اکبر نبوی آخرین سروده خود را به شرح زیر برای «تابناک» ارسال کرده است:
... و حالا بنشینیم فقط شعر بگوییم
و قربان صدقه ی خود برویم.
یکی مان از بحور شعر بگوید
دیگری از سر و کول قافیه پایین و بالا برود
ایماژ و ایهام، بهانه ای شود برای سرگرمی
صنایع ادبی، پرده ای برای ندیدن ـ درست ندیدن ـ
تصویر و عنصر خیال، چشمی برای خواب
نازک خیالی شاعرانه، ترفندی که ما، خیلی نازک دلیم
.....................و حالا بنشینیم شعر بخوانیم
به جای خواندن دفتر زندگی انسان هایی که در بحرین و یمن و لیبی
پرپر می شوند
و شعر بگوییم
به جای فریاد علیه ستم آل سعود و آل خلیفه و آل نهیان.
ـ راستی! حال فرخی سیستانی چطور است؟ ـ
.....................و حالا باید ببینیم کدام طرح و برنامه ی از پیش
برای دعوای داخلی مناسب تر است
همان را به میدان بیاوریم
و بیماران رها شده در بیابان و دشت را به هیچ انگاریم
و بر رنج گرسنگان بگذریم، گیج و گول و منگ!
در روزگار سر اعتقادات مردم و سنگ!
ریا و رنگ و نیرنگ!
.....................درود برشکوه قدرت و ثروت!
نفاق رنگارنگ!
دلبران افسونگر!
شاهدانٍ شوخ مه پیکر!
و سخنان و رفتارهای ویرانگر!
سپاس بر زر و زور جهانی!
دشمنان انسانی!
و سلام بر چشم های تماشا، چشم های تا به تا
ـ در هر کجای گیتی ـ
که نهایت عاطفه ی ورم کرده شان
نچ، نچ گفتن
کنار بساط عرق و ورق است.
.....................روزنامه ها از دستمزد کلان فلان بازیگر می نویسند
آن آقای ستاره ی فوتبال ـ کدام ستاره؟ ـ
غمباد گرفته که چرا پنت هاوس اش، استخر ندارد
و آن استاد رمل و اُسطرلاب و سِحْر
با همه ی تماشاگران، مذاکره می کند ـ با تطمیع و تهدید ـ
انتخابات در پیش است!
.....................و حالا بنشینیم به قصه گفتن
و افسانه بافتن
تا «روایت فتح» از سکه بیفتد
و راویان عاشق، از رنج تنهایی ناگزیر
از غصه بمیرند.
.....................ما، ساز ناکوک بداخلاقی را ـ چندی است ـ
روی نتی که اهریمن نوشته است
کوک می کنیم
و ارکستر بی خیالی خود را
به افتخار ساحران مدرن، گرم و گرم و گرم.
و از پس پشت نفرت مرداب
می نوازیم در دستگاه خواب
در دستگاه مرگ آب
عشوه گری متعفن سراب
رقص سیاه موش های سرداب.
یک مرکب نوازی ناب شیطانی!
.....................دیشب در بحرین یک لیتر آب
هزار دلار فروخته شد
و خون هزار انسان بی گناه
به دیناری بر زمین ریخت
و در سازمان ملل
آب از آب تکان نخورد
اعضای دائم شورای امنیت
در جزایر قناری
حمام آفتاب گرفته اند.
........................ راستی! قیمت سکه، هنوز پایین نیامده است؟
از بازار بورس لندن و نیویورک چه خبر؟
........................ و حالا بنشینیم کمی لطیفه بگوییم
بخندیم تا گره اخم دلمان باز شود
خسته شدیم از بس غصه خوردیم
بگذار گرازهای آل خلیفه و آل سعود
و کفتارهای عبدالشیطان و قذافی
به کار خود مشغول باشند.
.....................آهای آقای دبیرکل سازمان ملل!
مراسم ازدواج دردانه ی ملکه الیزابت، خوش بگذرد
جدی می گویم، خوش باش!
مردم بحرین و لیبی و یمن
یاد گرفته اند که چگونه سر اژدهای ستم را
به سنگ مرگ بکوبند.
........................ روزنامه ها از دستمزد کلان فلان...
... آقای عزیزالدوله! در نمایشگاه باکره ی باران ـ به زعم او ـ
در باره ی شکوه خلقت عروس دریایی درفشانی کرد و...
........................ وحالا بهتر است کمی بخوابیم!
اکبر نبوی/ پنجم اردیبهشت نود