1ـ مقدمهيكي از مشكلات مهم در بررسي نظريات انديشمندان و متفكران اجتماعي ايران معاصر درباره لحظه تاريخي مواجهه ايران و غرب، نداشتن اجماع درباره وجود يك نظريه راهنما در بررسي زمان رویارویی و نوع رابطه با غرب در سدههاي گذشته است. رابطه تجاري ايران عصر صفوي با «هسته در حال گسترش سرمايه داري» اروپا، برخورد نظامي با كشورهاي مركزي اروپاي قرن پانزدهم ميلادي (پرتقال) در مرزهاي جنوبي دولت صفوي، شكست ايران از روسيه در دوره قاجاريه، نوشتههاي سياحان و سفرنامهنويسان درباره ايران در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، مسافرت پادشاهان قاجار و سياستمداران به غرب، شكلگيري گروههاي مطالعات شرق شناسي و ايرانشناسي در غرب و سپس در ايران، فرستادن دانشجو به اروپا در دوره پهلوي اول و شكلگيري نهاد دانشگاه در ايران، شروع روزنامهنگاري در ايران مابعد انقلاب مشروطه و آشنايي با مباني عصر روشنگري غرب و ترجمه آثار فلسفي و ادبي اروپا در اوايل دوره پهلوي اول، از مهمترين پيشفرضهاي موجود در زمينه رويارويي ايران با «غرب» در انديشه معاصر بوده است.
اينكه كدام يك از این روايتهاي درباره اين آشنايي به حقيقت نزديك باشد در اينجا مطمع نظر نيست، بلكه مسأله محوري اين نوشتار اين است كه رويارويي ايران و «غرب» از نيمه دوم قرن نوزدهم، در ابعاد اقتصادي، اجتماعي، سياسي و نظامي، پروبلماتيك (معضله) اصلي جامعه ايراني در عرصه انديشه و عمل بوده است.
جامعه ايراني تجربه عملي و نظري از فرهنگ و تمدن غربي داشته و تصوير غرب در رسانه را با تجارب خود مقايسه ميكند كه در صورت تعارضها و شكافهاي بسیار بين تصوير رسانهاي از غرب و تجربه عملي ـ نظري جامعه از غرب، در مقابل تصوير رسانهاي ترديدها و چه بسا مقاومت بسیاری نشان دهد.
سرگذشت تاريخ ايران معاصر، از طريق پيوند و گسست «خوابگردانه» با تجدد غربي گره خورده و بنياد انواع واكنشها را از پذيرش تا طرد پي افكنده، برخورد گزينشي نسبت به دستاوردهاي غرب در حوزههاي تخصصي علم، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ ايجاد كرده، و چالش نظري و عملي با آن را به تجربه زيسته جامعه ايراني تبديل كرده است.
از ميان برخوردهاي گوناگون با تمدن و فرهنگ غربي، تأكيد مقام معظم رهبري، درباره لزوم شكلگيري «نهضت نرمافزاري» در حوزه علم و دانش و «استكبار ستيزي» در حوزه سياست و قدرت، به درستي يكي از راهكارهاي قابل طرح درباره برخورد با دستاوردهاي غرب و ادغام جنبههاي مثبت آن در هويت ايراني در عصري است كه سنت ديني از اقبال بالايي برخوردار است. در اين ميان اما بازنمايي جنبههاي ارزشي چندگانه غرب در رسانه ملي، خود روايت ديگري است كه اين نوشتار درصدد بررسي آسيب شناسانه آن است.
2- طرح مسألهمدعاي اصلي اين گزارش اين است كه رسانه نميتواند هر گونه تصويري از تمدن و فرهنگ غربي به جامعه ايراني ارائه دهد. بدين دليل كه جامعه ايراني با همه طبقات اجتماعي و گروههاي منزلتياش (جوانان، زنان، دانشجويان، روشنفكران، تكنوكراتها، مديران و مسئولان حكومتي، كارشناسان رسانه و مطبوعات و.. ) در اين چند سده اخير، با همه دستاوردها (و تهديدهاي) ارزشي، فكري، هنري، فني وتكنولوژيك و سياسي تمدن و فرهنگ غربي آشنا شده و با برخي از آنها در زندگي روزمره و حيات اجتماعي خود به شدت درگير شده است. به عبارت ديگر، جامعه ايراني تجربه عملي و نظري از فرهنگ و تمدن غربي داشته و تصوير غرب در رسانه را با تجارب خود مقايسه ميكند كه در صورت تعارضها و شكافهاي زياد بين تصوير رسانهاي از غرب و تجربه عملي ـ نظري جامعه از غرب، در مقابل تصوير رسانهاي ترديدها و چه بسا مقاومت زيادي بروز دهد.
نكته جالب توجه آن است كه رسانههاي غربي با چنين وضعيتي روبه رو نيستند. مثلا براي مخاطبان اروپايي CCN، هيچ فرقي نميكند كه اين رسانه چه تصويري از ايران به آنها ارائه ميدهد، چرا كه شهروندان اروپايي منافع و ارزشها و آرزوهاي خودشان را با تجربه فرهنگ و تمدن ايراني پيوند ندادهاند و بر خلاف ايران اسلامي با تكنولوژي و علم و فرهنگ ايراني زندگي نميكنند.
بنابراين، رسانه ملي در بازنمايي غرب با وضعيت دشوار و پيچيدهاي روبهروست. اين گزارش تلاش دارد تاملي بر تنگناهاي بازنمايي رسانهاي از غرب و ارایه راهبردها و راهكارهايي جهت گشايش اين وضعيت دارد.
تفكر نظري درباره وضعيت فكري و فرهنگي ايران معاصر در قياس با غرب، يا مدرنيته ايراني، در دو سده گذشته، نقطه آغاز تفكر درباره غرب در ميان انديشه ورزان ايراني و همينطور آغاز چالش نظري و عملي با آن بوده است. در اين ميان ،مهمترين موضع گيريها به لحاظ روايت خطي تاريخ، پذيرش مشروعيت غرب در شروع آشنايي با آن در ميان جامعه ايراني دوره قاجار؛ شكل گيري انديشه نوسازي غربي در ادامه آن در ابعاد حقوقي، سياسي و اقتصادي؛ چالش با غرب و انديشه بازگشت به خويشتن؛ ارجاع به سنت؛ و تفكر التقاطي است.
به ادعاي اين نوشتار، برخورد آسيب شناسانه با تمامي اين روايتها الزامي است، چرا كه انديشهورزان و كارگزاران جامعه ايراني در منظومه فكري و عملي خويش درباره «چيستي» غرب به جد نينديشيدهاند. در واقع ما با كدام غرب مواجهيم؟ آيا يك ساحت يكپارچه به نام «تمدن» غرب روياروي ماست يا با نوعي «فرهنگ» يا «تفكر» غربي مواجهيم؟ يا اينكه منظور از غرب تنها تعدادي «كشور» خاص است كه در تاريخ معاصرمان به مقتضاي شرايط سياسي يا فرهنگي به عنوان «ديگري» يا «غير» يا «دشمن» ما تعريف شدهاند؟
در اين ميان، ديدگاه مؤلفههاي جامعه مدني (طبقات يا گروههاي منزلتي جامعه) نسبت به غرب، نيز، نيازمند رمزگشايي (واكاوي) است. طبقه متوسط جامعه (روشنفكران)، جوانان، بروكراتها، تكنوكراتها (فنسالاران)، تئولوگها (مذهبيون) و ساير گروهاي منزلتي، هر كدام از زاويهاي به غرب نگريسته و با توجه به شرايط متغير داخلي و بينالمللي، وزن بيشتري را در فضاي انديشه و عمل جامعه ايراني، در پایین مقوله پرداخت به غرب، از آن خود کردهاند.
در اين فضاي خاص و معضله دار، رسانه ملي نيز در صف مقدم نزاع فكري قرار گرفته و به رغم اينكه از آغار فعاليت خود به موضوع غرب به جد اهتمام داشته، گویا نارساييهاي پيش گفته در اركان اين نهاد نيز كه علاوه بر اينكه يك دستگاه دولتي است، اما به لحاظ ارزشي ميتواند همچون چهارراه برخورد اضداد فكري و عملي باشد، نفوذ كرده است.
در مجموع، رسانه ملي نيازمند داشتن راهبردها و راهكارهاي درست در رویارویی با غرب است، اما پیش از هر گونه پرداخت به «مسأله»، غرب بايد بتواند پاسخهاي مناسبي براي پرسشهاي ذيل بيابد و با رسيدن به يك چهارچوب فكري مناسب در اين حوزه مهم برنامهريزي کند.
