• چقدر پاي متنهايتان ايستادهايد؟ اصلا چيزي كه اجرا شد، چقدر شبيه چيزي بود كه شما نوشته بوديد؟
خشايار الوند: من نظر شخص خودم را ميگويم و ممكن است بچهها، چيزي كه من ميگويم را قبول نداشته باشند. من فكر ميكنم چيزي حدود 50، 60 درصد متن نوشته شده، اجرا شد اما در اجرا هم آن چيزي كه ما فكر ميكرديم، نشد؛ بخشي از سكانسها، گرفته نشده اصلا و بخشي با تغيير گرفته شده و بعضيها هم بهطور كل يك چيز ديگري شده است؛ شبيه سكانسهاي دادگاه كه بالكل چيز ديگري شده است. هيچ دليل مميزي هم نداشتيم، در كل كار، دو حذفي وجود دارد كه همه هم ديدند و فهميدند. كار به شكل فعلي، شايد، چيزي در حدود دو، سه درصد مميزي شده باشد. يعني در واقع خود كارگردان تصميم گرفت كه چه چيز را بگيرد، چه چيز را نگيرد و چه چيز را جور ديگري بگيرد.
• ميخواهم ببينم اين در كارهاي «مهران مديري» اتفاق پيشآمدني و قابلپيشبينيست؟ يعني نويسنده كار خودش را ميكند و مطمئن نيست از آنكه چيزي كه مينويسد، اجرا شود؟
الوند: اين كار با همه كارهاي قبلي ما فرق داشت و اين ماجرا درباره اين كار تشديد شده پيش آمد. در سريالهاي 90شبي، خب، هر كس كار خودش را ميكند و قسمت خودش را مينويسد و همه چيز از نقطه «آ» شروع ميشود و در نقطه «ب» تمام ميشود و كسي مسووليتي در قبال اتفاقات شب قبل سريال ندارد و چون فرصت تغيير هم وجود ندارد و آقاي مديري متن را سر صحنه و در وقت اجرا ميخواند، بالطبع نميداند كه بهتر است چه چيزي اجرا شود و چه چيزي حدف شود و... شايد جالب باشد ولي، آقاي «مديري» ميگويد؛ اخيرا دارم «برره» را تماشا ميكنم. چرا؟ چون روز، مشغول ضبط قسمتهاي مختلف بوده و شب هم كه سريال پخش شده، در حال كار كردن بوده است. پس تغييرات در كارهاي 90 شبي خيلي كم است اما، در اين كار چون سه، چهار نويسنده و يك سرپرست مشغول پيش بردن يك قصه بودهاند و در واقع در اين دوي امدادي بايد چوب به نفر بعدي رد ميشده، اين امكان براي كارگردان وجود داشته كه خيليجاها را تغيير بدهد، خيليجاها را طور ديگري بگيرد، حالا شايد شما متوجه كسري تايم شدن هم شده باشيد ديگر. اينقدر كسري تايم آمد كه... مثلا شاهد بوديد كه يك ربع باقيمانده از قسمت قبل، مثلا در شب بعد نمايش داده ميشد. بقيهاش هم كه به سليقه كارگردان برميگشت.
• پس آن كسي كه تغييرات را انجام داد و دخل و تصرف كرد، شخص آقاي «مديري» بود؟
الوند: بله، شخص آقاي «مديري».
• اين ماجرا باعث اختلافي نشد؟
الوند: (با خنده) اختلاف كه نه! ما خب سالهاست كه داريم با هم كار ميكنيم.
• يعني قبول كردهايد بنويسيد و آقاي «مديري» تغيير بدهد؟
الوند: باعث دلخوري شده، نميگويم باعث دلخوري نشده اما، آقاي «مديري» اينقدر شيرينيهاي ديگري دارد و اينقدر رابطهاش با ما شكل خاصي دارد كه ما اين دلخوريها را نميخواهيم بروز دهيم. نميخواهيم بگوييم هر چه ما نوشتيم، كارگردان عوض كرده و اين صحبتها. ما هم الان ميخواهيم فقط درباره متن صحبت كنيم. شايد بعضي جاها، آقاي مديري درست عمل كرده باشد. شايد هم چيزهايي به متن ما اضافه كرده باشد كه نبوغ خود اوست. شايد هم به متن كمك كرده باشد يا هر چيزي.
• خب يعني شما الان اعتقاد داريد آن تغييرات به متن كمك كرده؟
الوند: نه، من به عنوان يك نويسنده ميخواهم متن من آنطور كه نوشتهام اجرا شود. هيچ وقت دلم نميخواهد اين اتفاقها بيفتد اما، ميافتد. به خاطر همين هم هست كه نويسندهها معمولا راضي نيستند، چون در تخيلشان يك چيزي را در حد ايدهآل فرض كردهاند، اما...
• همه نويسندهها يا فقط تيم نويسندگان «مهران مديري»؟
الوند: همه نويسندهها. فيلمنامه خود مرا برادرم ساخته است اما، من از كارش راضي نبودم چون چيزي كه در تخيلم ساخته بودم در اجرا اتفاق نيفتاده است. همه اين هم تقصير كارگردان نيست. مثلا ما ميخواستيم، «مهران مديري» صحنههاي خارجي داشته باشد. شما تصوري داريد از اينكه اگر «مهران مديري» برود در صف نانوايي، چه اتفاقي ميافتد؟! طبيعيست كه از سر و ته اين پلان ميزنند و تنها آن چيزي كه لازم است را ميگيرند. براي آنكه كار كردن «مديري» در خيابان سخت است.
• يعني شما در تمام اين مدتي كه با «مديري» كار كردهايد، سكوت كردهايد مقابل اين تغييرات؟
الوند: نه اين اتفاقات براي اولين بار بود كه به اين شدت ميافتاد. شايد به همين خاطر ما خيلي جا خوردهايم و خيلي دلخوريم و شايد فكر ميكنيم كه مغبون شدهايم در اين قضيه. ولي كلا، حتي اگر اين تغييرات شديدتر از اين بود هم، رفاقت ما و مهران طوريست كه تاثيري در رابطه كاري ما نميگذاشت.
• اين همهاش از سر رفاقت است يا تمايل گروه به حفظ انسجام آن؟
الوند: نه نه، مثلا ما كار بعدي كه ميخواهيم با هم انجام بدهيم، اصلا آقاي «مديري» حضور ندارد. او ميخواهد فيلم سينمايياش را بسازد و ما هم ميخواهيم كار كنيم و رفاقتمان هم ادامه دارد. يعني اينقدر «مهران» را دوست داريم كه نميگذاريم اين قضيه روي دوستيمان تاثير بگذارد.
• الان كه داريد اين حرفها را ميزنيد، نميترسيد...
