نسترن فرخه، انصاف نیوز: بوی لاشهی ماهی تلف شده تا اطراف دریاچه پیچیده است، هر کدام از ما در بدو حضور در این دریاچه بینی خود را محکم میگیریم ولی بعد از دقایقی به این بوی مشمئزکننده عادت میکنیم، ماهیهای خشک شدهی روی زمین و قایقهای رنگارنگ در اطراف دریاچه گواه بر تبخیر آب دریاچه در ماههای نزدیک است.
هر گوشه قایقی رها شده، بعضی از آنها با طنابی محکم به زمین وصل شده است، گویی آخرین مسافر در هامونی پر آب سفر کرده. در کوچههای روستای صیادان سفلی در شهرستان هامون قدم میزنم، اینجا کنار بیشتر خانهها یک یا چند قایق رها شده افتادهاند و مشخص است کار اصلی این مردمان همچون نام روستا صید ماهی بوده اما حالا خشکی دریاچه، خانه نشینشان کرده و دیگر درآمدی ندارند،یکی از اهالی به قایقهای تفریحی اشاره میکند و میگوید روزهایی که اینجا آب است هر قایق روزی یک میلیون درآمد دارد. بین ماهیهای خشک شده در این دریاچه پیرزن و پیرمردی زیر آفتاب نشستند و ماهیهای مرده را در گونی جمع میکنند تا به عنوان کود و غذای مرغداری بفروشند، بعضی از اهالی هم یک یا چند گونی ماهی خشک روی ترک موتور دارند و به طرف جادهی اصلی در حرکت هستند.
دریاچهی هامون سومین دریاچهی مهم و بزرگ ایران و سال ۹۴ به عنوان میراث طبیعی ثبت شد. در سالهای اخیر گرمای شدید باعث خشکسالی آن شده و این خشکسالی باعث اختلال در اکوسیستم، وضع اقتصاد و کاهش آب شدید شده است. سیلاب در اوایل سال این دریاچه را دوباره سرپا کرد اما بعد از گذشت چند ماه دوباره دچار خشکسالی شده است. به حدی زمین این دریاچه دچار خشکی شده که عشایر از دی ماه در وسط آن زندگی میکنند.
نذر آب جمعیت هلال احمر برای روستایی بدون هیچ
روستای صیادان سفلی از هر طرف به بیابانی بینشان منتهی میشود،روستایی بیآب با اتاقکهایی از چوب و کاهگل که خانوادههای پرجمعیت در آن زندگی میکنند. بیآبی و گرمای این منطقه کودکان زیادی را درگیر اسهال و تب میکند، جمعیت هلال احمر برای دومین سال در طرح نذر آب مناطق محروم برای این روستا تانکر آبی احداث کرد تا مشکل آب این اهالی کاهش پیدا کند.
برای امنیت بالاتر کانتر با مشورت هلال احمر در خانهی دهیار روستا نصب شده است، دهیار تعداد خانوارهای روستا را تا سال ۹۵ حدود ۱۳۲ خانوار اعلام میکند و تاکید میکند این رقم حتما تغییر کرده و ادامه میدهد: «تا ده روز پیش بخشی از تالاب آب داشت که خشک شده، مردم این ماهیها را جمع میکنند تا به کارخانههای بندرعباس یا اصفهان بفروشند، تالاب پر میشود ولی ماندگاری ندارد و دوباره خشک میشود، این اتفاق چند وقت یک بار تکرار میشود.»
محمد ۴۸ سال دارد اما ظاهرش شبیه به مرد ۶۰ ساله میماند، پنچ کودک قد و نیم قدش با پای برهنه روی خاکهای داغ سفلی بازی میکنند. محمد در حیاط خانه ایستاده، ما از بیرون از او اجازه میگیریم تا وارد منزل کوچکش شویم که شرط حضور ما را در خانه اعلام میکند و میگوید:«بیایید داخل ولی از خانه و بچهها هیچ عکسی نگیرید.» به دنبال دری برای ورود هستیم که دیوار کاذبی از چوب و لاستیک ماشین را نشان ما میدهد و میگوید:«دنبال در نباشید این در ما است، فقط باید از بالای اینجا وارد خانه شوید، ما به زحمت از بین چوب و لاستیکهای ماشین بالا میرویم، دو اتاقک کنار هم هستند که طبق صحبتهایش یکی را سپاه ساخته و بعد از ساخت اتاق جدید جابه جا شدهاند، این مرد ۴۸ ساله کاری برای درآمدزایی ندارد و یارانه تنها درآمد خانوادهی آنها است.
جلوی در خانهای دیگر قایقی روی خاک افتاده، از خانهی پیرزنی با موهای سفید و روسری قوارهدار روی سرش بیرون میآید، نامش قرصیه است و همسرش تا هشت سال پیش با قایق صیادی میکرده اما حالا تنها درآمدشان یارانه دولت است.
ظرفی نان خشک در دست دارد که میگوید: «این غذای ما است، با پول یارانه فقط میتوانیم نان بخوریم.» در مورد وضع زندگیش سوال میکنیم که فقط دستش را به نشان اوضاع نابسامان آب در هوا تکان میدهد.
در این روستا پیرزن و پیرمردان رنجور کم نیستند، یکی از این پیرزنها صاحب خانهای چهارمتری با حیاطی به همان اندازه است، کمرش خم شده اما همچنان لبخندی به چهره دارد و با اصرار ما را به خانهی کوچکش وارد میکند. تنها یک شیر آب شور دارند که از آن هم آب زیادی نمیآید، زهرا نوهی این زن است که همراه با دخترش زندگی میکند و مثل اهالی دیگر یارانه تمام سرمایه آنها است.
حسن علی پدر پنچ کودک، دو سالی میشود که صید نکرده و حالا تنها درامدش یارانهی دولت است، میگوید: «از برج یک یا دوازده سیل با خودش بچه ماهی میآورد و زمان صید میرسد دیگر دریاچه خشک شده و ماهیها تلف میشوند، وقتی دریاچه پر آب باشد اطرافش گشت خوبی دارد و میتواند برای بعضیها منبع درآمد باشد.»