1- «غرب» واقعي چيست؟ آيا ما با يك تمدن يكپارچه به نام تمدن غربي يا نوعي فرهنگ خاص به نام فرهنگ غربي مواجهيم؟ يا منظور از غرب تعدادي قدرت (كشور) سياسي مانند بريتانيا، آمريكا و... است؟
2- انتقال تجربه نظري عملي تمدن غرب در تاريخ معاصر ايران چگونه صورت گرفته است؟ آيا ميتوانيم درباره ابعاد مختلف اين تمدن به يك اجماع ارزشي برسيم؟
3- خودآگاهي طبقات (گروههاي منزلتي) جامعه ايران از غرب چگونه بوده است؟ آيا ميتوان از طريق جمع بندي متناسب نظريات همه كنشگران فعال و انديشهورز درباره غرب، به يك اجماع، كه قابل كاربرد در برنامهريزي رسانهاي باشد، دست يافت؟
4- راهبردها و راهكارهاي رسانهاي درباره غرب چگونه قابل سازماندهي است؟ آيا ميتوان به يك چهارچوب فكري مناسب دست يافت كه درباره بررسي معضل غرب «جامع و مانع» باشد يا غرب يك جهان ارزشي چند لايه است كه در يك قالب فكري واحد قرار نميگيرد و در برخورد با آن بايد كار را به «احتمالات» و «قضا و قدر» سپرد؟
3- «چيستي» غربنكتهاي كه از بررسي دقيق ادبيات فكري و حوزه كارگزاري دولتي در دو سده گذشته آشكار ميشود، يكدست نبودن نگاه انديشهورزان و كارگزاران ايراني درباره «چيستي» غرب است. در مورد چيستي غرب، در آغاز بايد بين غرب به مثابه تمدن، به مثابه فرهنگ و به مثابه دولت ـ ملتها (حوزه سرزميني)، تمييز قایل شد.
3-1 «تمدن» غرببيشتر نگاه جامعه ايراني به غرب ذيل لحاظ كردن آن به عنوان يك حوزه تمدني است. نگاه غالب در رويكرد اين است كه غرب ميراثدار يك گذشته شكوهمند و افتخارآميز از جهان باستاني يونان و روم است كه پس از دريافت و سنتز دستاوردهاي نظري و عملي اين دو جهان در حوزههاي حقوق، معماري، علم، سياست و فرهنگ و سپس تركيب موفقيت آميز اين دستاوردها با الهيات مسيحي و عبور از جنگهاي ويرانگر صليبي؛ در كنار طلوع انديشه انسانگرايي در ابتداي رنسانس و همراهي آن با آفريدههاي عصر روشنگري قرن هجدهم؛ شكوهمندي بي نظيري را براي «خود» در يك چالش نفسگير تمدني با «ديگري» (شرق)، در حوزههاي گوناگون ارزشي و تخصصي، كسب كرده و واجد موفقيتي شده است كه حركت هر جامعهاي به سوي رفاه و توسعه، از جمله ايران، بدون نگاه جدي به اين «شهر فرنگ» دور از عقل سليم است. از اينجاست كه انواع نظريهپردازيها درباره اين تمدن نوظهور از پذيرش بي چون و چراي دستاوردهاي آن تا خودداری از همه موئلفههاي آن، همين طور نگاه تركيبي به حوزههاي گوناگون اين تمدن شكل گرفته است كه در بخشهاي بعدي از نظر خواهد گذشت.
3-2- «فرهنگ» غربعمده چالش ديگر انديشه ورزان و كارگزاران ايراني با مفهوم ديگري بنام فرهنگ غربي است. گروهي از اين جريان سازان فكري، فرهنگ غرب را تبلور ارزشهاي عام بشريت (چون آزادي، برابري، دموكراسي، عقلانيت و... ) در يك جغرافياي خاص و، صرفا، به مقتضاي تقدير تاريخي ميدانند و آنرا ميستايند. از نگاه اين افراد، خاستگاه چنين ارزشهاي عامي، در گذشتههاي دور و نزديك، «شرق» يا هر حوزه فرهنگي-جغرافيايي ديگر بوده و پاسداشت ارزشهاي عام انساني نيازمند اهتمام همه ابناي بشر است و تنها وظيفه ما در داد وستد فرهنگي، زمينه سازي براي انتقال ارزشهاي عام به درون مرزهاي ايران فرهنگي و سنتز مناسب آن به بدنه جامعه به مقتضاي «سنت» است. صاحبنظراني چند نيز، با نگاه خاص گرايانه به فرهنگ، در تقريرات خويش ويژگي بي نظيري براي فرهنگ و هويت سنتي ايراني(با محوريت اسلام) قائل شده و با لحاظ كردن ارزشهاي معنوي و الهي براي آن، فرهنگ غرب را بستري براي تبلور ارزشهاي مادي گرايانه و سكولار دانسته و آنرا تكفير كردهاند. كساني كه نگاه فرهنگي به غرب دارند، بیشتر در يكي از اين دو حوزه جاي گرفته و در يكي از دو سمت پيوستار سنت- مدرنيته قرار ميگيرند و كمترحاضر به مصالحه بين ارزشهاي عام و خاص هستند.
3-3- «جغرافياي» غرببخشي از طبقات و گروههاي منزلتي جامعه ايراني نيز غرب را مجموعهاي از حوزههاي جغرافيايي ـ سرزميني جداگانه، در قالب چهارچوبهاي قراردادي دولت ـ ملت مدرن در نظر ميگيرند. از نگاه اين افراد كه بيشتر در حوزه سياست و اقتصاد جامعه فعالند و يا ايده پردازان قدرت «سخت» در ميان كارگزاران هستند، منظور از غرب زماني بريتانيا، گاهي روسيه و و مقطعي آمريكا به عنوان «ديگري» يا «غير» حاكميت ايران است كه با بیشتر با حوزه سياسي و رسمي جامعه (يعني دولت و حكومت) و گاهي نيز با حوزه فرهنگي و فكري جامعه (يعني فرهنگ و انديشه) در تعارض هويتي قرار ميگيرد كه در ادامه بحث با توجه به اهميت رسانهاي موضوع جزیيات بيشتري مطرح خواهد شد.
4- «چالش» با غرب در تاريخ اجتماعي ايران معاصرآغاز تفكر نظري در باره وضعيت فرهنگي و اجتماعي ـ اقتصادي ايران معاصر در قياس با غرب، يا صورتبندي مدرنيته ايراني، نقطه مرجع انديشه اجتماعي در «گفتوگو» با غرب در دو سده گذشته، بوده است. حاصل اين دوره پرفراز و نشيب، كه ماحصل آن براي جامعه ايراني دو انقلاب به فاصله كمتر از صد سال (انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي)، شكست كشور در جنگ با روسيه، دو بار اشغال كشور طي جنگ جهاني اول و و دوم، كودتا و شكل گيري دولت مطلقه پهلوي اول، شكلگيري سازمان برنامه و بودجه و شروع توسعه اقتصادي ـ اجتماعي، پيروزي در جنگ تحميلي و ساير اتفاقات كوچك و بزرگ بوده، شكل خاصي از تجربه مدرنيته براي جامعه ايراني پي افكنده است. در اين تجربه مدرن، گاهي تمركز بر مدرنيزاسيون، فرايند عملي نوشدن و نهادسازي در جامعه، بوده و زماني نيز مدرنيته، وضعيت انديشه تفكر نظري در جامعه، محور توجهات قرار گرفته است كه ميتوان به ترتيب زير به بررسي آن پرداخت:
4-1- «پذيرش و همذات پنداري» با غربآشنايي با غرب در سرآغار مواجهه با آن، به پذيرش تقريبا بي چون و چراي آن، البته با پارهاي از استثنائات در ميان نيروهاي مذهبي جامعه، ابتدا در ساحت انديشه و سپس در ساحت كارگزاري انجاميد. از جامعهانديشه ورز چون تقي زاده و ساير اهالي قلم و نيز منورالفكرها كه بگذريم، يعني چهرههايي تاثير گذاري همچون آخوندزاده و ملكم خان، شاه و طبقه كارگذار حاكم نيز به به غرب چراغ سبز نشان دادند و اولين نشانههاي نهاد سازي با ساخت دارالفنون و زيرساختهاي نظامي و اقتصادي رويت شد و موجي از نوسازي حقوقي و سياسي شكل گرفت تا در نهايت در انقلاب مشوطه خود را متبلور نمود. در مجموع تجربه غرب در اين دوره، باآشنايي فكري و فرهنگي با غرب شروع گرديد، در ادامه به نوسازي حقوقي و سياسي ـ اقتصادي انجاميد و با طلوع انقلاب مشروطه صفحه درخشاني از تاريخي معاصر ايران ورق خورد كه به زودي زير فشار ارتجاع و استبداد به خاموشي گراييد.
