خراسان: جلسه خواستگاري با شور و هيجان خاصي برگزار شد و همه بزرگ ترها از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدند. پدرم آن شب شرط گذاشت که هر چه سريع تر بايد براي انجام آزمايشات و عقد رسمي دست به کار شويم اما خانواده مهران يک ماه فرصت خواستند تا پس از برگزاري مراسم سالگرد درگذشت پدربزرگ داماد براي عقدکنان اقدام کنيم.
پدرم در ابتدا با اين شرط موافقت نکرد اما مادرم که انگار خيلي عجله داشت او را به داخل اتاقي صدا زد و گفت: مرد حسابي، اين خانواده به خواستگاري هر دختري که بروند جواب رد نخواهند شنيد. چرا بهانه گيري مي کني؟
پدرم با شنيدن اين حرف ها موافقت خودش را اعلام کرد و در اين شرايط من و مهران به طور خودماني و به طور محرمانه با هم محرم شديم تا در فرصتي که در اختيار داريم مقدمات مجلس عروسي مان را فراهم کنيم.
عروس پشيمان در مرکز مشاوره پليس خراسان رضوي افزود: متاسفانه من و مهران با اطلاع بزرگترهاي مان با هم به اين طرف و آن طرف مي رفتيم تا بيشتر با هم آشنا شويم و در همين روابط بود که برايم مشکلي به وجود آمد.
مهران از اين بابت خيلي نگران شده بود و مدام خودش را سرزنش مي کرد. او پشت سر پدر و برادر بزرگش به دليل اين که آموزش هاي لازم را در رابطه با روابط دوران نامزدي به او نداده بودند بد و بيراه مي گفت و اعصابش خيلي خرد شده بود.
بالاخره مراسم سالگرد پدربزرگ مهران برگزار شد و ما براي انجام آزمايشات قبل از ازدواج خودمان را آماده کرديم اما مهران خودش را کنار کشيد. او تحت تاثير حرف هاي يکي از دوستانش که همسرش را طلاق داده به من تهمت هاي ناروا مي زند و مي گويد حتما با فرد ديگري در ارتباط بوده ام و ...!
نمي دانم چه خاکي بر سرم بريزم. پدرم راست مي گفت و ما بايد اول عقد رسمي مي کرديم و بعد با هم به اين طرف و آن طرف مي رفتيم. الان دو ماه است که بلاتکليف مانده ام و مانده ايم چه جوابي به قوم و خويش خودمان بدهيم.