پس از آنکه مسعود کیمیایی درخواست کرد تا با وضع قانون صاحبان سرمایه در سینما را مکلف کنند تا با او و کارگردانهای همدورهاش کار کنند، یک بار دیگر این پرسش مطرح شد که چرا سرمایهگذاران از فیلمسازی با کیمیایی، مهرجویی و تقوایی میترسند و اکنون شرایط برای چهرهای چون کیمیایی به حدی غیرقابل تحمل شده که درخواست نماید دیگران را به زور مجبور به سرمایه گذاری نمایند؟!
به گزارش «تابناک»؛ «از همه مسئولان میخواهم فکری برای فیلمهایی که میلیارد میلیارد میفروشند، بکنند. این در حالی است سرمایه بزرگی مانند داریوش مهرجویی چند سال است که بیکار است، ناصر تقوایی همین اوضاع را دارد و من هم به سختی فیلم میسازم اما نکته قابل توجه این است که به راحتی میشود این آقایان میلیاردی را وادار به ساخت فیلمهای جدی با پول خیلی کم کرد چراکه در این صورت استعدادهایی هم یافت میشود... شما توجه کنید که مهرجویی چند طرح فوق العاده دارد اما سرمایهگذاری ندارد، در این شرایط چرا این میلیاردیها کمکش نمیکنند؟» این بخشی از اظهارات مسعود کیمیایی است.
کیمیایی که در مراسم سالروز تولدش در موزه سینما سخن میگفت، اظهاراتش را با چنین ترجیعبندی همراه کرد: «این خواسته تنها با قانون محقق میشود و نباید تنها به صورت یک حرف باشد.» او البته وعده داد که به زودی فیلم بعدی خودش را میسازد اما بر حق مهرجویی و تقوایی و دیگر همدورهایهایش برای رسیدن به این میلیاردها تومان تاکید کرد. کیمیایی تا پیش از دهه شصت و روی کار آمدن امثال انوار و بهشتی یک فیلمساز فعال در بخش خصوصی بود اما آنها حتی چهرههایی چون کیمیایی و مهرجویی را نیز وارد این بازی کردند؛ مسیری که فیلمساز دستش را برای تولید اثرش با طلبکاری دراز کند و از استقلال مالی فاصله بگیرد.
با این حال آیا مشکل از عدم تامین اعتبار از سوی دولت است؟ آیا ناصر تقوایی فیلم «زنگی و رومی» را نساخته، چون مدیران وقت بنیاد سینمایی فارابی تامین اعتبار نکردهاند؟ چرا حوزه هنری یا اوج حاضر به تامین بودجه برای فیلم تقوایی پیشقدم نشد؟ شاید عنوان شود همه بخشهای حاکمیتی و دولتی با سینمایی تقوایی مشکل دارند که چنین نیست؛ در این صورت باید پرسید چرا بخش خصوصی که بعضاً بودجه فیلمسازان ممنوعالفعالیت را نیز تامین میکند، حاضر نشده از برند تقوایی برای فیلمسازی استفاده کند و در گیشه سرمایهاش را دو چندان بازگرداند؟
ناصر تقوایی از سال 1380 که با «کاغذ بیخط» در صحنه حاضر بود، دیگر فیلم نساخت و اکنون هجده سال است که روی صندلی کارگردانی ننشسته است. آیا شخصی مانع از فیلمسازی تقوایی شده و او حتی یک روز در این سالها ممنوع الفعالیت بوده است؟ هرگز! با این حال نه بخش دولتی و نه بخش خصوصی فعال در حوزه فیلمسازی حاضر نشدهاند به سمت سرمایه گذاری در راستای تولید فیلم او بروند اما چرا؟ پاسخ برای اهالی سینما روشن است. چه بخش دولتی و چه بخش خصوصی احساس نمیکند فیلمی که تقوایی بسازد ظرف 45 تا 90 روز شوتینگ به پایان برسد و در یک دوره استاندارد رنگ پرده را ببیند.
داریوش مهرجویی قصه غمانگیزتری دارند. افت مهرجویی مصادف با قرار گرفتن نام وحیده محمدیفر در مقام فیلمنامهنویس این کارگردان سینمای ایران بود و پس از آن به جز مهمان مامان که کار مشترک هوشنگ مرادی کرمانی و محمدیفر بود و سنتوری که میان موافقین و مخالفینش اختلاف زیادی است، اثر درخشانی از این کارگردان ندیدیم. آسمان محبوب، نارنجیپوش، چه خوبه برگشتی و اشباح، فیلم به فیلم، بدتر و بدتر. فیلمهای آخر مهرجویی نه فروشی در گیشه داشت که برای سرمایه گذاران در سینمای بدنه جذاب باشد، نه مورد توجه جشنوارهها قرار گرفت که برای طیف دیگری از سرمایهگذاران جذاب باشد.