4-2 - نوسازي حكومتي و «تفكر عقلاني» درباره غرب با شكل گيري دولت مدرن مطلقه در استبداد رضاخاني، موقتا، تفكر نظري جديد به حاشيه نشسته و در سايه مدرنيزاسيون اقتصادي و دولتي تحت لواي سازمان تازه تاسيس برنامه و بودجه قرار گرفت و نوسازي اقتصادي غرب محور، بالا به پايين، مدنظر قرار گرفت. با شروع نوع خاصي از ناسيوناليسم در طي بعد از انقلاب مشروطه تا شهريور 1320، تفكر عقلاني به دستاوردهاي غرب در دستور كار جامعه فكري قرار گرفت، براي مثال ميتوان آثار هدايت را در زمينه ناهمسازي ارزشي جهانهاي سنتي و مدرن به خاطر آورد. تفكر عقلاني پس از سقوط رضا خان تا كودتاي 28 مرداد پرداخت نظري شد و خود را در خدمت حركت فكري بازگشت به خوشتن فرديدي ها، ال احمد و ديگران، و شريعتي قرار داد. اما در مجموع عمل نوسازي( مدرنيزاسيون اقتصادي و نهادسازي) در اين دوره تفكر نظري و فرهنگي (مدرنيته) را در حاشيه قرار داده بود.
4-3- نوسازي اقتصادي و «انديشه بازگشت به خوشتن»با شكل گيري كودتاي 28 مرداد، ايران را در كوران اقتصاد وابسته جهاني قرار داد. به موازات آن تفكر نظري جامعه به طور كامل در تقابل با انديشه غربي قرار گرفت و فكر عدم امكان دريافت مدرنيته غربي و عدم تناسب آن براي جامعه ايراني مطرح گرديد. عليرغم اينكه فضاي فكري جامعه در اين دوره بارور بود و جامعه پذيراي انواع انديشههاي مذهبي (مطهري و شريعتي) و غيرمذهبي (ماركسيستي) قرار داشت، اما تفكر اقتصاد برنامهاي همچنان حاكميت تام داشت، تا اينكه ناهمسازي تجربه خاص مدرنيته ايراني به سنتز انقلاب اسلامي انجاميد.
4-4- «تفكر التقاطي» در حوزه انديشه و اقتصادجامعه ايراني پس از طلوع انديشه انقلابي در سال 42 و منحصرا با پيروزي در سال 57، ساحت خاصي از تفكر التقاطي را ابتدا در حوزهانديشه و سپس در حوزه اقتصاد از سر ميگذراند. از سال 42 تا پايان جنگ تحميلي، تفكر نظري وفرهنگي درباره برخورد با غرب بر اقتصاد برنامهاي غرب محور در تجربه مدرنيته ايراني دست بالا را داشته و پس از جنگ تحميلي اقتصاد برنامهاي صورت برتر تجربه مدرن كنشگران ايراني بوده، وبا همراهي نوع خاصي از سنت گرايي دولتي، تفكر نظري درباره جهان مدرن را در حاشيه قرار داده است. ويژگي اين دوره بلاتكليفي انديشهگران و كارگزاران ايراني در زمينه تعيين تكليف با جهان غرب است.
با توجه به طبقه بندي بالا، پیش از ورود به بحث اصلي خودآگاهي جامعه ايراني از غرب، موارد زیر را صورت بندي ميكنيم:
1- از حدود دو سده پیش، جامعه ايراني درگير نوع خاصي از مواجهه با غرب بوده كه تجربه مدرنيته ايراني ناميده ميشود.
2- تجربه مدرنيته ايراني، تركيبي از مدرنيزاسيون (نهادسازي در حوزه اقتصاد) تحت قيوميت كارگزاران نيروهاي دولتي و مدرنيته (انديشه ورزي در حوزه فرهنگ) تحت قيوميت متفكران، انديشهگران و نيروهاي جامعه مدني است.
3- در آغاز تجربه جامعه ايراني از غرب، دريافت انديشه مدرن مطمع نظر بوده و در ادامه صورت بندي توسعه اقتصادي دغدغه جامعه ايراني بوده است.
4- صورت بندي منحصر بفرد تجربه جامعه ايراني از غرب، يا مدرنيته ايراني، حاصل كنش متقابل نيروهاي جامعه مدني (انديشمندان، طبقات و گروههاي منزلتي) و نيروهاي حوزه دولتي (كارگزاران و برنامه ريزان قدرت حكومتي) است.
5- نگرش طبقات و گروههاي منزلتي جامعه ايراني به غربهمان گونه كه عنوان شد، هر گروه از كنشگران جامعه ايراني، در حوزه انديشه و عمل، دريافت خاصي از «چيستي» غرب داشتهاند. هر كدام از اين طبقات يا گروههاي منزلتي درگير در تجربه «غرب» كه كنشگران پيوستار دولت-جامعه مدني ايران بودهاند دريافت خاصي از غرب در يكي از سه ساحت «فرهنگي»، «تمدني«، و يا «حوزه جغرافيايي غرب» داشته و جهت گيري واحد در برابر غرب را به يك «مسأله» نظري و عملي تبديل نمودهاند كه در بخشهاي بعدي به تفضيل بيشتر آن پرداخته خواهد شد:
5-1- طبقات متوسطاصلي ترين گروه حامل انديشه ترقي و تغييرات اجتماعي-فرهنگي جامعه ايراني در دو سده گذشته، طبقه متوسط جامعه است. اين گروه از ابتداي آشنايي ايران با غرب در دوره قاجار در صف مقدم «گفتوگوي» فكري با آن قرار گرفت و تاكنون نيز كه گفتمان حاكم بر فضاي فكري جامعه» گفتمان پساانقلابي» با ويژگي خاص تفكر التقاطي نسبت به دستاوردهاي غرب است همچنان به نقش آفريني مشغولند:
5-1-1- روشنفكراناين گروه اصلي ترين نقش را در زمينه جريان سازي فكري در جامعه ايراني بر عهده داشتهاند و زمينه تغييرات اجتماعي-فرهنگي زيادي را در تاريخ معاصر ايران، از نقش مستقيم در انقلاب مشروطه تا نقش كمرنگ تر در انقلاب اسلامي، فراهم نمودهاند. روشنفكران در طي مواجهه فكري خود با غرب هر سه برداشت عمده معاصر جامعه ايراني از هويت غربي(فرهنگ، تمدن و حوزه جغرافيايي غرب) را ترويج نموده، كه بررسي روايي آن در تاريخ اجتماعي ايران معاصر خالي از لطف نيست:
ــ «منورالفكرها»: اولين گروه روشنفكران ايراني دوره قاجار، منورالفكرها، در دوره برخورد ايران-غرب در حوزههاي نظامي، اقتصادي و فرهنگي؛ لزوم دريافت بي كم وكاست دستاوردهاي تجدد غربي را يادآور شدند و واژهاي را در ادبيات فكري كشور، «تجددطلبي»، آفريدند كه كه نسل جديد آنها در تاريخ معاصر ايران، «تجددطلبان متاخر» (طباطبايي و ديگران)، هنوز هم نقشي تعيين كننده در جريان سازي فكري جامعه دارند. منور الفكرها در شرايط شكست نظامي بزرگ ايران از روسيه و آغاز قرارگيري ايران در چرخه اهريمني اقتصاد وابسته، راه حل عقب ماندگي كشور را در قرارگرفتن كشور در مسير تجدد و دريافت و تقليد صرف رهاوردهاي عام غرب دانستند. علي رغم تحليل هوشمندانه منورالفكرها (اخوندزاده، ملكم خان و ديگران) از غرب، تصوير آرماني اين افراد از «تمدن» غرب و لزوم خذف ارزشهاي سنتي جامعه ايران، با وجود كمك به شكل گيري نهادهاي مدرن در جامعه و در نهايت انقلاب مشروطه، چون در نهايت با خواست قاطبه مردم، گرايش به ارزشها و سنتهاي ديني، همسان نبود به شكست انجاميد.
ــ «روشنفكران مليگرا و باستانگراي سكولار»: اين سنخ به طيف وسيعي از جريان سازان فكري ايران مابعد انقلاب مشروطه اطلاق ميشود كه ويژگي اصلي آنها، در برابر تجدد طلبي منورالفكرها، تلاش براي بازسازي فضاي فكري جامعه در عصري است كه ويژگي اصلي آن تاراج دستاوردهاي انقلاب مشورطه (آزادي، قانون و ساير ارزشهاي عام تمدن غربي)، ايجاد مبناي نظري لازم براي استقرار دولت مدرن مطلقه و تفكر عقلاني در زمينه ناهمسازي ارزشهاي سنتي- مدرن است. اين گروه از نظر قرارگيري در بدنه حاكميت نيز نگرشهاي مختلفي به غرب داشتند. براي مثال فروغي كه از مشاوران اصلي دولت مطلقه بود علي رغم تلاش براي انتقال مباني فرهنگي و فلسفي غرب، از لزوم استقرار دولت مدرن حمايت ميكرد. هدايت، كسروي و ديگران، در تلاش براي ايجاد مبنايي فكري جامعه در حال گذار، يكي جانب سنتهاي اصيل ايراني را گرفت و ديگري ضمن رد تمامي ارزشهاي مذهبي به دامن باستان گرايي افتاد. از طرف ديگران مصدق و ساير ملي گراها، ضمن برساخت «ديگري» تمدن ايراني، بريتانيا، براي نخستين با غرب را به عنوان «حوزههاي جغرافيايي جداگانه» وارد ادبيات فكري و سياسي ايران نمودند.