مهراب قاسمخاني: در اين كار بيشتر اختلاف سليقه وجود داشت. ما قبلا سر «شبهاي برره» يا كارهاي قبلي از اين دست مشكلات نداشتيم كه متنها اينقدر تغيير كند يا اصلا اين همه بداهه داشته باشيم؛ البته، بعضي بازيگران هستند كه خودشان دوست دارند بداهه كار كنند ولي، در اين كار دچار اختلاف سليقه شديم چون اين كار، نوع نوشتن خاصي طلب ميكرد و «مهران» فكر ميكرد بهتر است اينطور ضبطش كند كه به سليقه ما نميخورد.
• مگر «مهران مديري» در كارهاي قبلي بداههپردازي نداشت؟
قاسمخاني: نه، نداشتيم ما واقعا. يعني ما از «پاورچين» به بعد، ما در كارهاي «مهران» بداهه نداشتيم واقعا. البته هستند كساني كه بداهه علاقه داشته باشند. «رضا شفيعيجم» بداهه كار ميكند، «بهنوش بختياري» بداهه كار ميكند يا به مقدار كمتري خود «مهران» يا «سيامك انصاري» علاقه دارند به بداهه، در حد تكيه كلام... كه ما اصلا علاقهاي نداريم به تكيه كلام ساختن و راه انداختن. وگرنه، اين اتفاق در كارهاي قبلي نميافتاد. اما، در اين كار، به خاطر همين چيزها، خودمان از نتيجه كارمان راضي نيستيم.
• حالا مهمترين اين تغييرات چه بوده؟ چيزي كه خيلي دل شما را سوزانده باشد...
قاسمخاني: دادگاهها كلا آن چيزي نبود كه من انتظار داشتم.
• در دادگاههاي مورد نظر شما، چه اتفاقي ميافتاد؟
قاسمخاني: ما يك فاصلهگذاري داشتيم در دادگاهها و كاملا فضاي دادگاهها طنز بود ولي «مهران» دلش ميخواست، فضاي دادگاهها تلخ باشد و مثلا ما يك شخصيت قاضي داشتيم كه كاملا طنز بود...
الوند: الان آن چيزي كه ما از دادگاه داريم، در واقع همهاش طرح شكايت است و همين اعلام قاضي كه از خودت دفاع كن. اگر دادگاه را از اين كار در بياوريم اتفاقي ميافتد؟ نه!
سكانسي كه اگر دربيايد، اتفاقي درش نيفتد، كاملا سكانس بيمورديست و ما هم دلمان نميخواهد سكانس بيمورد بنويسيم. نويسنده از هر چيزي كه وارد متنش ميكند، حتما ميخواهد استفاده دراماتيك كند. ولي فكر ميكنم، اينجا «ژوله» بايد جواب بدهد چون بيشترين تغيير در قسمت شاعرها اتفاق افتاده است.
ژوله: بيشترين تغيير در قسمت شاعرها اتفاق افتاد، چون قسمت شاعرها، دو اپيزود كامل بود. منتها قسمت شاعرها، با كمبود وقت مواجه شد، چون ما در قسمتهاي ديگر، وقت زيادي صرف كرده بوديم؛ در دادگاه خيلي وقت صرف كرده بوديم، در اپيزود مافيا خيلي وقت صرف كرده بوديم و اينجا وقت كم آورديم و به پخش نزديك شده بوديم و...
الوند: امير جان، ببخشيد وسط حرفت... من اين بهانه را هم قبول ندارم. «مهران» كه ميتواند يك روزه يك قسمت را كليد بزند، ميتوانست اين كار را هم... ما قسمت شاعرها را هم توي پلاتو گرفتيم، شبيه 90 شبيها...
ژوله: تو پلاتو گرفتنش هم به خاطر نزديك شدن به پخش بود.
الوند: وقت كم داشتيم و مجبور شديم همه اپيزود شاعرها را داخلي بگيريم، در صورتي كه متن اصلي، اينطور نبود.
ژوله: دو تا از كاراكترهايمان، كاملا حذف شد.
• نقشهاي حذف شده چه بودند؟
ژوله: يكي از آنها، نقشي بود كه خانم «روشنك عجميان» بازي ميكرد. او يك دفتر موسيقي داشت و يك حلقه ادبي داشت و در واقع رقيب حلقه دروس بود و او هم سعي داشت «مسعود شصتچي» را بكشد سمت خودش و بين خانمها اختلاف ميافتاد و معلوم ميشد، يكي از آنها زن دوم شوهر اول آن يكيست و اختلاف به دادگاه هم كشيده ميشد و بعد از آن که بحثها از روشنفكري ميرفت سمت خالهزنكي، ماجرا كات ميخورد به دادگاه كه حالا اينها دارند قربان صدقه هم ميروند و به دادگاه هم ميگويند، ما هيچ مشكلي نداشتيم و اين (شصتچي) بين ما اختلاف انداخته است.
الوند: بگذاريد من اينجا يك چيزي را درباره اپيزود شاعرها توضيح بدهم؛ ببينيد اگر دقت كرده باشيد، ما در ابتداي هر اپيزود يك چيزهايي ميكاشتيم تا آخر سر و در انتهاي اپيزود بتوانيم از آنها برداشت كنيم. «امير» يك چيزهايي كاشت اما، نتوانست از آنها برداشت كند.
• ديگر چه اتفاقي افتاد در اين قسمت؟
ژوله: نقش استاد «توفان» كه ميآمد و تعقيب و گريزهايي كه به كافيشاپ ختم ميشد، همه حذف شد. در واقع، يك قسمت، كامل پخش شد و در 10 دقيقه، جمع شد. اگر دقت كرده باشي، اين قسمت، از لحاظ اجرا، ضعيفترين اجرا بود؛ همهاش در سكانسهاي داخلي بود و...
الوند: همهاش لانگشات بود و...
• خب «امير ژوله» حواست هست كه الان داري از موضع نويسنده اپيزود شاعرها حرف ميزني و تا قبل از اين ميگفتي اين يك كار جمعي و گروهي بوده ديگر؟!
ژوله: نه، ما همه نوشتيم.
قاسمخاني: ببينيد، اصلا فرم گرفتن اين كار از اينجا شروع شد كه ما يك تعداد طرح داشتيم و اين طرحها را هم «پيمان قاسمخاني» پيشنهاد داده بود و ما هم فكر كرديم كه جذاب است و سختيهاي آن را به تهيهكننده و كارگردان گفتيم. به خاطر آنكه در اين كار، تعدد لوكيشن وجود داشت، تعدد بازيگر وجود داشت و سكانسهاي خارجي... و آنها خوششان آمد و موافقت كردند و گفتند، همين قبول! ما در كار اول، يك چيزي نزديك به 10 موقعيت مختلف در نظر گرفته بوديم. اين موقعيتها، موقعيتهاي ديگري بودند؛ يعني ما موقعيت ورزشي داشتيم و چون اين سوژه و موقعيت خيلي در سريالهاي مختلف دستمالي شده بود، ما از آن گذشتيم و اصلا ممكن بود مطابق آن طرح اوليه، ما به جاي شاعرها، موقعيت ورزشي داشته باشيم... .
