یکی از اشکالات اساسی که مخالفین به نظریه مترقی ولایت مطلقه فقیه وارد میکنند، این است که در نظام مبتی بر ولایت مطلقه فقیه، نقش مردم منحصرا به پذیرش مطلق نسبت به ولی فقیه تعریف میشود؛ یعنی مردم در حکومت ولایی، تنها کارشان این است که گوش به زنگ باشند، رهبری چه میگوید و چشم بسته، تنها و تنها بلهقربانگوی وی باشند. پس مردم در نظام اسلامی، تقریبا هیچ نقشی ندارند.
برای پاسخ به این اشکال، باید نگاهی عمیقتر به چند مطلب در باب نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه انداخت:نخست این که باید توجه داشت، مراد از اختیارات مطلقی که بنا بر قانون اساسی و شرع مقدس به حاکم دینی از سوی خدا و به واسطه مردم واگذار شده، تنها و تنها باز کردن دست ولی فقیه عادل و در نتیجه منعطف نمودن ساختارهای نظام اسلامی برای تکامل اجتماعی مردم و بالا رفتن سهم تأثیر اسلام در برابر کفر و نفاق است.
بنابراین، نباید این «ولایت مطلقه» در «نظام ولایت الهیه» را به معنای مطلقالعنان بودن رهبری در سرپرستی حکومت دینی و نوعی «استبداد دینی» و «دیکتاتوری مقدس» دانست؛ به ویژه با عنایت به اینکه اگر درست دقت شود، ولی فقیه در زندگی فردی خویش، بیشترین قیود و محدودیتها را از جانب اسلام خورده و البته روشن است که مسأله توسعه اسلام، نه تنها وظیفه ولی فقیه که وظيفه كل آحاد مردم و مسئولین در کشور است، زیرا حضورِ در تكامل، موضوعی است که تنها منحصر به ولی فقیه نیست، بلکه مربوط به همه است؛ یعنی هر كسي متناسب با منزلتش در نظام، در قبال اعتلای کلمه توحید در جهان مسئولیت دارد، ولی مسلما ولي فقيه به عنوان کلیددار نظام اسلامی، چون ولايت بر كل ـ به عنوان يك وحدت ـ دارد، سنگينترين وظيفه را در این عرصه خواهد داشت.
ولی فقیه با درگيري با كل كفر در مقیاس بینالمللی و متناسب با قدرت پيشرفتش در این رویارویی استراتژیک، امكانِ اعمال وظيفه براي ديگران در منزلت خودشان را فراهم میکند؛ بنابراین، نباید ارایه اختیارات در چنین درگیری همه جانبهای به ولی فقیه را به معنای نوعی «سلطانیسم فردگرایانه» دانست.
دوم آن که نباید ایفای نقش آگاهانه و مومنانه مردم و مسئولین در نظام ولایت الهیه و مشارکت فعال ایشان در روند تکاملی مردمسالاری دینی برآمده از انقلاب اسلامی ایران را به معنای تقلید کورکورانه از ولی فقیه تفسیر کرد، زیرا اصلا تقلید صرف در امور عینی، چندان معنای محصلی ندارد.
به این بیان که تقلید چشم و گوش بسته تنها در امور انتزاعی ـ آن هم به نسبتی ـ امکان وقوعی دارد ولا غیر. حتی در همان امور انتزاعی و احکام و التزامات کلی ـ که تقلید قابلیت تحقق دارد ـ هم نمیتوان اختیارات شخص مقلد را صفر کرد؛ زیرا در همان امور غیر عینی نیز در تطبیق به موضوع و انتخاب موضوع، اختیارات شخص کاملا مطلق است؛ افزون بر اینکه همان قیود انتزاعی نیز در شرایط اضطراری برداشته خواهند شد.
بنابراین در صورت پذیرش اختیار و تکلیف بشر و نفی جبر، باید دانست که تقلید در تحقق ممتنع است. اصلا یکسان نمایاندن تولی عینی آگاهانه مردم به ولایت الهیه و تقلید انتزاعی، نوعی مغالطه است؛ بنابراین، پیروی بصیرانه مردم از رهبری را نباید به معنای جبر در تصمیمگیری در عرصه اجتماعی دانست.
سوم این که در حکومت ولایی، مردم پیوسته ناظر بر اعمال مسئولین و بزرگترین ضامن عدم انحراف ایشان از آرمانهای نظام اسلامی هستند؛ یعنی ولی فقیه، یک مقام فرا قانونی و بیرون از روند نظارت ملی نیست، بلکه بالعکس، بیشترین حساسیت و نظارت از سوی مردم نسبت به رهبری جریان دارد. البته نظارت مردم به وسیله قانون اساسی به عنوان میثاق ملی قاعدهمند شده و از طریق ساختارها تحقق مییابد؛ یعنی ملت از مجرای مجلس خبرگان رهبری، نظارتی همیشگی بر همه تصمیمگیریهای رهبری دارد.
به بیان سادهتر، این مردم هستند که با تولی به ولایت الهیه، قدرت عظیمی برای جریان کلمه توحید در اختیار رهبری گذاردهاند و همین مردم هستند که پیوسته به واسطه فقهایی امین، ناظر بر رفتار ولی فقیه بوده و بزرگترین ضامن عدم انحراف نظام از راه اسلام و انقلاب هستند؛ بنابراین، نقش مردم در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، اصلیترین نقش بوده تا جایی که پر بیراه نیست اگر ادعا شود، مهمترین مولفه قدرت ولی فقیه، تودههای میلیونی متولی به ایشان در مسیر جریان ولایت الهیه در عرصه اجتماعی هستند.
هم از این رو بود که امام راحل(ره) به عنوان معمار نظام اسلامی، همواره مردم را ولی نعمت حقیقی انقلاب میدانستند..
Ali.meysami@gmail.com