ــ «روشنفكران مذهبي»: نسل قديم اين متفكران به روحاني عصر قاجار، اسدآبادي، ميرسد كه در ابتداي آشنايي با غرب بر لزوم دريافت گزينشي ارزشهاي غربي تاكيد نمود.. جانشينان او در بهبوهه انقلاب مشروطه به درستي شاه را سلسله جنبان استبداد و انقلاب را بي نتيجه دانستند. استبداد رضاخاني تفكر انتقادي آنها را خشكاند و در سايه گفتمان ملي گرايي باستاني-ايراني پهلوي اول تا فاصله كودتاي 28 مرداد چون خاكستر زير آتش بودند. فرديدي ها، آل احمد، شريعتي، شايگان و ديگران، و روشنفكران خلقي(كه اكثرا گرايش مذهبي داشتند) در اين رده جاي ميگيرند. دائيه اصلي اين گروه امكان بازسازي سنت در مواجهه با ارزشهاي غربي و امكان ارائه قرائت عقلي از اسلام است. ويژگي اصلي اين متفكران، طبق گمانه سارتر، موقعيت نامتناقض در جامعه و تلاش دائم براي آشتي دادن عام گرايي ارزشهاي جهاني و خاص گرايي طبقه خود و به تبع آن ايجاد حس مسئوليت درباره جامعه است. اما گروه اول (فرديدي ها) به علت تحليل نادرست ارزشهاي جهاني و ناتواني در تركيب آنها با ارزشهاي سنتي؛ و گروه دوم (خلقي ها) بخاطر گرايش به تفكرات بنيادگرايانه به بي راهه رفتند.
ــ «روشنفكران بومي گرا»: گفتمان «غرب زدگي» پیش از انقلاب، حضور سايه وار خود را بيش از همه در ميان متفكران دانشگاهي بومي گراي قبل و بيشتر بعد از انقلاب نشان داده است. از سروش متقدم و تلاش او براي دفاع از ارزشهاي سنتي و ديني در براي جريانهاي فكري «بيروني» رقيب، يعني مدرنيته غربي و ماركسيسم، كه بگذريم، نسلي از دانشگاهيان تحصيل كرده اروپا، كه نسبت به امثال آل احمد برداشت واقع گرايانه تري از فرهنگ غرب داشتند، تلاش مثبتي را براي پيوند دادن تجدد با سنت و شكل دادن علوم انساني بومي آغاز كردند. از اين ميان ميتوان به احسان نراقي، جامعه شناس بومي گرا؛ حميد عنايت، عالم ژرف انديش سياست و شايگان، فيلسوف ازادانديش اشاره كرد.
ــ «سنتگرايان متاخر»: ريشههاي فكري اين انديشمندان به گفتمان «بازگشت به خوشتن» شريعتي و مطهري و همچنين تصوير انتقادي امام خميني(ره) از تمدن غرب برميگردد. مطرح كردن دوباره انگاره برداشت سياسي از غرب به عنوان «ديگري « ايران براي دومين بار در تاريخ معاصر ايران بعد از دهه 20، اين بار حوزه جغرافيايي ايالات متحده مد نظر است، وهمينطور طرح انديشه مقاومت و ستيزش در مقابل مدرنيزاسيون و مدرنيسم غرب از ويژگيهاي اين گروه است. رضا داوري انديشمند اصلي اين نحله، تعارض ميان اسلام و غرب متجدد را برخورد ميان هويت شرقي و غربي ميداند كه مايه اصلي آن از زماني بيرون از زمان غرب جديد، يعني يونان، ريشه ميگيرد. چنين تعارضي ريشهاي و ناشي از جمع ناپذيري انسان شناختي آنان بوده و تفكر و تعمق درباره تجدد و سنت اسلامي براي عبور از تعارض ايران-غرب ضروري و مقدمه انقلاب معرفتي بزرگ براي عبور از تجدد غربي است.
ــ «تجددگرايان متاخر: «با طرح انديشه اوليه تجددگرايي در آثار منورالفكرها، و لزوم پاكسازي هويت ايراني از بقاياي سنتهاي ديني، اخلاف آنها، طباطبايي، علمداري و حقدار، گامي فراتر نهاده و از عدم امكان بازسازي سنت سخن گفتهاند. در اين گفتمان شكوهمندسازي هويت باستاني؛ تجددگرايان به سنتز فكري باستان گرايان عصر پهلوي اول باستان گرايان متاخر(از جمله زرين كوب) نيز همت گماردهاند؛ از طريق بازتعريف و بازسازي آن بر پايه ارزشهاي تجددي و خردابزاري صورت ميگيرد. بي ترديد «نظريه انحطاط» طباطبايي عميق ترين تعارض تجددگرايي متاخر را با اسلام در جايي نشان ميدهد كه ضمن طرح عقب ماندگي تاريخي ايران « امتناع انديشه» سنت را مطرح كرده، كه از سويي ريشه در هبوط فلسفه و انديشه عقلي در تصوف داشته و از سوي ديگربه سيطره شرعي شريعت بر ميگردد. مطابق اين درك از معضله ايران، امكان هرگونه طرح احياگرايانه و اصلاح گرايانه منتفي ميشود و سنت براي هميشه به تاريخ سپرده شده و بي آينده ميگردد.
5-1-2- دانشجويانتاسيس دانشگاه به عنوان يك نهاد آموزشي مدرن به دوره پهلوي اول برمي گردد، اما فعاليتهاي فكري و مبارزاتي دانشجويان آشنا با انديشههاي غربي با اعزام دانشجويان به اروپا و بازگشت آنان، آغاز شد. فعاليت تقي اراني و همفكران ماركسيست او در دوره پهلوي اول، اعتراض به استبداد و بقاياي كودتاي 28 مرداد و شكل گيري حادثه 16 آذر 32، فعاليتهاي دانشجويي دوره شكل گيري انقلاب از سال 42 به موازات ساير گروهاي انقلابي و جنبشهاي دانشجويي پياپي پس از 2 خرداد 76 نشان از آن دارد كه دانشجويان از اصلي ترين نيروهاي جامعه مدني را تشكيل داده و نسبت به تحولات جامعه كه اكثرا نسبت به جهان غرب حالت واكنشي دارد بسيار حساس است. دانشجويان با توجه به تمايلات آرمان گرايانه خود و دوري از حوزه قدرت، بيشتر غرب را به عنوان يك حوزه تمدني و فرهنگي نگريسته و تمايل زيادي به انتقال ارزشهاي عام تجدد غربي به جهان ايراني نشان ميدهند. در عين حال، دانشجويان ملي گرا و اسلام گرا بخش بزرگي از بدنه ارزشي جامعه را تشكيل داده و در بازنمايي غرب به عنوان «ديگري» يا «غير» در برابر «خود» ايراني و برجسته سازي نقش سنت در اداره عقلاني جامعه نقش اساسي دارند.
5-2- جوانانعمده جمعيت كشور را جوانان تشكيل ميدهند. اين موضوع به رغم اينكه فرصتهاي بي نظيري را براي بازساخت اقتصادي-اجتماعي كشور به همراه دارد، چالشهايي نيز براي بدنه فرهنگي-ارزشي جامعه ميآفريند. بیشتر جوانان با دستاوردهاي جامعه ايراني يعني انقلاب اسلامي و پيروزي در جنگ تحميلي بيگانهاند و تمايلات آرمان گرايانه زيادي نسبت به ظواهر فرهنگ غربي دارند. با اين حال نبايد جوانان را فقط افرادي سطحي نگر تلقي كرد. نقش جنبش جوانان در امكاناتي كه براي گذار به دموكراسي براي كشورهاي جهان سوم دارد، و نيز جنبش جوانان در طي دهههاي 50 تا 80 در مبارزه با اقتدارگرايي تنها نمونههايي از امكانات بي بديل جامعه جوان ايراني در دريافت ارزشهاي فرهنگي عام و جهاني با خاستگاه غرب است. در عين حال بخش زيادي از نيروي جوان جامعه جزء بدني مذهبي جامعه و حامل ارزشهاي سنتي كشور بوده، كه قادر است بخش زيادي از دستاوردهايهاي دو سدهاي كشور را در عرصههاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي حفظ نمايد و امكان سنتز ارزشهاي فرهنگي خاص ايراني را در شرايط گذار به مدرنيته فراهم نمايد.