الوند: مفسد اقتصادي داشتيم...
قاسمخاني: و حتي به خواننده فكر كرديم؛ جاي شاعرها. من خودم چون فكر ميكردم «مهران» به خواندن علاقه دارد، فكر ميكردم ميشود از او خواست تا در آن اپيزود بخواند...
• پس چطور شد كه پاي شاعرها را وسط كشيديد؟
الوند: ببينيد، ما عقدههاي شخصيتي اين آدم را ميخواستيم در چند محمل نشان بدهيم. محمل اول؛ يك شخصيت اجتماعي بود. محمل بعدي، قدرت بود و بعد شهرت و ثروت. عقدههايي كه ممكن است يك آدم را به جايي برساند كه بخواهد به جاي ديگران قرار بگيرد.
قاسمخاني: ما براي شهرت، به خواننده پاپ يا فوتباليست فكر ميكرديم. نگراني كه سر اپيزود شاعرها داشتيم، اين بود كه موقعيت ما داشت اوج ميگرفت؛ موقعيت پزشكان خطير بود، موقعيت نيروي انتظامي خطيرتر بود و اصلا در موقعيت مافيا هم كه جان اين آدم به خطر ميافتاد و ما نگران اين بوديم كه مبادا، موقعيت شاعرها افت كند. با اينحال فكر كرديم كه موقعيت بامزهايست و فضاييست كه اتفاقا خودمان ميشناسيم، فضايي كه خودمان درش بوديم و به شكلهاي مختلف در آن قرار گرفتهايم و از اين موقعيت استفاده كرديم.
ژوله: «پيمان» هم اصرار داشت كه موقعيت خوب و بامزهايست و حتما استفاده كنيد. اصلا موقعيتهايي كه ما انتخاب كرديم با در نظر گرفتن اين بود كه يك كارمند ساده ثبت احوال، در چه موقعيتي قرار بگيرد، بيشترين كمدي را به ما ميدهد و نابلد بودنش طنز ايجاد ميكند. نهايتا شش موقعيت در نظر گرفتيم و وقتي ديديم موقعيتها اگر بسط داده شوند، خيلي طولاني ميشود. از شش موقعيت، چهار موقعيت را انتخاب كرديم كه با محاسبه معرفي شخصيتها و جمعبندي قصه، بشود 14، 15 قسمت.
قاسمخاني: ميخواستيم ببينيم يك آدم ساده، چطور با قرار گرفتن در موقعيت ثروت، قدرت و محبوبيت و شهرت و اين حرفها، وقتي كه امكان ديده شدن پيدا ميكند، چطور ميتواند وا بدهد. يعني اينكه ببينيم چطور وسوسه ميشود. تم اصلي ما همين بود و مسئله جوگير شدنش، تنها تم موجود بود و موقعيتهايي كه در نظر گرفتيم، با توجه به همين تم بود.
الوند: ما كه همهجا هم گفتيم؛ ما از روي كتابي اقتباس كرديم؛ يك آدمي توي نانوايي كار ميكند، يك ليست خريد مينويسد و بعد توي يك موقعيتي مجبور ميشود ليست خريدش را به عنوان شعر بخواند و همين ميتركاند كه واي، چه شعري گفته!
ژوله: كتاب «موخوره»، «عزيز نسين»
الوند: خب، ما همين را آورديم توي قصهمان و خب مسلما وقتي كسي يك ليست خريد نظامي را ميخواند، از كلماتي در آن استفاده شده كه ميتواند باعث برداشت سياسي شود. واقعا هيچ نيت و قصدي براي آنكه به كسي يا قشري توهين كنيم نداشتيم. به تعداد مشاغل، اين سريال ميتوانست ادامه داشته باشد. با هر شغلي ميشد شوخي كرد، با هر طيفي. ببينيد، ما داريم نقطه ضعفها را ميگوييم...
قاسمخاني: در مورد اينكه مثلا آن اپيزود شاعرها را «امير» نوشته و او هم بايد از آن دفاع كند... ببينيد، من خودم در فضاهاي فانتزي بيشتر علاقه دارم بنويسم. «خشايار» فضاهاي اجتماعي را بيشتر دوست دارد. «امير» به رابطههاي ريزتر بين آدمها علاقه دارد و وقتي طرح كلي درميآيد و موقعيتها مشخص ميشود، آن وقت بين خودمان تصميم ميگيريم كه هر قسمت را بايد چه كسي بنويسد.
الوند: واقعا مهم نيست چه كسي بنويسد. مثلا اول قسمت نيروي انتظامي را «مهراب» شروع كرد و بعد من ادامهاش دادم...
• بله، ولي وقتي من اپيزود شاعرها را ديدم، مطمئن بودم كه «امير» آن را نوشته...
قاسمخاني: خب آن بهخاطر نوع شوخيهاي «امير» است.
• نه،پنج، شش سال است که ميشناسمش و ميدانم كه دغدغهاش است.
الوند: نه، اين نيست. من به عنوان كسي كه 30 سال از 40 سالي كه از خدا عمر گرفتهام را لابهلاي قشر مطبوعاتي و سينماچي و روشنفكر گذراندهام، شايد انتخاب بهتري بودم براي آنكه اپيزود شاعرها را بنويسم. من از دهه 30 و 40، اين جماعت را ديدهام تا حالا. واقعا شايد من مينوشتم، بهتر بود. چون من همه اين طيف را ديدهام. «امير» شايد...
«امير» ، پس اپيزود شاعرها را تو نوشتي، نه؟
ژوله: (با خنده) من نوشتم!
قاسمخاني: ببينيد آخر اصلا در سريال دنبالهدار امكانپذير نيست كه هر قسمت را هر كس بنويسد و بعد برود دنبال كارش. مثلا قرار بود اپيزود نيروي انتظامي را من بنويسم، اولش را نوشتم و بعد تنبلي كردم و باقياش را دادم به «خشايار» و خودم رفتم سراغ قسمتهاي بعدي.
ژوله: من بيشترين تحقيقات را درباره اپيزود شاعرها، با دوست «مهراب» انجام دادم كه دكتراي تاريخ هنر دارد و توي اين جمعهاست و بخش زيادي از چيزي كه من نوشتم، خاطرات نعل به نعل او بود.
