تهران امروز: سارق كامپيوتر ماشين كه بر سر معامله با يك خريدار لوازم خودرو، وي را كشته بود به مرگ محكوم شد.
در ابتداي جلسه محاكمه نماينده دادستان تهران با خواندن كيفرخواست گفت: متهم حاضر آبان ماه 89 فردي به نام پيمان را با چاقو از پا درآورده است. طبق اظهارات عظيم به عنوان كسي كه مقتول را پس از مجروح شدن به بيمارستان انتقال داده است پيمان روز حادثه با جواني سابقه دار به نام احسان قرار ملاقات داشته است. ماموران پس از شناسايي احسان وي را كه چندين فقره سابقه كيفري داشت دستگير كردند كه نامبرده در بازجويي به قتل پيمان اقرار و صحنه قتل نيز توسط وي بازسازي شد.طبق تحقيقات دادستاني وقوع قتل توسط متهم محرز است و دادستاني براي متهم طلب مجازات قانوني را دارد.
سپس اولياي دم به جايگاه آمده و درخواست قصاص متهم را كردند. خواهرمقتول كه شب حادثه را با وي سپري كرده بود به قضات گفت: پيمان با پدرم در بازار تهران كار ميكرد و لوازم يدكي خودرو ميفروخت. آن شب وي به خانه ما آمد و گفت با مردي كه بعدا فهميديم احسان بوده است قرار داشته كه وي نيامده است. او گفت با متهم وعده كرده بوده است كه مقداري لوازم خودرو را در قبال مبلغ زيادي پول تحويل وي دهد كه بدقولي كرده و سر قرار نيامده است.
چند ساعت بعد دوباره همان مرد با وي تماس گرفت و از وي خواست ساعت 5 صبح فردا به ملارد كرج برود تا جنسها را تحويل بگيرد. شوهرم كه از ماجرا با خبر شده بود وقتي اين را شنيد به پيمان گفت به آنجا نرو جاي خطرناكي است و تو هم پول زيادي داري بلايي سرت ميآورند. اما پيمان گفت ميروم يا بلايي سرم ميآيد يا معامله سودآوري ميكنم.روي همين حساب قرار شد فردا صبح شوهرم هم با او برود.
كله سحر پيمان را ديدم كه در حال لباس عوض كردن است خواستم شوهرم را بيدار كنم كه پيمان مرا منصرف كرد و گفت ميروم خيالت راحت، با عظيم دوستم ميروم و اتفاقي نميافتد.
ساعت حدود 7صبح بود كه دوست پيمان زنگ زد و از من شماره شوهرم را خواست. چند دقيقه بعد شوهرم با ناراحتي به من گفت ديدي گفتم بلايي سرش ميآورند، برادرت را كشتند.
در ادامه قاضي از عظيم دوست مقتول خواست تا به جايگاه بيايد. عظيم گفت: پيمان به من گفته بود مقداري لوازم خودرو ميخواهد تحويل بگيرد. ساعت 5 صبح با هم به آدرسي كه به او داده شده بود رفتيم. سر قرار احسان وارد ماشين شده و چند كلمهاي با پيمان صحبت كرد و از ماشين پياده شدند. آنها در خيابان مشغول صحبت شدند و من هم مقداري آن طرفتر شروع به پاك كردن شيشههاي ماشينم كردم. يكمرتبه پيمان را ديدم كه با سر و وضعي خوني به سمت من آمده و روي ماشين افتاد. خبري از احسان هم نبود.
به سرعت او را به درمانگاه بردم و پزشكان سرمي به وي وصل كردند اما گفتند كار ديگري از دستشان برنمي آيد و بايد وي را به بيمارستان ببري. به سرعت او را به بيمارستان بردم اما تا او را روي تخت گذاشتند فوت كرد.سپس احسان متهم دادگاه به دفاع از خود پرداخت.وي به قضات گفت: من سارق كامپيوتر ماشين بودم و پيمان 50 عدد از اين كامپيوترها را از من خواسته بود. او مرتب با من تماس ميگرفت و تاكيد ميكرد چرا اين كامپيوترها را نميآوري. من هم چون براي سرقت اين همه كامپيوتر احتياج به زمان داشتم امروز و فردا ميكردم. تا اينكه روز حادثه من با 50 عدد كامپيوتر خودرو سر قرار رفتم.
به مقتول گفتم پول را بده جنسها را بدهم اما او ميگفت جنس را بده تا پول آنرا بدهم. او فكر ميكرد من ميخواهم پول او را بدزدم. من هم گمان ميكردم او ميخواهد جنس را بگيرد و پول را ندهد. سر همين موضوع بين ما درگيري پيش آمد و من يك چاقو به وي زدم. ولي او هم مرا بلند كرده و محكم به زمين كوبيد و با مشت دمار از روزگارم درآورد. بعد هم فرار كرد و من هم از خير معامله گذشته و به خانهام رفتم. اينكه در پرونده آمده من چند ضربه به او زدم دروغ است و من فقط يك ضربه چاقو به او زدم. قضات دادگاه كيفري نيز پس از شنيدن دفاعيات متهم و وكيل مدافعش وي را به قصاص محكوم كردند.