5-3- كارگزاران توسعهسابقه فعاليتهاي سازماني براي توسعه اقتصادي به سبك غربي، به تاسيس سازمان برنامه و بودجه در دهه 20 بر ميگردد. اما انديشه نوسازي اقتصادي كمتر سازمان يافته، مربوط به دوره پهلوي اول و از زماني است كه نهاد سازي و مدرنيزاسيون اقتصادي، تحت حمايت اقتدارگرايي سياسي، انديشه توسعه فرهنگي و سياسي و شبيه سازي غربي در حوزهانديشه را به حاشيه راند. بروكراتها به عنوان سنخ اصلي كارگزاران توسعه اقتصادي، بيشتر دستاوردهاي ابزاري و فني تمدن غرب را مدنظر داشته و با پيگيري استراتژي اقتصادي توسعه وابسته تك محصولي نفتي، راه را براي استبداد سياسي مطلقه در دوره پهلوي دوم و مدرنيزاسيون اقتصادي بالا به پايين، در كشور هموار نموده و خطي از وابستگي اقتصادي به غرب را ترسيم كردند كه عوارض آن هنوز ساختارهاي اقتصادي-سياسي كشور را رها نكرده است. بروكراتها يا از ابتداي فعاليت شغلي خود عضو بدنه حاكميت بوده و يا افراد تحصيل كردهاي هستند كه بدون گرايشهاي سياسي مخالف با حاكميت جذب امور اجرايي ميگردند. در هر دو حالت ويژگي اصلي اين كارگزاران تاكيد بر جنبههاي عملياتي و برنامهاي توسعه و نوسازي، بيشتر تقليدي، بوده و كمتر به پيش نيازهاي معرفتي مورد نياز توسعه توجه نموده و عمل توسعهاي را مقدم بر معرفت آن ميدانند. سنخ ديگر كارگزاران توسعه، تكنوكراتها يا فن سالاران، وارد نوعي جبرگرايي تكنولوژيكي شده و از لزوم انتقال تكنولوژي غربي به كشور حمايت كرده و از لزوم حذف خرده فرهنگهاي سنتي ناهمخوان با تكنولوژي وارداتي غربي داد سخن دادهاند.
5-4- روحانيونسرگذشت پرفراز و نشيب نيروهاي مذهبي جامعه از شروع آشنايي فكري جامعه ايراني با غرب در دو سده قبل تا پيروزي انقلاب اسلامي و در اختيار گرفتن قدرت سياسي عبرت آموز است. علي رغم وجود تنوع فكري و پراكندگي آرا، كانون اصلي شكل گيري آگاهي طبقاتي بين روحانيون و رسيدن آنان به يك وحدت فكري در برابر تجدد غربي، دفاع بي قيد و شرط از سنت با محوريت اسلام است. از آنجا كه بدنه جامعه ايراني مذهبي بوده، اقبال زيادي نيز در طي حوادث كوچك و بزرگ ايران معاصر از انديشه روحانيت صورت گرفته است. از نقش پيشاهنگ روحانيون در برملا نمودن خطرات وابستگي فكري و اقتصادي به غرب و پدر شاهي مستبدانه در سالهاي تعيين كننده مشروطيت (شيخ فضل الله و ديگران) گرفته، تا اعتقاد عملي به عقيم ماندن ملي گرايي منهاي سنت اسلامي و خزيدن آن به دامن غرب (كاشاني) در سالهاي كودتاي 28 مرداد، همينطور نقش رهبري روحانيت در مباررزات عملي انقلاب در دهه 50 (امام خميني)، به همراه تلاش فكري براي ايجاد مباني نظري تشكيل دولت اسلامي در برابر نظريه جاافتاده و پراقبال ليبرال دموكراسي (امام خميني، مطهري و ديگران)؛ تنها بخشي از نقش پررنگ روحانيون در تاريخ معاصر ايران است. اصلي ترين دليل اقبال مردمي به اين گروه منزلتي، همينطور رمز بقاي آنان براي حفظ قدرت سياسي خود در جامعه، گرايش نظري و عملي به حفظ سنت با محوريت اسلام در شرايط هجمه ارزشهاي فرهنگي «غير»، يعني تمدن غربي، است.
5-5- سياسيونسياسيون، با توجه به ساحت اقتدار گرايانه حاكميت در ايران، نيروي اصلي بدنه دولت پاتريمونيال قاجاريه در فاصله زماني بين سالهاي شكست از روسيه تا انقلاب مشروطه، دولت مطلقه پهلوي و همينطور دولت جمهوري اسلامي ايران را تشكيل داده و نقش حساسي را در مواجهه با غرب در ساحت قدرت داشتهاند. از ابتداي ورود غرب به حوزه انديشه و عمل جامعه ايراني، نيروهاي سياسي از يك سو به علت لحاظ نمودن ملاحظات قدرت در سطح بين الملل و از سوي ديگر قرار گرفتن در چهارراه منافع قدرتهاي جهاني، «ديگرسازي» غربهاي مختلف را به عنوان حوزههاي جغرافيايي جداگانه، زماني بريتانيا، گاهي روسيه و مقطعي امريكا و...، در دستور كار خود قرار داده و سهم عمدهاي را در دريافت جزءنگر از غرب واقعي به عنوان يك تماميت فرهنگي و تمدني، باتوجه به نقش حياتي سياست در رمزگونه كردن واقعيت، بازي كردهاند. نقش سياسيون در گفتگوي طولاني تاريخي با غرب به همينجا ختم نميشود، تاريخ معاصر ايران فراوان نشان از آن دارد كه نيروهاي كارگزار سياسي پس از عدم توفيق در ارائه تصويري واقع گرا از مشكلات مواجهه با واقعيات سياسي غرب و ارائه تصويري ناموزون از تجدد در حوزه سياست و قدرت، وارد حوزه علم و دانش شده و بدليل تعارض فكري با دانشگاهيان دستاوردهاي فكري آنان را در ارائه تصويري واقع گراتر از غرب به تاراج بردهاند.
براي رسيدن به يك خط سير فكري واحد از لابلاي تقريرات فوق، موارد ذيل را بر ميشماريم:
1- بررسي آراي طبقات و گروهاي منزلتي نشان از آن دارد كه دو نوع دريافت از غرب بارز است: 1- غرب به عنوان يك حوزه ارزشي و فرهنگي2-غرب به عنوان يك حوزه اقتصادي و سياسي.
2- طبقات متوسط و جوانان بيشتر درگير حوزه ارزشي و فرهنگي غرب هستند، در حاليكه كارگزاران توسعه و سياسيون در گفتگو با حوزه اقتصادي و سياسي بوده و روحانيون در گير و دار با هر دو حوزه بسر ميبرند.
3- تمام گروههاي فوق با هر كدام از سه ساحت غرب در چالش بودهاند، اما براي سهولت مباحثات بعدي ميتوان به طبقه بندي زير دست يافت: طبقات متوسط، جوانان و روحانيون در گير در مباحثات فكري و علمي بيشتر با «تمدن» يا «فرهنگ» غرب به عنوان يك كليت فكري و تمدني در گفتگو بودهاند و كارگزاران توسعه، سياسيون و روحانيون در گير در سياست و قدرت بيشتر با «حوزههاي جغرافيايي جداگانه غرب» به عنوان دولت – ملتهاي مستقل مواجهند.
4- چنين برخورد چندساحتي با غرب، كه شايد گريز ناپذير باشد، آنرا به «معضله هويتي» تبديل نموده است.
6- بازنمايي رسانهاي نگرش طبقات و گروههاي منزلتي جامعه ايراني به غربادعاي اصلي نوشتار حاضر اين است كه، با توجه به حضور تمام گروههاي سابقالذكر در نهاد رسانه از يك سوي و خاصيت آينهاي آن در بازنمايي انديشه و عمل همه كنشگران ايراني در تاريخ معاصر ايران از سوي ديگر، «مسأله» غرب بُعد رسانهاي پيدا كرده است. از جانب ديگر رسانه ملي بعلت قرارگيري در بدنه قدرت سياسي و همينطور رسالت در پاسداشت ارزشهاي انقلاب اسلامي، از آنجا كه انقلاب اسلامي نوعي واكنش به تماميت خواهي مدرنيته غرب با محوريت سنت بوده است، بعد سياست را وارد دريافتهاي كنشگران نموده و «مسأله غرب» را پيچيده تر نموده است.
