رسانهها هر روز از افزایش کشتهشدگان در «درعا»، «لاذقیه»، و یکی دو شهر دیگر در «حمص» خبر میدهند؛ گویی مرزهای جنوبغربی سوریه، ناگهان به خروش آمدهاند. این بار کشوری در منطقه دچار ناآرامی شده که هیچ نفتی ندارد! آیا آنچه در این کشور قدرتمند خاورمیانه میگذرد، نیز استمرار خیزشهای منطقه است؟
سوریه کشوری عربی در قلب منطقه شام است و بنا بر تقسیم بندی «جیمز بلک ول» از شش کشور گالیور خاورمیانه (ایران، سوریه، عراق، مصر، ترکیه و رژیم صهیونیستی) تلقی میشود؛ یعنی در رده کشورهای قدرتمند درجه یک خاورمیانه قرار میگیرد.
این کشور از زمان استقلال در سال 1946 تاکنون، از ساختی تک حزبی و دیکتاتوری رنج برده است؛ هرچند ساختی مدرن دارد و دست کم از سال 1970 (کودتای حافظ اسد علیه عطاسی رییس جمهور وقت سوریه) تاکنون حزب بعث سوریه حاکم مطلق سیاسی در این کشور بوده است.
حزب بعث به دست «میشل عفلق» مسیحی ـ لبنانی و بر پایه عروبت و پان عربیسم شکل گرفت و فحوایی شرک آلود دارد، مبنی بر برتری قومی و نژادی عرب که به دو شاخه سوری و عراقی تقسیم میشود.
از سال 1970، «حافظ اسد» آن را به حزب حاکم سوریه بدل کرد؛ هرچند این حزب در سال 1950 در سوریه بنا نهاده شد، در سال 1954 بعث سوری پس از ترکیب با تفکر سوسیالیستی حزب اشتراکی عرب به رهبری «اکرم حورانی» بود که به پختگی لازم برای عمل سیاسی تام، رسید؛ بنابراین، با حاکمیت این حزب در سوریه «وحده، حریه و اشتراکیه» (وحدت، آزادی و سوسیالیسم)، شعار ملی این کشور شد و شعار حزب بعث سوری؛ «ذات امت واحده، رسالت عربیه خالده»؛ شعاری که امروزه بر تارک دفاتر این حزب در سرتاسر سوریه نقش بسته است.
پیوند تفکر سوسیالیسم با نظام تک حزبی به شدت این نظام را مبتلا به فساد سیاسی و اقتصادی کرده است. بعث سوری و عراقی اما از همان آغاز، آبشان به یک جوی نرفت و راه خود را از یکدیگر جدا کردند که اوج این افتراق ـ که به تقابل انجامید ـ حمایت بعث سوری از جمهوری اسلامی ایران در جنگ هشت ساله بود. اگر بعث عراقی با پیشوایی «صدام حسین تکریتی» به جانب راست و نظام سلطه غرب گرایید، بعث سوری اما در جنگ سرد جانب شرق را نگه داشت و حتی پس از فروپاشی شوروی در سیستم آمریکایی ذوب نشد و استقلال رأی خود را نگاه داشت.
سوریه چه در زمان «حافظ اسد» و چه در زمان «بشار اسد»، هیچگاه محور مقاومت را ترک نکرد و همیشه در کنار ایران به عنوان حلقه وصل جبهه مقاوت لبنانی و فلسطینی عمل کرد. هرچند گاه به موضع مذاکره بر سر بلندیهای جولان با رژیم صهیونیستی (مانند شرکت در کنفرانس مادرید در سال 1991میلادی) غلتید، به سرعت دریافت آنچه او را به بلندیهای جولان میرساند، نه مذاکره که مقاومت است.
حافظ اسد فهم دقیق و درستی از وضعیت منطقه و آرایش نیروها داشت و با وجود مرام پراگماتیستی خود، مقاومت را از دست نداد. یکی از مشکلات اساسی نظام سوریه، حاکمیت «قانون شرایط اضطراری» به مدت 46 سال در سوریه بود که بناچار سد بزرگی بر سر راه اصلاحات در سوریه عمل نمود. حال اگر بخواهیم بر پایه الگوی تحلیلی این گفتار به بررسی نسبت میان سوریه و بیداری اسلامی بپردازیم، میتوان چنین گفت.
