ایران: صداي نالههاي ضعيف و معصومانه دخترك، زخمها، سوختگيها و كبوديهاي روي پيكر ضعيف و لاغرش همه و همه از غم سنگين زندگي كوتاه اما پر درد و رنجش سخن دارد. او پس از مرگ ناباورانه پدر و رفتن مادر، تنهاي تنها مانده بود و هيچ پناهي نداشت. نه دست مهربان و نوازشگر پدر و نه آغوش گرم و پر مهر مادر.
دخترك لالايي ميخواست، لالايي مادر براي اينكه در نبود پدر آرام گيرد. اما افسوس كه در غروب مه گرفته زندگي كوتاهش، هيچكس گریه اش را نشنيد. نه دست مهرباني و نه آغوش گرمي كه غم كودكانه بي پدري و دوري مادر را بگيرد. همه لحظه، لحظههاي زندگي تلخش با كتك، سوختن، ضرب و شتم و از همه فجيعتر آزار و اذيت همراه بود و بس.هر گاه دلش براي پدر تنگ شد و او را صدا زد كتك خورد. هر گاه مادر را صدا زد تا از درد زخمهاي دل كوچك و پيكر زخم خوردهاش بگويد بدنش را سوزاندند.
«ندا» كوچولوي سه ساله، همه اينها را تاب آورد و دم نزد. اما راستي مگر قلب كوچكش تحمل چقدر زخم ناجوانمردي و ضرب و شتم و... را داشت؟ و آخرين بار كه اشكهاي چشمان خون آلودش از اين همه خشونت و بي رحمي روي گونههاي كبودش جاري شد، ضربهاي مهلك بر سر وصورت كوچولويش وارد آمد و دچار ضربه مغزي شد.
حالا او روي تخت يكي از بيمارستانهاي تهران زير دستگاه بخش مراقبتهاي ويژه، براي زنده ماندن با مرگ ميجنگد. شايد او نميخواهد نيامده برود. هرچند عمر كوتاهش پر از درد و رنج بوده و به غير از ضرب و شتم و... هيچ نديده. حالا او در اغماست و شايد اكنون كمتر از گذشته درد و رنج ميكشد.
پرستاران و پزشكان مهربان يك لحظه هم تنهايش نميگذارند. همه و همه با جان و دل براي نجاتش تلاش ميكنند، هرچند چشمانشان به اشك مينشيند و بغضشان براي اين همه ناجوانمردي به گريه اما مگر گناه اين طفل معصوم چه بوده؟!
پرستاران ميگويند: ظهر دوشنبه زن و مردي كه خود را عمو و زنعموي ندا -3ساله- معرفي ميكردند پيكر نيمه جان او را به بيمارستان انتقال دادند. اما در همان نخستين معاينات و نمايان شدن زخمها، كبوديها و سوختگيهاي پيكر دختر كوچولو پزشكان و پرستاران بخش اورژانس شوكه شدند.
نخستين معاينههاي پزشكي نشان ميداد او علاوه بر اين كه مورد تعرض قرار گرفته، براثر كوبيده شدن شيئي سنگين به سرش دچار ضربه مغزي نيز شده، با اين وجود بلافاصله «ندا» به بخش ويژه منتقل و البته موضوع به پليس هم گزارش شد.
دقايقي بعد با حضور مأموران كلانتري، تحقيقات پليسي آغاز شد. تا اينكه سرانجام عموي «ندا» كوچولو با اعترافهاي تلخش راز اين كودكآزاري هولناك را فاش كرد: «مدتي قبل پدر ندا بر اثر حادثهاي فوت كرد و مادرش نيز او را رها كرد و رفت. پس از آن من و ساير بستگان تصميم گرفتيم از او نگهداري كنيم. بنابر اين ندا هر چند وقت يكبار در خانه من و بستگان ميماند.
اما در اين مدت هيچ كدام از ما با او رفتار درستي نداشتيم و بر سر هر موضوعي كتكش ميزديم. آخرين بار هم وقتي او در خانه ما بود متأسفانه همسرم او را بشدت كتك زد تا اين كه نيمه جان نقش زمين شد. آن روز من سركار بودم و وقتي از طريق همسرم متوجه موضوع شدم بلافاصله خودم رابه خانه رسانده و او را به بيمارستان منتقل كردم.
مأموران با شنيدن اعترافهاي تلخ اين مرد، او و همسرش را براي تحقيقات بيشتر بازداشت كردند. اين در حالي است كه به گفته يكي از پزشكان بيمارستان، وضعيت جسماني دختر كوچولو به قدري دردناك است كه تمام كاركنان، پزشكان و پرستاران بخش را بشدت تحت تأثير قرار داده است.
وي گفت: وضعيت جسماني كودك به هيچعنوان مناسب نيست. چرا كه او يك بار دچار سكته مغزي شده و در حال حاضر نيز در كماست و اميد چنداني به زنده ماندنش نيست. روي بدن كودك نيز آثار جراحتهاي بسيار وجود دارد كه نشان ميدهد او بارها مورد ضرب و جرح قرار گرفته است. شواهد نيز حاكي از تعرض به اوست اما باز هم بايد كارشناسان پزشكي قانوني در اين باره نظر قطعي ارائه نمايند.
حالا «ندا» كوچولو در رؤياهاي كودكانهاش به پدر و مادرش ميانديشد. شايد هم از خود ميپرسد بايد به همين زودي به ديدار پدرش برود تا در آن دنيا از اين همه درد و رنج و بي پناهي در امان باشد. شايد هم مرگ برايش شيرينتر از اين زندگي است راستي آيا صداي نالههاي در گلو خفته ندا را مسئولان قضايي و پليس بخوبي خواهند شنيد و به نداي مظلومانهاش پاسخ خواهند داد؟