد دانشگاه و یک حتی یک بیمار ایرانی در سالهای اخیر از اصلیترین موانعش برای فعالیت مرتبط در دیگر کشورها، اخذ ویزای سایر کشورها بوده که به سادگی قابل تحصیل نیست. صفهای طولانی و نوبتهای چند ماهه باعث شده بسیاری از عموم مردم و برخی چهرهها فرصتهای کاری و تحصیلیشان را از دست دهند و این اتفاقی غیرقابل انکار است. تلاش برای افزایش قدرت پاسپورت نیز صرفاً در توان وزارت امورخارجه نیست و نیاز به یک اجماع و اراده ملی در تمامی نهادهای مسئول و تصمیمگیر دارد اما با یک نگاه ساده میتوان دریافت چنین اتفاقی جزو اولویتهای اغلب مسئولین کشور نبوده و نیست.
وقتی چنین امکان بدیهی فراهم نمیشود و همواره دغدغه جدی درباره امکان سفر به دیگر کشورها برای موقعیتهایی نظیر حضور در یک رویداد فرهنگی، یک مذاکره کاری یا نمایشگاه تجاری، یک دانشگاه و فرصت تحصیلی و تحقیقاتی و یا یک بیمارستان و درمان سریع وجود ندارد و بارها در این زمینه موارد متعددی چالشبرانگیز شده، نباید پیکان نقد را به سمت اشخاصی گرفت که به دنبال گریزگاهی از این مسیر بسته هستند تا بتوانند در موقعیتهای حساس گرفتار صفهای سفارتخانههای خارجی و اماواگرهای فراوان برای دریافت یک ویزای تحصیلی، تجاری یا درمانی نشوند.
اگر قرار باشد با ساده سازی موضوع پیش نرفت و همه چیز را به نقد زودگذر رامبد جوان و دیگر اشخاصی که از چنین امکانی استفاده میکند محدود ننمود، باید به صورت جدی در پی رفع «علت» بود و علل و به خصوص علت العلل که قدرت پایین پاسپورت ایرانی است، توجه کرد و در پی رفع آن بود؛ مسئلهای که باعث شده بسیاری به سرمایهگذاری در کشورهای ضعیف نظیر گرجستان روی بیاورند تا شاید اگر روزی این کشور عضو اتحادیه اروپا شود و پاسپورتش از قدرت بیشتری برخوردار شود، آنها یک پاسپورت گرجستانی نیز در جیب داشته باشد. آیا دستکم نباید برای جلوگیری از خروج سرمایههایی که برای اخذ پاسپورت دوم صورت میپذیرد، شاهد یک اراده جدی برای تغییر این وضع باشیم؟