خاطرات طنز در دوران دفاع مقدس ـ 7

مگر ملائکه نامحرم نيستند؟

گردآوري: عبدالرحيم سعيدي راد
کد خبر: ۱۲۶۰۵۸
|
۲۷ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۰ 19 October 2010
|
31600 بازدید
سرويس دفاع مقدس «تابناک» ـ در ادامه روایت خاطرات طنز در جبهه، بخش دیگری از این خاطرات را تقدیم می‌کنیم:


دعاي وقت خواب

تازه چشممان گرم شده بود كه يكي از بچه‌ها، از آن بچه‌هايي كه اصلاً اين حرف‌ها بهش نمي‌آيد، پتو را از روي صورتمان كنار زد و گفت‌: بلند شيد، بلند شيد، مي‌خوايم دسته جمعي دعاي وقت خواب بخوانيم.
هرچي گفتيم: « بابا پدرت خوب، مادرت خوب، بگذار براي يك شب ديگر، دست از سر ما بردار، حال و حوصله‌اش را نداريم.»
اصرار مي‌كرد كه: «فقط يك دقيقه، فقط يك دقيقه. همه به هر ترتيبي بود، يكي‌يكي بلند شدند و نشستند.»

شايد فكر مي‌كردند حالا مي‌خواهد سوره‌ي واقعه‌اي، تلفيقي و آدابي كه معمول بود بخواند و به جا بياورد، كه با يك قيافه‌ي عابدانه‌اي شروع كرد: بسم اللـ....ه الرحمـ....ن الرحيـ....م همه تكرار كردند بسم الله الرحمن الرحيم... و با ترديد منتظر بقيه‌ي عبارت شدند، اما بعد از بسم الله، بلافاصله اضافه كرد: ‌«همه با هم مي‌خوابيم» بعد پتو را كشيد سرش.
بچه‌ها هم كه حسابي كفري شده بودند، بلند شدند و افتادند به جانش و با يك جشن پتو حسابي از خجالتش در آمدند.


قدمت روي چشمانم!

از آن آدم‌هایی بود که فکر می‌کرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقی‌های فریب خورده را به راه راست هدایت کنه و کلید بهشت را به دستشان بدهد.
مسؤول تبلیغات گردان شده بود. دیگر از دستش ذله شده بودیم. وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می‌انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می‌شد و عراقی‌ها مگسی می‌شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می‌کردند.

از رو هم نمی‌رفت. تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی‌ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن‌ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسؤول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم می‌آییم» را گذاشت. لحظه‌ای بعد صدای نعره‌اي (البته با فارسي دست و پا شكسته) از بلندگوی عراقی‌ها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!»
تمام بچه‌ها از خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.»
*به نقل از داوود امیریان


ببين حال پريشانم!

اگر كسي نمي‌دانست قضيه چيه با خود مي‌گفت: «خدا شفاش بده، احتمالاً کم و کسر داره، مثلاً يکي از کارهايش که خوب يادم هست از آن روزهايي که هنوز او را نمي‌شناختم اين است که وقتي مي‌ديد بچه‌ها زيادي سرشان به کار خودشان گرم است، مي آمد و در حالي که به ظاهر اعتنايي هم به ديگران نداشت به نقطه‌اي خيره مي‌شد و مي‌گفت: «ببين....ببين!»
طبيعي بود که هرکس چون تصور مي کرد او را صدا مي‌کند برمي‌گشت و او در ادامه در حالي که يک دستش را به سينه‌اش مي‌زد مي‌گفت: «ببين حال پريشانم، حسين جانم، حسين جانم»
يعني مثلاً دارم نوحه مي‌خوانم و کسي را صدا نکرده‌ام!


مگر ملائکه نا محرم نيستند؟

سر نماز هم بعضي دست بردار نبودند. به محض اين که قامت مي بستي، پچ پچ کردن‌ها شروع مي شد. مثلاً مي خواستند طوري حرف بزنند که معصيت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردي بگويند ما که با تو نبوديم!

اما مگر مي شد با آن تکه‌ها که مي آمدند آدم حواسش جمع نماز باشد؟ مثلاً يکي مي گفت: «واقعاً اين که مي گويند نماز معراج مؤمن است اين نماز‌ها را مي گويند نه نماز من و تو را.»
ديگري پي حرفش را مي گرفت که: «من حاضرم هر چي عمليات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگيرم.»

سومي: «مگر مي دهد؟» و از اين قماش حرف ها. و اگر تبسمي گوشه لبمان مي نشست بنا مي کردند به تفسير کردن: «ببين! ببين! الان ملائکه دارند غلغلکش مي دهند.»
اينجا بود که ديگر نمي‌توانستيم جلوي خودمان را بگيريم و لبخند تبديل به خنده مي شد، خصوصاً آن جا که مي گفتند: «مگر ملائکه نا محرم نيستند؟» و خودشان جواب مي دادند: «خوب با دستکش غلغلک مي دهند.»

ادامه دارد...

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۴ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
یاد و خاطره شهدا سبز در سالروز میلاد امام رضا رضایت همه شهدا را از خودمان آرزومند باشیم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۷ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
خاطره خواب خيلي بامزه بود. ملائكه هم جالب بود. اينها نشان مي دهد كه با هيچ هم مي شود شاد بود و لبخند بر لب داشت. حتي در ميدان نبرد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۰۹ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
لطقا توی تیتر این خبر یه شماره ای بذارید تا مشخص بشه منظور این مطلب طنزه...
برونسي
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۱۴ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
اي ول حال كردم از اين دست خاطرات طنز كه البته همه در عمق معرفت است باز هم بگذاريد ارزش هاي ما اينها هستند از اين فرصت استفاده مي كنم و امروز هم كه اقا قم تشريف بردند رو به همه قمي ها تبريك مي گم
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۱۷ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
راستي مگر ملائكه زن و مرد دارند؟
محمد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۰۹ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
ای.ول!
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۴۸ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
دم همشون گرم ...
ش=دق-اهواز
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۱۰ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
واقعا مرید و مخلص بسیجییان ان زمانیم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۲۰ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
این خاطره آخری یعنی چی؟هوش وحواس بنده خداروموقع نمازمی برید.این که گناهه!!!هرچندواقعاخنده داربود.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۳۴ - ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
خداوند به همه رزمندگان اسلام عزت متعالي عنايت فرمايند....
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