ملت ما: راز سرقتهاي عجيب كفشهاي مردانه در دل دزد پابرهنه پنهان بود. اين مرد شيشهيي وقتي در محاصره پليس افتاد پابرهنه بود. اسفند ماه سال گذشته يكي از مسوولان يك شركت دولتي در جنوب پايتخت به شعبه اول بازپرسي دادسراي بعثت مراجعه كرد و از سرقت كفشهاي همكاران نمازگزار خود خبر داد. وقتي كارمندان مرد وارد نمازخانه ميشدند پس از ساعتي متوجه ميشدند كه همه كفشها به سرقت رفته است. 2 بار اين دزدي در اين شركت دولتي اتفاق افتاد و براي همه جاي سوال بود كه دزد كفشهاي مردانه چه كسي است.
وقتي ماجراي اين كفشدزدي به پليس و بازپرس مخابره شد، تحقيقات براي افشاي اين معما و دستگيري كفشدزد آغاز شد تا اينكه شكايت مشابه ديگري مطرح شد. اينبار كفشهاي سربازان كلانتري و نمازگزاران مسجدي در محدوده جنوب پايتخت به طرز عجيبي به سرقت ميرفت.
با افشاي اين حقيقت، ماموران خود را در برابر يك كفش دزد حرفهيي ديدند. جستوجو در اين زمينه آغاز شد تا اينكه از طريق دوربين مداربسته كلانتري و شركت دولتي چهره دزد كفشها شناسايي شد. وي با ظاهري پريشان وارد محوطه شركت و نمازخانه شركت و اتاقك سربازان ميشد و در فرصتي مناسب كفشها را داخل گوني ميريخت و به سرعت پا به فرار ميگذاشت.
12 فروردين ماه سالجاري بود كه كارآگاهان اين دزد را پيش از انجام توطئه سرقت به دام انداختند. وي در حالي كه پابرهنه بود و در حوالي شركتي دولتي پرسه ميزد تا نقشه عجيب خود را به مرحله اجرا بگذارد، دستگير شد.
اين مرد به نام قاسم كه اعتياد به شيشه و كراك دارد، وقتي پابرهنه در برابر بازپرس كياني از شعبه اول دادسراي بعثت حاضر شد، ادعا كرد علاقهيي به پوشيدن كفش ندارد. دزد پابرهنه كه سعي داشت راز دزديدن كفشهاي مردانه را پنهان كند، گفت: من اصلا علاقهيي به پوشيدن كفش ندارم و بيشتر اوقات پابرهنه به خيابانها ميآيم. از وقتي شيشه ميكشم از كفش و دمپايي متنفر شدهام! پس من چطور ميتوانم كفش بدزدم وقتي اصلا عادت به استفاده از آن را ندارم!
وي كه با رفتارهاي عجيبش خود را به ديوانگي زده بود، وقتي بازپرس پرسيد دوربين مداربسته و شاهدان شناساييات كردهاند، گفت: حالا كه دستم رو شده، دزديدن كفشهاي مردانه را قبول ميكنم اما نميتوانم راز اين سرقتها را فاش كنم. اين مرد شيشهيي با صدور قرار قانوني روانه زندان شد و تحقيقات از وي ادامه دارد.
گفتوگو با دزد پابرهنهرفتارهايش مرموز است. ميخواهد وانمود كند كه بخاطر مصرف شيشه و كراك در توهم زندگي ميكند.
اما اينطور نيست چون نميخواهد رازش را فاش كند انگار از چيزي ميترسد.
همدست داري؟(چهرهاش دگرگون ميشود و با عصبانيت ميگويد: ) نه!
پس چرا حاضر نيستي علت دزديدن كفشها را بگويي؟چون يك راز است.
پس چرا پابرهنه دستگير شدي؟چون هميشه پابرهنهام.
پاهايت آسيب نميبيند؟نه!
كفشهاي دزدي را به چه كسي ميدادي تا برايت بفروشد؟شما چه ميگوييد. من اصلا كفشدزد نيستم. من هيچ اتهامي را قبول نكردهام! چون دزديدن كفشها كار من نيست...
خودت نزد بازپرس اعتراف كردي.نه دروغ گفتم. [با عصبانيت] من كفشدزد نيستم. يك معتاد پابرهنهام!