هرچند رژیم سیاسی سوریه دارای یک ساخت تک حزبی توسعه نیافته سیاسی و شبه دیکتاتوری است که به شدت پلیسی است، از دیگر سو، ناقض برخی دیگر از مؤلفههای سایر کشورهای عربی است که عبارتند از:
نخست اینکه رژیم سوریه به هیچ وجه یک دیکتاتوری نفتی نیست، چه اینکه این کشور ذخایر عظیم نفت و گاز ندارد و خود از وارد کنندگان این هر دو، به ویژه از ایران است؛ بنابراین، هیچ پیوستگی نیز از این حیث با سرمایهداری جهانی نداشته و فاقد رشد و توسعه سرمایهداری در آن هستیم.
دوم آنکه این کشور بر خلاف دیگر کشورهای عربی ـ چه در دوران جنگ سرد و چه پس از آن ـ هیچگاه خود را در سیستم آمریکایی منطقه تعریف نکرد و همیشه خود را در جبهه انقلابی و محور مقاومت تعریف نمود و از این حیث، نقش سرپل و عقبه جبهه مقاومت را بر عهده داشته است.
سوریه در همه جنگهای اعراب و اسراییل حضوری فعال داشته است؛ به گونه ای که در سال 1956 و 1967 در کنار مصر، اردن، عراق، لبنان و ... حاضر بود. در 1973 در کنار مصر بود و در سالهای 1978 تا 1982 به تنهایی در کنار لبنان قرار گرفت.
سوم این که، این کشور در سی و چندی سال گذشته در معادلات منطقه در کنار انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی قرار داشته و از این حیث از محبوبیت به نسبت خوبی در منطقه برخوردار بوده است.
چهارم آن که، از آنجا که سوریه از دهه 1980 به تنهایی در برابر توسعه طلبی رژیم صهیونیستی ایستاده است، هزینه برقراری موازنه استراتژیک با این رژیم بخش زیادی از بودجه ملی آن را بلعیده و مانعی جدی برای توسعه اقتصادی آن بوده است؛ بنابراین، برای برقراری این موازنه، خود را ناگزیر از پیوستن به محور مقاومت میبیند. چنین شرایط بغرنجی به ناگزیر هر رژیمی را از پیگیری توسعه سیاسی باز میدارد و مانعی جدی در این راه رخ مینماید، چرا که خواه، ناخواه از اولویت استراتژیک، بیرون میشود.
پنجم، هرچند ساختار سوسیالیستی این رژیم، مستعد فساد است، از دیگر سو، مانعی جدی بر سر راه ایجاد فاصله شدید اقتصادی میان طبقات اجتماعی بوده و برای همین، این رژیم همچون دیگر دیکتاتوریهای منطقه، چنین معضلی ندارد.
ششم، نبود حاکمیت سیاستهای دین ستیزانه و اسلام ستیزانه در این کشور است؛ هرچند به دلیل حاکمیت بعث، اسلام ترویج نمیشود، بر خلاف دیگر کشورها با آن ستیز نیز نمیشود.
هفتم، عمده نارضایتی مردم در سوریه، حاکمیت فضای امنیتی و پلیسی و اطلاق آن بر همه شئون سیاسی و اجتماعی است که دهههاست به طول انجامیده مایه قدرت یابی بیش از اندازه سازمان امنیت و حزب بعث بوده است. با این حال، میزان این نارضایتی در حدی نیست که به انقلاب بینجامد.
نگارنده خود در اوج رخدادهای سوریه در این کشور حضور داشته و از نزدیک شاهد تحولات بود و میدید که حال و هوای سوریها فاصله بسیاری با انقلاب دارد. هنوز فریادهای جوانان سوری را که با به راه انداختن کارناوالهای سیاسی یک صدا شعار میدادند: «الله، سوریا، بشار و بس»، در یاد دارم.
هشتم، بشار اسد با دریافت ضرورتهای استراتژیک که نخستین آنها، انجام اصلاحات اساسی در ساختار سیاسی و اقتصادی حاکمیت است، خود پیشتازی پاسخگویی به این ضرورتها را بر عهده گرفته است. وی امروز در مقام ریاست جمهوری سوریه پرچمداری اصلاحات را نیز بر عهده دارد.
او از آغاز رسیدن به قدرت در سال اول، انجام اصلاحات را بر عهده گرفت که برخی از آنها عبارتند از: «اعطای آزادیهای مذهبی، به رسمیت شناختن حقوق اکراد، جذب و مشارکت سنیها (به عنوان اکثریت جامعه) در ساختار سیاسی، لغو حالت فوق العاده، کاهش اختیارات نیروهای امنیتی، دستور آزادی زندانیان سیاسی، برکناری مقامهای نالایق، ارایه چهره مردمی از خود در جامعه و ...».