قاسمخاني: بله، دوست من آمد و ماجراها را تعريف كرد و خصوصيات اين جلسات و روابط را تعريف كرد. خود من هم در جلسات نقاشان بودهام، در جلسات شاعرها بودهام و...
الوند: كاش بشود بحث را برد به سمتي كه اصلا معلوم شود چرا از مرحلهاي كه متن نوشته ميشود، تا زماني كه متن اجرا ميشود، اين همه اتفاق ميافتد و نويسنده هم نميتواند در برابر اثر پاسخگو باشد؛ چون آن همه اثرش نيست، 60 درصد كارش است و اصلا چرا بايد نويسنده پاسخگوي كاري باشد كه امضاي كس ديگري را دارد...
ژوله: اتفاقا اين از آن اتفاقاتيست كه فقط درباره اين تيم ميافتد، يعني معمولا در سريالها و فيلمهاي سينمايي، همه كارگردان را ميشناسند ولي اينكه نويسندهها اينقدر در كارهاي «مديري» حضور پررنگي دارند...
الوند: خب اين اتفاق خوبيست، من مشكلي با اين مسئله ندارم
قاسمخاني: بعد هم قبول كن كه از مجموعه «باغ مظفر» و «برره» به بعد، آقاي «مديري» اصلا حضوري در جلسات نويسندگان نداشته و به هر حال مسووليتش گردن ماست، از لحاظ كيفيت نه ولي از لحاظ تم و فضا، گردن ماست. اما من مسئلهام يك چيز ديگر است... ببينيد ما خودمان، بزرگترين منتقدان خودمان هستيم. ديديد كه از ابتدا هم خودمان با غر شروع كرديم اما، من مسئلهام اين است كه نميدانم چرا كارهاي ما بايد تاويل شود. كارهاي ما هيچوقت بر اساس اشكالاتش نقد نميشود.
• بحثها هميشه ميرود به سمت نقد محتوا و نقدهاي سياسي و... من ميفهمم اما، يك سوال دارم؛ چرا؟ مبدا اين ماجرا كجاست؟ شروع سوءتفاهمها و بدبينيها به ماجراي به سخره گرفتن برخي نمايندگان مجلس برنميگردد؟
قاسمخاني: نه، ما قبل از آن هم اين بحثها را داشتيم.
ژوله: تحصن را ما ننوشتيم.
• بحث تيم است، بحث تيم «مهران مديري»ست
ژوله: به نظرم اين ماجرا از «برره» شكل گرفت. كار تاويل و تفسيرپذير بود و بعد از آن فكر كردند هر كاري كه اينها ميكنند، حتما تفسيري دارد. يك بخشش اين است و يك بخشش هم به اين برميگردد؛ در جوامعي كه مردم نميتوانند خيلي صريح انتقاد كنند...
• منظورت جامعه ما كه نيست؟
ژوله: نه، منظورم جوامع ديگر است. در آن جوامع چون همه چيز در لفافه و در قالب استعاره شكل ميگيرد، مردم مدام در حال تفسير كردن هستند تا حرف دل خودشان را پيدا كنند
قاسمخاني: براي ما اول از همه مهم نيست كه حرفي بزنيم. ما ميخواهيم يك كار خوب كمدي انجام بدهيم. معمولا هدف ما اين است.
ژوله: يك كار خوب بامزه...
الوند: و فكر اين نيستيم كه اين را بگوييم به آن بزنيم و آن را بگوييم به اين يكي بزنيم. يك چيزي هم بگويم، گاهي، بعضيها اين تيم را محكوم ميكنند كه كارهاي سفارشي قبول ميكند. من ميخواهم بگويم در هيچ جاي دنيا نيست كه بخواهي 90 قسمت كار انجام بدهي و كار سفارشي درش نباشد. همين آقاي «ژوله» براي اينكه كه حاضر نشد در «برره»، يك سكانس بر خلاف ميلش بنويسد، داشت موقعيتش را از دست ميداد، ما هم پايش ايستاديم و گفتيم اگر اين ننويسد، ما هم نمينويسيم. در مورد تحصن يا موارد ديگر هم، همه آن كارها را يك نفر نوشته؛ كسي كه به صورت كمكي با اين تيم بود و مينوشت.
قاسمخاني: ما بالاخره نفهميديم چه كارهايم؛ خودفروشيم، سوپاپ اطمينان هستيم يا قهرمانيم. به اين خاطر كه ما در هر قسمت، به يكي از اينها ملقب ميشويم. كل شخصيت ما بر اساس هر قسمت از چيزي كه در تلويزيون ديدهاند، تعريف ميشود. يك قسمت ميگويند؛ واي اينها عجب آدمهايي هستند و چه تكهاي به فلاني انداختهاند و قسمت بعد ميگويند؛ نگاه كن چقدر خود فروش هستند. حافظه تاريخي هم كه تعطيليم و آن قسمتهاي خوب را فراموش ميكنيم و آخر سر هم ميگوييم؛ اينها كه اينقدر حرف ميزنند، حتما سوپاپ اطمينان هستند. ما فعلا فقط داريم كار خودمان را انجام ميدهيم. آخرين چيزي كه به آن فكر ميكنيم اين است كه ميخواهيم چه حرفي بزنيم. اصلا قرار نيست در اين كارها خيلي حرف زده شود...
ژوله: ما حرف داريم اما، قرار نيست در اين كارها ارجاعهاي سياسي داده شود. ما داريم رفتار و كردار خودمان را نقد ميكنيم.
قاسمخاني: اصلا كمدي بر اساس نقد رفتارهاي آدمها كار ميكند. كمدين قرار نيست انقلابي باشد. «وودي آلن» انقلابيست؟!
الوند: جالب اينجاست كه تلويزيون هم اين را فهميده است و باورتان نميشود؛ كمترين مميزي سالهاي اخير در مورد سريالهاي ما انجام ميشود.
• چرا؟ اين نكته خيلي مهميست
الوند: براي اينكه فهميدهاند كه ما منظوري نداريم. اگر داريم شوخي ميكنيم، منظورمان چيزهاي دمدستي نيست. ببينيد من مثال بزنم از آن اپيزودهاي نيروي انتظامي كه خودم مرتكب شدم. اينكه برداشت ميشود منظور ما فلان كس و فلان عمليات بوده، به من برميخورد. منظور من، قطعا اينقدر دم دستي نبوده است. ما ميخواستيم بگوييم وقتي يك نفر قدرت مطلق را به دست ميگيرد، بدون آنكه نظارتي روي او باشد، اين قدرت تبديل به ديكتاتوري ميشود. اگر از كار من اين برداشت شود، من پايش ميايستم و همهجا هم جوابگو هستم. اينكه ميگويند منظورتان فلاني بوده است، به من برميخورد. مثل اينكه ميگويند، در قسمت شعرا، منظور فلان شاعر بوده است. چرا؟ ما اصلا اين اسمهايي كه ميگويند را نميشناسيم.