براي درك روشنتري از مسأله، نگاه دقيقتري به تاريخ تاسيس سازمان صدا وسيما مياندازيم. تاسيس راديو و تلوزيون به ترتيب به سال 1319 و 1337 بر ميگردد. تاريخ معاصر ايران نشان ميدهد دهه 20 و 30 اوج منازعات فكري در ميان نيروهاي جامعه مدني درباره كم وكيف موضعگيري در برابر غرب بود و از سوي ويژگي بخش دولتي اولويت دهي به سياستهاي توسعه اقتصادي برنامه شده، كه همگي وارداتي بودند، و سوق دادن كشور به حاشيه اقتصاد جهاني بود. در نهايت ناهمسازي سياستهاي حكومتي با خواست قاطبه تمامي طبقات جامعه، كشور را در وضعيت انقلابي قرار داد. تاريخ شفاهي و مكتوب كشور نشان گر تضاد همه جانبه بين مواضع تمام جريان سازان فكري كشور در دو دهه قبل از انقلاب با دستگاه وابسته حكومتي درباره تعيين تكليف با غرب است. طبيعي بود كه رسانه بعلت وابستگي به دولت در اين كشاكش داخلي بيشتر جانب سياستهاي دولتي را بگيرد و كمر به نابودي و تحريف تمام جريانهاي نظري و فرهنگي ببندد. پس از انقلاب اسلامي موقتا تمامي نيروهاي درگير در انقلاب با دولت موقت به نوعي توافق فكري رسيدند، هر چند توافق شكنندهاي بود كه بعدها به شكست انجاميد، اما عملكرد رسانه ملي در آن زمان يادآور شكلگيري نوعي گستره عمومي براي گفتمان آزاد همه گروهها در راستاي تعيين وضعيت مطلوب جامعه در قياس با غرب بود. با پارهاي استثنائات، پراكندگي فكري طبقات و گروههاي منزلتي درباره مسأله غرب و بازنمايي آن در رسانه، در فضاي وحدت طلب جنگ تحميلي در طول دهه 60 ذوب گرديد. اما در جامعه پسا جنگ ايراني دهههاي 70 و 80، شاهد فوران جريانهاي فكري و نظري تجددگرا و سنت گرا در طيف جامعه مدني، و نيز اقبال دولت و حوزه سياست به برنامه ريزي توسعه اقتصادي هستيم. صدا و سيماي جمهوري اسلامي نيز در اين كشاكش به طور طبيعي بسمت حوزه دولتي گرايش داشته و در وضعيتي كه بي شباهت به دهههاي 30 و40 نيست فضاي فكري و فرهنگي جامعه زير سيطره تفكر اقتصاد دولتي برنامه ريزي شده قرار گرفته است. در وضعيتي كه رسانه ملي به عنوان يك سازمان دولتيِ ارزشمحور، در جامعه انقلابي ايران و در كشاكش «سنت اسلامي» با «تجدد غربي»، رسالتي بالاتر از حفظ دستاوردهاي ارزشي اسلام را براي خود قائل نيست و از طرفي ديگر، بعلت خصلت سياسي و ايدئولوژيك، غرب را بيشتر به يك «حوزه جغرافيايي ديگر» يعني «امريكا» تبديل نموده و كمتر نگاه فرهنگي و تمدني به غرب داشته و در يك تقسيمكار نانوشته، بررسي دقيق آن را بيشتر به جامعه مدني سپرده است، نگاه طبقات و گروههاي منزلتي جامعه ايراني به غرب چگونه در رسانه ملي بازتاب يافته است؟
6-1) از ميان سنخهاي فرعي طبقات متوسط، نگاه آرمانگرايانه دانشجويان به غرب به عنوان تمدن «درخشان» و فرهنگ «عام»، بيشتر از همه با استراتژي واقعگرايانه رسانه، به عنوان يك نهاد سياسي كه غرب را خصم هميشه مهاجم در برابر جمهوري اسلامي ميداند، در تعارض قرار گرفته و كمتر مجال بروز مييابد. هر از گاهي كه تفكرات دانشجويي مجال ظهور در رسانه ملي را مييابد بيشتر از همهانديشه و عمل دانشجويان نسل انقلاب بارتاب يافته و يا ايدههاي دانشجويان ارزشي مقيد به دفاع از سنت در برابر تجدد غربي، رسانهاي شده كه البته اين نمونههاي كوچك قابل تعميم به همه جامعه دانشجويي نيست. از ميان شش گروه طبقه بندي شده در سنخ فرعي روشنفكران، بازتاب رسانهاي نگاه منورالفكرها و روشنفكران سكولار باستان گرا و ملي گراي دوره پهلوي اول به غرب تبديل به مسألهاي تاريخي شده است، هر چند حضور اين انديشهها در ميان جريانسازان فكري معاصر به خوبي قابل رديابي است. اما روشنفكران مذهبي دهههاي 40 و50 همچون شريعتي، آل احمد و نگاه نوستالژيك آنها به ارزشهاي سنتي و ديني، كه تحت هجوم ارزشهاي تجدد غربي است، همچنان بازتاب رسانهاي روشني دارد. بوميگرايان دهه 50 و60 كه در ابتدا بسيار محترم بودند در فضاي مابعد انقلابي، در مضان اتهام خدمت به «ديگري» قرار گرفته و ديدگاههاي آنها در تلفيق موفقيت آميز سنت و مدرنيته ازرونق رسانهاي افتاد. تجددگرايان متاخر نيز كه از «عدم امكان بازسازي سنت» سخن ميگويند به طور ماهوي با تفكر ارزشي و سنت گراي رسانه در تعارض قرار گرفته و مگر در مقام رد نظريات آنان كمتر به افكارشان پرداخت رسانهاي ميشود. تنها سنت گرايان متاخر هستند كه بيشتر از همه در فضاي رسانهاي كشور حضور داشته و در صدد ارائه يك قرائت عقلي از اسلام و اثبات كارايي سنت در اداره جامعهاند كه ارزيابي درباره امكان موفقيت اين گروه در تحقق رسالتشان، نيازمند گذر زمان است.
6-2) از ميان تمامي كنشگران جامعه ايراني كه به نوعي دلمشغول غرب هستند، كمتر از همه نگاه آرمان خواهانه جوانان نسبت به ظواهر «تمدن» غرب در رسانه امكان بروز مييابد. از آنجا كه جوانان با ارزشهاي عمرانه انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي بيگانهاند و با توجه به پيكره بروكراتيك حوزه دولتي، كه به علت ضرورت حفظ دستاوردهاي ارزشي انقلاب اسلامي، كمتر امكان گردش نخبگان را فراهم ميآورد، و همچنين به دليل ناهمخواني نوع نگاه رسانه به عنوان يك نهاد سياسي به غرب با برداشت جوانان از غرب، نه تنها نگاه جوانان به مسأله غرب كمتر رسانهاي ميشود بلكه به نظر ميرسد بخش بزرگي از جوانان در حال تبديل به «ديگري» جامعه ايراني هستند.
6-3) نگاه كارگزاران توسعه به غرب با توجه به اينكه تقريباً با نگاه واقعگرايانه رسانهاي همپوشاني دارد بيشتر از دو گروه قبل رسانهاي ميشود. بروكراتها و تكنوكراتها متوجه دستاوردهاي تكنولوژيكي و خرد ابزاري «تمدن غربي» بوده و دلمشغول طراحي الگوهاي توسعه اقتصادي براي قرارگيري كشور در مسير تجدد غربي ميباشند. از آنجا كه اين گروه بر دريافت علم و تكنولوژي به عنوان پيش نيازهاي توسعه كشور تاكيد دارند بازتاب نظرات آنها در رسانه، منافاتي با تفكر حاكم براين نهاد، كه در انتقال محصولات حوزههاي تخصصي از غرب همچون حوزه علم وتكنولوژي قائل به گزينش است، در تعارض قرار ندارد.
6-4) روحانيون، طبقه اصلي گروه حاكميت را در كشور تشكيل داده و بطور كلي در چالش با غرب جانب سنت را گرفته و در خط مقدم جريان تجددستيزي قرار دارند. اين گروه به علت ماهيت مذهبي جامعه با اقبال توده مردم مواجه شده و با توجه به اينكه رسانه در جستجوي مخاطب عام است، علي رغم هم خطي رسانه ملي با حاكميت ديني، ايدههاي اين گروه در تقابل با غرب بيش از همه رسانهاي ميشود. روحانيون، با نگاه گزينشي، در مواجهه با دستاوردهاي عام غرب همچون علم و فرهنگ، غرب را به عنوان يك تمدن عام انساني يافته و به انتقال اين محصولات قائلند، اما در چالش با سياست و قدرت غربي آنرا به عنوان يك مسأله خاص شناسايي كرده و بلافاصله، با توجه به اينكه با نظام جمهوري اسلامي در تعارض ايدئولوژيك قرار ميگيرد، محكوم ميكنند.