البته وی با مشکلاتی نیز روبه روست که مهمترین آنها عبارتند از:1ـ مقاومت و مانع تراشی عناصر قدیمی و محافظه کار در حزب بعث، ارتش و نیروهای امنیتی در برابر اصلاحات و مقاومت با آن؛
2 ـ دسیسههای رژیم صهیونیستی، آمریکا و عربستان که اوج آن دخالت مستقیم شاهزاده «بندر بن سلطان» در سال 2008 و 2011 در بندر لاذقیه بود.
حتی اگر اخبار و مستندات لازم در اختیار نبود که نشان دهد آنچه در سوریه رخ داده نه موج بیداری که توطئهای آشکار است، فهرست سود برندگان از این وضعیت، نشانگر این حقیقت بود که هرچند ناآرامیها در سوریه به جز در «درعا» و «لاذقیه» یکی دو شهر کوچک و البته مختصری در شهر «حمص» در دیگر شهرهای بزرگ چون «دمشق، حمات، حلب و ...» رخ نداد، که خود جای تأمل دارد، منشأ این نا آرامیها شهر مرزی درعا در مرز اردن است که به علت تأثیر پذیری بالا از اردن و نیز ساماندهی گروههای خرابکاری در درعا و بعد لاذقیه به وقوع پیوست، ولی برهم خوردن نظم سوریه چه منافعی برای غرب دارد؟
مسأله اینجاست که تحولات منطقه، هرچند خودجوش بوده و بنا بر موج بیداری اسلامی است، آمریکاییها سه استراتژی را برای مهار آن در نظر گرفتهاند: 1. ناکام نهادن انقلابهایی چون مصر و تونس و به انحراف و بن بست کشاندن آنها؛
2. سرکوب انقلابهای بحرین و یمن؛
3. ایجاد حرکتهای مدیریت شده آمریکایی و موج دروغین انقلاب در سوریه.
اما پرسش اصلی این است که برهم خوردن ثبات در سوریه چه سودی برای نظام سلطه دارد؟ البته پاسخ این پرسش چندان دشوار نیست و به راحتی قابل کشف و فهم است. اگر بخواهیم مفاد اصلی پاسخ را بیان کنیم، میتوانیم چنین صورت بندی نماییم که:
1. برهم خوردن نظم و ثبات در سوریه، موجب تغییر در جغرافیای سیاسی و «ژئوپلتیک مقاومت» در منطقه میشود.
2. سوریه حلقه اتصال جبهه شرقی مقاومت (ایران) به جبهه غربی (لبنان و فلسطین) است؛ بنابراین، وقوع هر گونه بیثباتی به معنای قطع کامل این حلقه اتصالی و انقطاع کامل ارتباط جبهه غربی و شرقی مقاومت خواهد بود.
3. چنین تحولی در وضعیت شکننده نظام سلطه در منطقه چونان مفری برای نجات عمل کرده و موجب تقویت جبهه سازش در منطقه به رهبری سعودی خواهد شد.
4. از دیگر سو، چنین تحولی ژئوپلتیک رژیم صهیونیستی را از بن بست رهایی بخشیده و راه تنفسی برای آن میگشاید.
5. این تحول موجب حذف یکی از اساسی ترین بازیگران مقاومت در منطقه میشود که در نوع خود شکست بزرگی برای این جبهه است.
6. تأثیر نخست این تحول در لبنان رخ خواهد داد که به طور قطع، تضعیف شدید موقعیت حزب الله را موجب خواهد شد و روند تحولات لبنان را به سود آمریکا رقم خواهد زد، چرا که سوریه در حکم عقبه استراتژیک حزب الله، رفتار می کند.
7. این تحول بر روند کلی تحولات منطقه نیز تأثیر مستقیم گذارده و میتواند جهت آنها را تغییر دهد.
البته به این فهرست میتوان موارد بسیار دیگری نیز افزود اما در همین حد بسنده میکند. گویا، نظام سلطه خود، خوب میداند که توان تغییر نظام در سوریه را ندارد، ولی همه این توطئهها معطوف به تضعیف سوریه و اخذ امتیاز از آن در حذفش از جبهه مقاومت است. مسألهای که بشار اسد در سخنرانی خود در مجلس شعبی سوریه آشکارا آن را جزو اصول تخطی ناپذیر سوریه، اعلام کرد.
به هر روی، گویا با تدابیر حاکمیت خاصه شخص بشار اسد و حمایتهای معنوی جبهه مقاومت از سوریه در قبال این دسیسه ها، خطر رفع شده باشد؛ هرچند هنوز نگرانیهایی باقی است.
* کارشناس مسائل بینالملل