• من باور نميكنم. شما «منوچهر آتشي» را نميشناسيد؟
الوند: در همان حد كه شما ميشناسيد. مراودهاي با ايشان نداشتم.
ژوله: آخر اينقدر تلويزيون بيننده عام دارد كه... مثلا اگر گريمور ما، گريم موي بازيگرمان را شبيه فلان شاعر كند، چند نفر اين را متوجه ميشوند؟
قاسمخاني: ما آن روز كه گريم آقاي «پيردوست» را ديديم، كلي خنديديم كه چه بامزه! شبيه انيشتين شدهاي!
• منظورتان دكتر «شفيعي كدكني» نبوده؟
ژوله: (خنده) ميگويند شبيه م. آزاد بوده كه...
• منظورتان هر دوي اين شعرا نبوده يعني؟!
الوند: اصلا در حدي نيستيم كه بخواهيم از اين جسارتها كنيم.
قاسمخاني: بگذاريد من يك چيز را بگويم؛ ما به عنوان كسي كه كار كمدي ميكنيم ـ اگر اسمش را مسخره كردن نگذاريم ـ حق داريم كه با كسي شوخي كنيم. اگر هم ما مستقيما اين كار را كرده بوديم، من شخصا ترس نداشتم از اينكه بگويم ما اين كار را كردهايم و ما خواستيم با اين آدم شوخي كنيم. به نظرم اشكالي ندارد. همه جاي دنيا هم همين است، با همه شوخي ميكنند، كاريكاتور ميكشند و بزرگي دماغ مردم را هم مسخره ميكنند. ولي مسئله اين است كه چنين چيزي نبوده وگرنه من ترسي ندارم اين را بگويم. حلقه دروس به خاطر اين بوده كه «پيمان» خانهاش دروس است.
ژوله: جالب اينجاست كه ما منتظر بوديم واكنشهاي تندي بگيريم. نه نيروي انتظامي و نه پزشكان...
• تازه پزشكان معمولا مترصد اين حركات هستند.
ژوله: هيچكدام اعتراضي نكردند و تا امروز نشنيدهام يك نفر از شعراي درجه يك صاحب نام اعتراضي كرده باشد.
الوند: يك گانگستر به من زنگ زد، خيلي ناراحت بود! گفت شكايت ميكند. گفت چون قاچاقچيها سنديكا ندارند، به ما زدي؟!(خنده)
• قداره بنديان؟
الوند: بله... همه چيز همينقدر ساده است. مثل حلقه دروس كه از آدرس خانه «پيمان» آمده است.
• شما نميدانستيد ما يك نويسنده و مترجم داريم به نام «مسعود توفان»؟
قاسمخاني: (با مكث و چشمهاي گرد) اين را من الان شنيدم.
ژوله: من صبح شنيدم! هيچكس نه از روشنفكران، نه از گالريداران، نه از آنها كه حلقههاي ادبي دارند، نه از دوستداران و طرفداران يوگا و مديتيشن، خوشبختانه اعتراضي نكرده است، فقط و فقط يك آقاي كاريكاتوريست كه در حوزه تخصصي خودش هم كارش را بلد است، اعتراض کرد. ايشان آمد و شائبههايي مطرح كرد كه از سوءتفاهمهاي او در تطبيق كاراكترهاي سريال با شخصيتهاي خارجي ناشي ميشد.
• البته اينجا يك بحثي هم هست. «توكا» كه از دوستان خيلي خوب من و تو هم هست، انتقاداتش را در وبلاگ شخصياش، براي اولين بار مطرح كرد. فكر نميكنم، وبلاگ «توكا» بالاي هزار نفر ويزيتور داشته باشد. مسئله اينجاست؛ باز هم بودند آدمهايي كه به نوعي دچار سوءتفاهم شده باشند.
قاسمخاني: من يك چيزي بگويم كه از خود «امير» ميدزدم، ببخشيد اگر جملهاش را دوست داشت و حالا من دارم ميگويم؛ خود همين آقاي كاريكاتوريست، برادرش گرفتار سوءتفاهمي از اين دست شد و به نظرم اين خيلي غيرحرفهايست كه مخاطب مطلبش «امير مهدي ژوله» بود. كار ما اينقدر به سرعت انجام ميشود و چنان در اين گروهي نوشتن سرعت هست كه يك نفر را مخاطب قرار دادن، جدا كار درستي نيست. ما حق داريم با هر كس كه ميخواهيم شوخي كنيم. ايشان كه اهل شوخي و كاريكاتور است، چرا؟! تازه «امير» در طنز از من اخلاقگراتر است. من اعتقاد دارم با همه ميتوانيم شوخي كنيم. در سريال «پاورچين» ما مستقيما با «سحر ولدبيگي» شوخي كرديم و خلق و خوي خودش را طنز كرديم و خود «سحر ولد بيگي» در نقش خودش بازي كرد.
ژوله: تو كه خودت وبلاگ مينويسي و وبلاگ ميخواني، به من بگو كدام شاعر و نويسنده درجه يكي به ما اعتراض كرده؟
• از اسمهاي بزرگ، هيچكس.
ژوله: پس چرا ميگويي خيليهاي ديگر هم اعتراض كردهاند؟ ببين، من آن چيزي كه موقع نوشتن مد نظر داشتم، اداهاي روشنفكري، اداهاي شاعري و اداهاي عرفان بود؛ همان جامعه اداييست كه در داستان «موخوره» آمده است.
• خب، تو يك نشانههايي در كارت گذاشتي كه كاملا ميشود نشانهشناسي كرد و در موردشان بحث كرد. آن «غار تنهايي» كه در موردش حرف ميزدند، بحث انزواي روشنفكر ايراني نبود؟ همان بحثهايي كه زمان انتخابات نهم رياست جمهوري، به شدت به آن پرداخته ميشد؟
ژوله: غار، عين عبارتيست كه در كتاب «موخوره» آمده است.
الوند: من اصلا ماندهام، چرا عدهاي به خودشان گرفتهاند. مثل زماني كه من در فيلمنامه «مزاحم»، يك خبرنگار نشريات زرد را مسخره كردم؛ همه روزنامهنگارها ريختند سر ما كه شما روزنامهنگارها را مسخره كردهايد. من آن موقع جواب دادم؛ چرا به شما برميخورد؟ من منظورم نشريات زرد است! آن جمعي كه اين دوستان، اين روزها نشستهاند و نام ميبرند، خيلي فرهيختهتر از اين هستند كه با آن جمع حلقه دروس مقايسه شوند.
ژوله: آنها كه اين افراد را با يك مشت درب و داغان تطبيق ميدهند، دارند بهشان توهين ميكنند. نشستهاند و ميگويند حلقه دروس، منظور «ليلي گلستان» است كه گالرياش «دروس» است!