ناصر تقوایی و هدیه تهرانی در پشت صحنه آخرین فیلم تقوایی، «کاغذ بیخط»
هنوز فراموش نکردهایم در زمان نمایش فیلمهای آخر مهرجویی در سالن اصلی برج میلاد و نخستین اکران در جشنواره فیلم فجر، از میان تماشاگران عمدتاً حرفهای متشکل از منتقدین، خبرنگاران، سینماگران و مسئولین، صدای سوت و کف و خنده میآمد. مهرجویی تنها نبود و برای فیلمهای آخر کیمیایی نیز اتفاق مشابهی افتاد، به گونهای که پس از خروج برخی بازیگران از سالن نمایش فیلم و در مواجهه با خبرنگاران، آنها تاکید میکردند کارگردان فیلمشان استاد است و با رنگ پریده کاخ جشنواره را ترک میکردند! آیا درهای جشنوارهها بر روی فیلمهای کیمیایی باز شد و در عوض گیشه شکست خورده، موفقیتی در جشنوارههای بینالمللی به دست آمد؟ باز هم پاسخ منفی است.
کیمیایی پس از ساخت «مرسدس» که در انتهایش از مرتضی اصفهانی تشکر کرد، در طول بیست سال اخیر هیچ فیلم مهمی نساخته که در گیشه یا در جشنوارههای بینالمللی مورد توجه قرار بگیرد. فریاد، اعتراض، سربازهای جمعه، حکم، رئیس، محاکمه در خیابان، جرم، متروپل و این آخری یعنی قاتل اهلی که رفتارهای غیرحرفهای در طول ساختِ آن، پرویز پرستویی بازیگر کلیدی و منصور لشکری قوچانی تهیه کننده این فیلم را به مرز انفجار رساند، چه اتفاق مهمی در سینمای ایران (اعم از گیشه یا نزد مخاطبان) رقم زده اند یا چه جایزهای بردند؟
با این اوصاف چرا بخشهای دولتی و خصوصی باید سراغ این فیلمسازان بیایند که علیرغم سوابق درخشان تا دورهای، اکنون از فیلمسازی به شکل معناداری فاصله گرفتهاند؟ فیلمسازی امری سهل و ممتنع است. ممکن است ناظری بیرونی تصور کند، فیلمساز تکیه زدن بر صندلی کارگردان و چند توصیه به فیلمبردار و کارگردان است اما ضبط پلان به پلان و اصرار بر ضبط دوباره تا رسیدن به حد مطلوب، حوصله و اعصابی پولادین میخواهد که با کمال تاسف این روحیه در این بزرگان سینمای ایران مشاهده نمیشود و اثری از جنگندگی در ایشان برای تداوم فیلمسازی مشهود نیست.
رضا درمیشیان و ابراهیم شیبانی دستیاران داریوش مهرجویی، سامان مقدم و حمید نعمت الله دستیاران مسعود کیمیایی و سیروس مقدم و تهمینه میلانی دستیاران ناصر تقوایی نه تنها فیلم میسازند و عمدتاً آثارشان فروش قابل توجهی دارد، بلکه برخی آثار شماری از ایشان در رویدادهای بینالمللی سینمایی نیز خوش میدرخشد. برخی از ایشان نه تنها تهیه کننده آثار خود هستند، بلکه سرمایه فیلمهایشان را نیز خود تامین میکنند و هیچ گاه خواستار مجبور کردن میلیاردرها با قانونگذاری برای سرمایه گذاری در آثارشان نشدهاند.
واقعیت آن است که سینماگران پیشکسوت ایران که خاطرات خوبی در سالهای دور برای تماشاگر سینمای ایران رقم زدند، اگر قصد دارند در صحنه حضور «جدی» داشته باشند، باید همچنان بجنگند و هر لحظه با ایدههای تازه و دستیابی به دانش روز همپای دستیاران سابق و رقبای کنونیشان عمل کنند؛ کما اینکه این روحیه جنگندگی متکی به دانش روز را در اشل جهانی در مارتین اسکورسیزی، کلینت ایسوود و وودی آلن میتوان مشاهده کرد. سینما اسب وحشی و بیرحمی است که هیچگاه رام نمیشود و اگر لحظهای غفلت کرد، سقوط از آن حتمی است و این واقعیت را هیچکس بهتر از سینماگر استخوانخوردکردهای چون کیمیایی نمیداند.