6-5) سياسيون با توجه به ماهيت ايدئولوژيك و مذهبي حاكميت، برخلاف بسياري از نيروهاي دولتي در اكثر مناطق دنيا كه در برخورد با مسائل ارزشي متكثر عمل ميكنند، برخوردي يكدست با غرب داشته و بيشتر با «ديگر سازي» كشورهاي خاص غربي، براي مثال امريكا، كه در تعارض با همه آرمانهاي جمهوري اسلامي است، نسبت به غرب بيشتر عملكرد واكنشي نشان ميدهند. با توجه به ساحت ارزشي و ولايي حاكميت جمهوري اسلامي، نيروهاي سياسي كه در مواجهه با غرب به لحاظ پاسداشت ارزش-هاي سنتي در عرض حاكميت قرار بگيرند تبديل به «غير و عامل بيگانه» شده و از ساختار حاكميت دولتي به خارج منتقل ميشوند. «استكبارستيزي» شعار و عمل اصلي طيف قاطبه سياسيون در صف مقدم مواجهه با غرب است كه تماما با اهداف عملياتي رسانه همپوشاني داشته و بخوبي بازتاب مييابد.
جدول شماره 1): براي رسيدن به يك وحدت فكري و قبل از ارائه راهكارهاي آسيبشناسانه براي رسانه در مواجهه با غرب، مطالب مطرح شده را در جدول ذيل مقولهبندي ميكنيم:
طبقات و
گروه هاي منزلتي جامعه ايراني
|
نگرش به
غرب
|
بازنمايي
رسانه اي آن
|
طبقات
متوسط
|
روشنفكران
|
|
منورالفكرها
|
ارائه
تصوير آرماني از "تمدن" غرب و لزوم خذف ارزش هاي سنتي جامعه، تاكيد
برانتقال مباني فكري و فرهنگي غرب
|
علي رغم
حضور موثر در انديشه تجددگرايان متاخر براي رسانه ملي فقط يك مسئله تاريخي به
حساب آمده و كمتر بازنمايي مي شوند.
|
ملي گرا و
باستان گرايان سكولار
|
تفكر
عقلاني در زمينه ناهمسازي ارزش هاي سنتي- مدرن، انتقال مباني فرهنگي و فلسفي غرب،
ايجاد مبناي نظري لازم براي استقرار دولت مدرن به سبك دوكراسي غربي
|
تفكر
عقلاني اين گروه درباره ناسازگاري ارزشي جهان زيست هاي اسلام- غرب حضور رسانه اي
پررنگي دارد، اما نظريات سياست محور اين گروه با گرايش رسانه به دولت ايدئولوژيك
اسلامي همخواني ندارد.
|
مذهبي ها
|
امكان
بازسازي سنت در مواجهه با ارزش هاي غربي، امكان ارائه قرائت عقلي از اسلام،تلاش
دائم براي آشتي دادن عام گرايي ارزش هاي جهاني غرب و خاص گرايي ارزش هاي ديني
|
به علت كم
توجهي به بعد مناسكي و عبادي اسلام كمتر در كانون رسانه قرار مي گيرند، اما
همچنان پيشگام بازسازي ارزش هاي سنتي در مواجهه با غرب بوده و از اين بابت مورد
توجه ارباب رسانه قرار دارند.
|
بومي
گرايان
|
دفاع از
ايران اسلامي در براي جريان هاي فكري "بيروني"
رقيب، يعني مدرنيته غربي و ماركسيسم، برداشت واقع گرايانه تر از فرهنگ غرب و
تلاش براي پيوند دادن تجدد با سنت براي ايجاد نوعي مدرنيته بومي و شكل دادن علوم
انساني بومي.
|
علي
رغم احترام اوليه در جامعه فكري ايران در فضاي التهاب آلود سياسي مابعد انقلابي
ايران در مظان اتهام به "ديگري" قرار گرفته و ديدگاه هاي آنها در
تلفيق سنت و مدرنيته از رونق رسانه اي افتاد.
|
سنت گرايان
متاخر
|
تعارض
تاريخي ميان اسلام و غرب در امتداد برخورد هويت شرقي و غربي، جمع ناپذيري انسان
شناختي تجدد و سنت اسلامي، و ضرورت انقلاب معرفتي پيشرفت و توسعه.
|
از آنجا كه
در صدد ارائه يك قرائت عقلي از اسلام و اثبات كارايي سنت ديني در اداره جامعه
اند در فضاي رسانه اي كشور حضوري پررنگ تر از سايرين دارند.
|
تجددگرايان
متاخر
|
عدم امكان
بازسازي سنت و ضرورت پي ريزي يك مبناي معرفتي براي شكل گيري تجدد در هيئت نوع
غربي آن، عدم امكان هرگونه طرح
احياگرايانه و اصلاح گرايانه از سنت
|
ايده "عدم
امكان بازسازي سنت" به طور ماهوي با تفكر ارزشي و سنت گراي رسانه در تعارض
قرار گرفته و به استثناي رد نظريات آنان، كمتر به افكارشان پرداخت رسانه اي مي
شود.
|
دانشجويان
|
اسلام گرا
|
تاكيد بر
نقش سنت در اداره عقلاني جامعه و بي توجهي به مدل هاي غربي دراداره سياسي دولت
|
همسازي
فكري بين نگاه ارزش محور رسانه با تفكر
اين گروه و بازنمايي كم و بيش نگرش آنان به غرب در رسانه
|
ملي گرا
|
استقلال
ارزشي –فكري هويت ايراني در شرايط تهاجم فرهنگي و سياسي غرب ، لحاظ كردن سنت
بعنوان پس ماندهاي گذار به مدرنيته.
|
همانند
ساير ملي گرايان به دليل بي تاريخ نمودن سنت، با تفكر سياسي حاكميت و ارزشي
رسانه در تعارض ساختاري قرار گرفته و طرد مي شوند.
|
غرب گرا
|
نگاه آرمان
گرايانه به غرب به عنوان يك حوزه تمدني و فرهنگي، ضرورت گذار همه جانبه به
مدرنيته سياسي و فرهنگي-اجتماعي
|
تفكر اين
گروه بر ضرورت گذار همه جانبه به تجدد غربي با ديگاه گزينشي رسانه درباره پذيرش
دستاورد هاي غرب در حوزه علم و طرد نواوري هاي سياسي آن در تعارض قرار گرفته و
كمتر رسانه اي مي شود
|
جوانان
|
|
متمايل به
ارزش هاي غايي
|
تفكر
انتقادي درباره ارزش هاي عام فرهنگ غربي و دشواره هاي تلفيق آن با سنت هاي ديني
و گرايش به خاص گرايي فرهنگي
|
از بابت
نگاه غايي به ارزش هاي انساني مورد عنايت
رسانه بوده، اما همچنان به علت سياست رسمي بي توجهي به " گردش نخبگان"
براي رسانه "بيروني" بحساب مي آيند.
|
متمايل به
ارزش هاي ابزاري
|
نگاه به
جنبه هاي ابزاري تمدن غرب در حوزه تكنولوژي و ارتباطات، دلمشغولي به دموكراسي و
ارزش هاي عام فرهنگ غرب
|
به علت كم
توجهي به سنت و داشتن گرايش هاي سكولار در ميان طيف مذهبي رسميت يافته جامعه با
بي ميلي رسانه، كه منتقد ارزش هاي سكولار غربي است، مواجهند
|
كارگزاران
توسعه
|
بروكرات ها
|
گرايش به
نهادسازي و مدرنيزاسيون و اقتصاد ، تاكيد بر برنامه ريزي اقتصادي و رفع موانع
سنتي موجود در مسير توسعه غرب محور
|
بازتاب
رسانه اي كامل ايده هاي بروكرات ها بدليل همخواني گرايش عملي آنها با رهيافت
اقتصاد محور رسانه در زمينه توسعه
|
تكنوكرات
ها
|
تاكيد بر
انتقال تكنولوژي و دساوردهاي غرب در حوزه خرد ابزاري، تاكيد بر رفع موانع سنتي
بر سر راه انتقال تكنولوژي
|
بازتاب
رسانه اي عقايد تكنوكرات ها در انتقال تكنولوژي، بي توجهي رسانه اي به نگاه آنها
درباره مانع بودن سنت در توسعه كشور
|
روحانيون
|
گرايش نظري
و عملي به حفظ سنت با محوريت اسلام در شرايط هجمه ارزش هاي
فرهنگي"غير" ،يعني تمدن غربي،وحدت فكري در برابر تجدد غربي با دفاع از
سنت، استقرار حكومت اسلامي به عنوان يك مدل حكومتي با مبناي نظري غيرغربي
|
حضور رسانه
اي پررنگ روحانيون هم بدليل حضور در بدنه حاكميت و هم اقبال مردمي از آنان،
حمايت آنان از ارزش هاي سنتي وديني و همخواني فكري با تفكر ارزشي رسانه در
برخورد با غرب
|
سياسيون
|
،"ديگرسازي"
غرب هاي مختلف به عنوان حوزه هاي جغرافيايي جداگانه، زماني بريتانيا، گاهي روسيه
و مقطعي امريكا و ...، دريافت جزءنگر از غرب به عنوان يك فرهنگ و تمدن، و
رمزگونه كردن واقعيت
|
"استكبار
ستيزي" نيروهاي سياسي تقريبا يكدست مستقر در حاكميت ولايي كشور و تلاش آنان
در "ديگرسازي" از غرب بيش از همه مورد اقبال ارباب رسانه قرار دارد.