• تازه، خانه مال «ابراهيم گلستان» است.
قاسمخاني: من خودم نقاش هستم و خانم «گلستان» حرفهايترين گالريدار ايران است و چه مشكلي ممكن است ما داشته باشيم با خانم «گلستان»؟!
• ماجراي تهران ـ م چه بود؟
ژوله: تهران ـ م اسم پلاك ماشين است. دوستان منتقد اين را تبديل كردهاند به «م. تهراني» و گفتهاند كه منظور ما «م. آزاد» بوده!
الوند: من واقعا متاسفم كه بحثها به اين سمت پيش رفته. به جاي آنكه بياييم و درباره نقطه ضعفهايمان حرف بزنيم بايد وارد اين جزئيات بياهميت شويم. بياييد به جاي اين حرفها، بپرسيد چرا يك سريالي كه بايد در دوران عيد و تعطيلات از تلويزيون پخش شود، تنها سه ماه وقت دارد براي ساخته شدن.
ژوله: نه، بگذاريد من آخرين سوءتفاهمي كه در همين روزنامه «كارگزاران» به آن اشاره شده را هم جواب بدهم؛ ما براي اپيزود شاعران، به يك تعداد شعر احتياج داشتيم، من از يكي از خبرنگاران مجله «چلچراغ» كه شعرهاي طنز ميگويد، خواستم تا يك تعداد شعر بيسر و ته بنويسد تا در محافل ادبي اينها خوانده شود؛ حالا گويا صحبت شده كه اين شعرها شبيه اشعار «منوچهر آتشي»ست!
• حالا من يك مشكل ديگري دارم؛ اينكه اسم «بهنوش» در «برره»، «ليلون» بود و اسم اين خانم گالريدار «مرد هزار چهره» هم «نيكي»ست، منظورت من نبودم؟ احساس ميكنم بهم برخورده!
ژوله: نه آن، يك «نيكي» ديگهست!
الوند: ما براي 60 ميليون داريم مينويسيم؛ از هر قشر و هر طبقه و هر سوادي. داريم براي تلويزيون رسمي اين مملكت كار ميكنيم. چارهاي نداريم جز آنكه همه را راضي نگه داريم. چنين چيزي ممكن هم نميشود. در اين جمع بايد آقاي «مديري» هم حضور داشت، شايد او هم حرفي داشته باشد. شايد او هم از كار ما راضي نباشد. كاش اينقدر بحثها، حاشيهاي نبود، كاش ميتوانستيم، به جاي اين حرفها كارمان را آسيبشناسيكنيم.
• براي اپيزود نيروي انتظامي، با آنها مشورت کرديد؟ يا بعد از ضبط، کار را ديدند و بعد پخش کرديد؟
قاسمخاني: با تعدادي از مسئولان و نمايندگان نيروي انتظامي صحبت کرديم، آمدند و نشستند و بحث کرديم و سر آنجاهايي که تند بود، به توافق رسيديم. جايي هم البته خيلي تند نرفته بوديم. کم دردسرترين اپيزود ما بود.
خشايار الوند: ما يک اشتباه داشتيم فقط و آن اينکه در قسمت پزشکان و نيروي انتظامي، ما يک پزشک و افسر نيروي انتظامي واقعي داشتيم که مثلا ميخواستيم بگوييم؛ آقا درستش اين است! اما در اپيزود شاعران، چنين چيزي نداشتيم. شايد اگر در قسمت شاعران هم، يک شاعر يا روزنامهنگار يا نويسنده متعهد و فرهيخته داشتيم، مشکلاتي از اين دست پيش نميآمد. اما، نميدانم جاي چنين آدمي در چنين اپيزودي بود يا نه.
اميرمهدي ژوله: اصلا دو تا موضوع است؛ در موقعيت دکترها هم، نقش آن دکتر مثلا واقعي به ما تحميل شد. چون فکر ميکرديم پزشکان حساسيت دارند. در موقعيت شاعرها که 80درصد کار، با عجله جمع شد و نه موقعيت مکاني داشتيم و نه اصلا بازيگري مانده بود، من شاعر خوب از کجا بياورم؟!
مهراب قاسمخاني: ببينيد، وقتي داريم يک کار کمدي ميسازيم، اصلا حضور يک پليس يا پزشک درست و حسابي، ضرورتي ندارد. اين را از نظر فني قضيه ميگويم. اگر شاعرها، يک مشت آدم سالم و فرهيخته و عاقل بودند که کمدي نبود، من دارم کار کمدي انجام ميدهم. از نظر تکنيکي، نه حضور آن مامور نيروي انتظامي ضرورتي داشت و نه حضور آن پزشک.
• انتظارتان از نقش «پژمان بازغي» چه بود؟
قاسمخاني: انتظارمان اين بود که از آنور بام بيفتد و زيادي جدي باشد. دلمان ميخواست مدل پليس جوان باشد يعني، آنقدر شسته رفته باشد که بخنداند.
• چرا نشد؟
قاسمخاني: چون خط قرمزهايي وجود دارد؛ ما ميدانيم، شما هم ميدانيد.
• يک نقدي خواندم در همين فضاي وبلاگها که جالب بود؛ ميگفت «مهران مديري» و تيمش، ديگر خط قرمزها را شناختهاند و ياد گرفتهاند؛ چطور به نرمي از خط قرمزها رد شوند.
قاسمخاني: من حرفم اين است که يک گروهي، با بدترين لحنها اين گروه را نقد کردند، به نويسندگانش گفتند؛ بيسواد و اينها... جالب است برايم که اينها آيا وقتي در ردههاي بالاتر مشکلي دارند، ميتوانند با همين صراحت بنويسند و انتقاد کنند؟ آنها بايد بفهمند که ما ميتوانيم با هنرمندان شوخي کنيم، ميتوانيم با خودمان شوخي کنيم. با يک چيزهايي هم نميتوانيم شوخي کنيم. خط قرمزها وجود دارد.
ژوله: کسي که بايد معترض اپيزود شاعرها ميشد؛ «خشايار» بود که برادرش، فيلمساز اين مملکت است و دايياش، «عباس پهلوان» است يا خود «مهراب» بايد معترض ميشد که فوقليسانس نقاشي دارد يا «پيمان» بايد معترض ميشد که خانمش «بهاره رهنما» در کنار بازيگري، داستان کوتاه مينويسد و تئاتر کار ميکند و در جمعهاي روشنفکري ميرود و ريکي کار ميکند و من تمام اطلاعاتم را در ريکي از «بهاره رهنما» گرفتم که خودش در ريکي، درجه استادي گرفته است.
الوند: اميدوارم عاقبت همه بخير باشد.
• درباره پايانبندي هم، حرف و صحبت زياد است. خودتان ميخواستيد پايانبندي آنقدر درام باشد و همراه با اشک و اين حرفها؟
قاسمخاني: در برنامهمان بود که همه آخر سر تحتتاثير اين ماجرا قرار بگيرند اما، اين پايانبندي، مورد نظرمان نبود. ما چند پايان در نظر گرفته بوديم.
• يک مورد از ايدههايتان را براي تمام شدن سريال توضيح ميدهيد؟
ژوله: يک مورد اين بود که ما ببينيم؛ همه در دادگاه او را ميبخشند و بعد ببينيم که او به هر حال براي مدت کوتاهي به زندان رفته براي جنبههاي ديگري که جرم داشته و آنجا ببينيم که او در زندان نشسته و دارد نقشه يک کلاهبرداري بزرگ را ميکشد تا بيننده را در اين شک بگذاريم که آيا او آن چيزهايي که در دادگاه گفته دروغ بوده يا اين آدم در اثر عبور از اين اجتماع، تبديل به يک خلافکار شده است.
• خب اين پايان که خيلي خوب است. چرا سريال اينطور تمام نشد؟
ژوله: به ما گفتند؛ اين پايانبندي تلويزيوني نيست و چون تلويزيون بيننده عام دارد، بهتر است به اين شکل در تعليق نماند. البته ما باز پايان را اينطور تمام کرديم که يعني اين قصه ادامه دارد. در پايانبندي هم قرار بود، «علي پروين» حضور داشته باشد و او بيايد و «مديري» را به جاي يک مربي خارجي اشتباه بگيرد و ببرد. متاسفانه نشد با او هماهنگ کنيم، چون در سفر رامسر بود و از «رشيدپور» استفاده کرديم. بنابراين مجبور شديم، آن شوخي «رشيدپور»، «حسينيان» را هم حذف کنيم که عدهاي هم اين ماجرا را طور ديگري تعبير کردند.
• بله، گفتند؛ آن قسمت سانسور شده.
قاسمخاني: بله، ما «رشيدپور» را ميخواستيم در جاي ديگري استفاده کنيم ولي چون «علي پروين» نبود، از او در پايانبندي استفاده کرديم.
• ايدههاي ديگرتان چه بود؟
قاسمخاني: به اين هم فکر کرديم که شبيه فيلم «مظنونين هميشگي»، اين آدم از ابتدا تا انتها قصهاي را روايت کند و بعد ما متوجه شويم که دروغ ميگويد. تا جايي که در ميانه کار حتي وکيلش هم به او شک ميکند.
ژوله: براي نقش وکيل هم با «اردلان شجاعکاوه» صحبت کرده بوديم.
قاسمخاني:تنها شخصيت طنز دادگاهمان بود.
• چرا اين يکي ايده را پياده نکرديد؟
قاسمخاني: به اين نتيجه رسيديم که بهتر است ساده بماند و او قرباني باشد.
• موافق گريهدار بودن، بوديد؟
قاسمخاني: نه، نبودم. سخنراني آخر البته، بايد وجود ميداشت. از اين سخنرانيهاي آخر هم چارهاي هم نيست و معمولا هست و هيچ چيز خوبي هم نيست. به هر حال بايد آخر سر براي نجات دادن او، يک تاثيرگذاري صورت ميگرفت اما، به نظرم بهتر بود که گريهدار نباشد.
• شروع قصه از جاي درستي بود؟
قاسمخاني: در طرح اوليه با مافيا شروع ميشد ولي بعد ديديم؛ ضربش زياد است.
ژوله: البته موقعيت مافيا، قرار بود موقعيت آدمربايي باشد.
قاسمخاني: بعد مسئولان شبکه گفتند که نه، ما با مافيا حرف داريم و به ما سفارش دادند که مافيا را بکوبيم! (خنده)
ژوله: براي آن موقعيت، «امين حيايي» را انتخاب کرده بوديم و با او قرارداد هم بستيم. براي نقش پدرخوانده و پدرزني که قرار بود در اين اپيزود باشد هم با «حامد بهداد» صحبت کرده بوديم؛ به خاطر عشقش به «مارلون براندو» که بعد گفت؛ من ميترسم نقش طنز بازي کنم و در موقعيتهاي تراژيک درخشانم. بعد هم «امين حيايي» به دليل مشغله کاري، عذرخواهي کرد و اپيزود مافيا را نوشتيم.
• تکيه کلامهاي «مديري» از کجا آمد؟
ژوله: کجا؟ تکيه کلامي ندارد.
• همين «بهبه»، «خيلي ممنون»
ژوله: «بهبه» را من در موقعيت پزشکان، چند باري در متن آوردم و بعد آقاي «مديري» اين را در کل کار، استفاده کرد.
• راستي، کاراکتر «سروش صحت» را از کجا آورديد؟
ژوله: يک شاعر جواني هست که کاراکترش خيلي شبيه همان چيزيست که ما در سريال آورديم. ميخواستيم او را دست بيندازيم.
• خودتان سر صحنه حضور داشتيد؟
ژوله: من خودم در اپيزود پزشکان، سر صحنه بودم. به همين خاطر کمترين دخل و تصرف در آن اپيزود انجام شد. چون اگر شوخياي را «مديري» نميپسنديد، من همانجا، تغييرش ميدادم. به همين خاطر فقط چند جا شوخيها تغيير کرد و آن نقشي که خودم بازي کردم، تغيير کرد چون يک پزشک مغز و اعصاب بود که مغزش نکشيده بود و ول کرده بود و رفته بود کليه و مجاري ادرار خوانده بود. که گفتند؛ اين را دربياوريد. حالا يا به خاطر مجاري ادرار بود يا به خاطر آنکه حدس ميزدند به پزشکان متخصص اين رشته بربخورد. در اپيزود نيروي انتظامي، «خشايار» گلايه داشت چون، چند صحنه خارجي حذف شد و دستگيري آن تبهکاري که بعدا در اپيزود مافيا سر و کلهاش پيدا ميشد هم حذف شد. در اپيزود مافيا را نميدانم، خود «مهراب» بگويد.
قاسمخاني: گاهي حذفها، خيلي مشخص نيستند اما، در کار تاثير منفي ميگذارند. مثلا حذف ديالوگ يا شوخيها باعث اين اتفاق ميشود. در اپيزود مافيا به نظرم، بزرگترين اشتباه اين بود که اينها از همان ابتدا، همه لباس فرم و اسلحه داشتند.
• چرا اين اشتباه بود؟
قاسمخاني: معلوم است که وقتي طرف ببيند در خانهاي پر از آدم آن شکلي و اسلحهدار است، خب داخل نميشود.
• ايده خودتان چه بود؟
قاسمخاني: به محض ورود ببيند يک عده در حال تهيه و تدارک يک عروسي هستند.
• منطق «مديري» چه بود؟
قاسمخاني: نميدانم، اينها سليقه آقاي «مديري» است. من با اين موافق نبودم و فکر ميکنم تا جايي که اسلحه ميگذاشتند روي صورتش، ما نبايد ميفهميديم که اينها تبهکارند.
• آقاي «قاسمخاني»، يک توضيحي هم بدهيد درباره اينکه چرا اين سريال شبيه 90 شبيها فيلمبرداري شده؟
قاسمخاني: در ساخت عجله شد و ما بايد لااقل چهار ماه وقت ميگذاشتيم براي فيلمبرداري اين سريال که نشد. اين مسئله و سليقههاي آقاي «مديري» باعث شد اين اتفاق بيفتد. يک تعداد سکانسهاي مهم حذف شدند. مثلا در همان اپيزود شاعرهاي «امير»، سکانسهاي خارجي بيرون آمدند و شما در عمل سه سکانس داخلي ميبينيد که شاعرها نشستهاند و حرف ميزنند. به همين خاطر کار ممکن است از نظر تصويري قابل توجه نباشد. آن وقت، بيننده غيرحرفهاي از کار خوشش نميآيد و نميداند چرا و بيننده حرفهاي ميداند. ما احتياج داريم شخصيتها بروند و بيايند و ورود و خروج داشته باشند و از ابتدا، يک جا ثابت ننشسته باشند. اين ميزانسن براي اين کار نبود. در نقد حرفهاش، بايد بگوييم 60 درصد اين کار، به همين شکل گرفته شده بود.
ژوله: در مجموع ولي من کار را دوست داشتم و راضي بودم از کار. پر مغز بود؛ چه به لحاظ متن و نگارش و چه به لحاظ اجرا، بهتر از کارهاي ديگرمان بود و زحمت کشيده بوديم. اينجا از لحاظ اجرا، بيشتر زحمت کشيده بوديم.
قاسمخاني: قطعا. اما، من خودم اين شکلي هستم که وقتي کار را شبيه آنچيزي که نوشتهام، نميسازند، خودم تماشا نميکنم. چون در هر صورت، کار من نيست.
• حالا خودتان، با کمي فاصله از متن، مهمترين ايراد متنها را بگوييد
قاسمخاني: شتابزدگي که به هر حال هست اما، در خود متن، به حال به اندازه گذشته توجه نشده بود. من دوست داشتم، در متن رابطه «مهران» و وکيل و وکيل و قاضي و اينها همه باشد. «مهران» در زندان باشد و همه آن آدمها وقتي در حال حرف زدن هستند. در کل، به حال به اندازه فلاشبکها اهميت داده نشد.کلا وقتي کار با اين عجله ساخته ميشود، ما نميتوانيم متنهاي همديگر را بخوانيم. مثلا من وقت نميکنم متن امير را بخوانم فقط، کليت کار را ميدانم و آنجاهايي که بايد به هم پاس بدهيم. با اينکه من راضي نبودم از نتيجه کار، بايد بگويم «مهران» تنها کسيست که ميتواند اين طنز را دربياورد، آنهم با فاصله خيلي زياد. ما خودمان ميدانيم اين متن را دست خيليهاي ديگر داده بوديم، برايش چه اتفاقي ميافتاد. «مهران» در شناخت بازيگرها و نقش گرفتن از آنها، توانايي خيلي خوبي دارد و به عنوان نويسنده، از او به عنوان بازيگر کاملا راضي هستيم چون احتياج نداريم توضيح صحنه بنويسيم. او خودش ميداند چطور بايد صحنهها را بازي کند. در آوردن فضا، مديريت فضا... او در اين کارها خيلي زياد متخصص است و خيلي وارد است. اگر جاي دوماه، چهارماه وقت داشتيم، اين کار را جور ديگري مينوشتيم. اين سريال بايد سينمايي فيلمبرداري ميشد اما، در آن تايمي که ما داشتيم، امکانپذير نبود. تا آنجا که ميدانم، سکانس فينال را روزي که پخش شد، گرفتند و شبش هم پخش شد و خب معلوم است که با اين فشار کاري، شما از خير سکانسهاي سخت ميگذري، با آنکه ما گفته بوديم؛ چيزي که مينويسيم، سخت است و تعقيب و گريز دارد و....
ژوله:من خودم دلم ميخواست اين آدمها روي هم تاثير بگذارند و «مسعود شصتچي» روي اين آدمها تاثيرگذار باشد، بعضي شخصيتها براي خودشان قصههاي يکي دوخطي داشته باشند و... يعني شخصيت فرعيها هم براي خودشان قصه داشته باشند و «شصتچي» روي زندگي اين افراد تاثير ميگذاشت. نبايد شخصيتها همينطور به حال خودشان رها ميشدند. بعد هم دوست داشتم بعضي شخصيتها را در موقعيتهاي ديگري هم ميديديم. مثلا، يکي از آن دکترها را ميديديم که آمده در اپيزود شاعرها، شعر ميخواند و علايق شاعري دارد و اين حرفها. اگر از ديد بيروني نگاه کنيم، يکدستي اپيزودها هم حفظ نشده است. ريتمها برابر نيست؛ يک اپيزود ريتمش خيلي تند است و يک اپيزود ريتمش کم است. يکي کمدي زياد دارد و يکي کمدي کم دارد. بعضي شوخيها رها شدند و بعدا مورد استفاده قرار نگرفتند. بعضي از اپيزودها شوخيهاي کلامي بيشتري دارد، بعضيها شوخيهاي حرکتي بيشتري.
قاسمخاني: اين کارها بايد يکبار نوشته شود و يک بار خوانده شود و روتوش شود. اگر قرار باشد اين کار را سر فرصت و يک بار ديگر بنويسيم، احتمالا بالاي 50 درصدش را تغيير ميدهيم. اما، ما ديگر فرصت نداريم.
• کار بعدي اين گروه چيست؟ قرار است به کدام صنف بيسنديکاي ديگر بزنيد؟!
قاسمخاني: آقاي «مديري» که قرار است بروند سراغ ساخت يک فيلم سينمايي پرهزينه و ما هم خودمان، درصدد هستيم، يک کارهايي انجام بدهيم.
• خب «امير» يکي از مونولوگ گريهدارها بگو که من «اشتباهي» بودم و کاري نکردم و... تا گفتوگو را تمام کنيم.
ژوله: نه، من چيزي ندارم بگويم. مونولوگ آخر را هم من يکبار براي آقاي «مديري» نوشتهام، بس که کسي حاضر نبود آن را بنويسد. من نوشتهام و از کارم دفاع هم ميکنم.
منبع: كارگزاران