|
7- راهبردها و راهكارهاي رسانهاي: نگاه آسيب شناسانهديديم كه مهمترين طبقات و گروههاي منزلتي جامعه ايراني، كه در حوزهانديشه و عمل بيشترين چالش را با غرب داشتهاند، نگاه چندساحتي به «غرب» داشته و بازنمايي رسانهاي آن نيز بر پيچيدگي مسأله افزوده است. هدف اول بخش پاياني نوشتار، آسيبشناسي بازنمايي رسانهاي نگرش طبقات وگروههاي منزلتي جامعه ايراني به غرب است. اما از آنجا كه رسانه خود نيز يك نهاد مستقل است و بخشي از هويت رسانهاي خود را در «مواجهه» و «گفتگوي انتقادي» با غرب بدست آورده، هدف دوم، آسيبشناسي نگرش رسانه به غرب است.
7-1- آسيبشناسي بازنمايي رسانهاي نگرش طبقات و گروههاي منزلتي جامعه ايراني به غربالف) نگاه طبقات متوسط (روشنفكران و دانشجويان) به غرب:نگاه اين طبقه عمدتاً نگاه «فرهنگي» و «تمدني» بوده و دلمشغولي قرائت عقلي از سنت، دشوارههاي گذار به مدنيته و اهميت ارزشهاي عام فرهنگ غرب براي توسعه همه جانبه جامعه ايراني هستند. به استثناي سنتگرايان متاخر، بازنمايي رسانهاي نگاه اين جريانسازان فكري بدليل نگاه غايي به ارزشهاي سكولار غرب و لحاظ كردن سنتها به عنوان پس ماندههاي گذار تاريخي به تجدد غربي بسيار كمرنگ است.
اما در اينجا نكات آسيبشناسانه چندي قابل توجه است:
1) طبقات متوسط نقش زيادي در خودآگاهي جامعه ايراني از وضعيت تمدني خود داشته و علي رغم عدم تقارن سياسي و نظري با افكار حاكم بر رسانه ملي نيازمند عنايت بيشتري هستند.
2) ارزشهاي عام تمدن غربي، كه بيشتر در حوزه خرد و دانش نمود مييابد، كم و بيش ارزشهاي مورد ستايش همه تمدنهاي بشري است. با توجه به اينكه نگاه رسانه به دانش مثبت است، طبقات متوسط به عنوان ايدئولوگهاي چنين جريانهاي فكري بايد در رسانه حضور پررنگ داشته باشند.
3) نگاه انتقادي به دشوارههاي سنت در جريان توسعه فكري جامعه و تحليل پيچيدگيهاي تقابل سنت و مدرنيته تخصص طبقات متوسط است، بنابراين صرفا با تكيه به دنياي آرام سنت و كم توجهي به پيچيدگيهاي دنياي جديد، و حذف رسانهاي طبقات متوسط كه در صدد رمزگشايي از دنياي جديد هستند، نميتوان بر دشواریهاي مواجهه با غرب چیره شد.
ب) نگاه جوانان به غرب: نگاه جوانان به غرب، عمدتاً نگاه آرمانگرايانه «تمدني» بوده، به جنبههاي ابزاري تمدن غرب در حوزه تكنولوژي عنايت داشته و در مقاطعي نيز دلمشغول ارزشهاي غايي انساني با محوريت سنت هستند. جوانان متمايل به ارزشهاي غايي، تا حدودي مورد عنايت رسانه بوده، اما در كل به علت بيتوجهي به مسأله «گردش نخبگان» جوانان كمتر مورد توجه رسانه قرار دارند.
راهكارهاي آسيبشناسانه زير قابل تامل است:
1) بيشتر جوانان با حوزه تكنولوژيكي تمدن غرب آشنايي داشته، كه به علت نزديكي فكري با سياست رسانه در اين بعد نيازمند توجه رسانهاي هستند.
2) جوانان بخش اعظم جمعيت كشور را تشكيل داده كه تبديل اين پتانسيل فكري و فيزيكي جامعه، در شرايط حجمه فرهنگي غرب، به «ديگري» حوزه سياست رسمي (از جمله رسانه) به دليل كم تجربگي جوانان و عدم امكان گردش نخبگان نميتواند سياست مطلوبي باشد.
3) بخش زيادي از جوانان نيروهاي ارزشي و مذهبي را تشكيل داده كه تحليل آنها از اهميت حوزه سنت در اداره عقلاني جامعه شايسته بازنمايي رسانهاي است.
ج) كارگزاران توسعه:كارگزاران توسعه با توجه به دغدغه سياسي و اقتصادي، «تمدن» غرب را مبنا قرار داده و در صدد نهادسازي اقتصادي و برنامهريزي توسعه اقتصادي از طريق دريافت تكنولوژي و رفع موانع سنتي هستند. اين گروه به علت همرايي سياسي با رسانه مورد توجه ارباب صدا و سيما قرار گرفته و به عنوان كارشناسان خبره توسعه مورد توجه رسانه قرار دارند. اما رسانه بايد نكات زير را در نظر بگيرد:
1) به نظر ميرسد راهكار توسعه اقتصادي غرب محور كارگزاران كه بازتاب رسانهاي بارزي دارد، به علت نقد جدي روشهاي توسعه برون زا و گرايش به مدلهاي توسعه بومي، قابل چون و چرا است.
2) تأكيد كارگزاران توسعه بر رفع موانع سنتي در مسير مدرنيزاسيون اقتصادي و بازتاب رسانهاي آن قابل نقد است، چرا كه در مدلهاي جديد توسعه اي، سنت با پيشرفت و ترقي تعارض بنيادي ندارد.
3) بازتاب رسانهاي نظرات كارگزاران مبني بر انتقال تكنولوژي غربي به كشور نيز بايد مورد بازبيني قرار گيرد چرا كه تكنولوژي وارداتي بايد با بافت فرهنگي كشور مقصد همخواني داشته باشد.
د) روحانيون:روحانيون با توجه به دغدغه ديني و اعتقادي و با توجه به حضور مستقيم در سياست، با نگاه به تمدن غرب به عنوان «ديگري» تمدن اسلامي، وحدت فكري در برابر تجدد غربي با دفاع بي قيد وشرط از سنت را وجهه همت خود قرار دادهاند. روحانيون به علت حمايت بي قيد و شرط از ارزشهاي ديني و سنتي و جهت گيري فكري در برابر تفكر سياسي حاكم بر غرب، با تفكر سياسي رسانه همخواني داشته و حضور حداكثري در رسانه دارند. اما رسانه در بازنمايي نگاه اين گروه به غرب نيز بايد نكات آسيب شناسانه چندي را در نظر بگيرد:
1) رسانه بايد در بازنمايي نظريات روحانيون درباره گرايش به سنت در اداره جامعه نگاه انتقادي داشته باشد، چرا كه براي طراحي مدل مطلوب سياسي در اداره جامعه، توجه به دستاوردهاي دوران جديد در اداره جامعه ضروري است.
2) توجه حداكثري به عقلانيت و دشوارههاي سازش آن با سنتهاي ديني، نيازمند توجه حداكثري رسانه است.
3) روحانيون مورد توجه حداكثري توده مردم قرار داشته و نظرات آنان درباره مسائل مهم سياسي جامعه، و نه فقط ايدههاي اعتقادي و اخلاقي آنها، بايد مورد عنايت رسانه باشد.
هـ) سياسيون: بدليل حضور در بدنه واحد حاكميت و نياز به همرايي در مسائل مهم جهاني، با نگاه سياسي به غرب و با توجه به دشمني سياسي غرب با انقلاب اسلامي آنرا به «بيگانه» خصم تبديل كردهاند. سياسيون به علت جهت گيري فكري سازش ناپذير با تفكر سياسي حاكم بر غرب، در ميان رسانه كه غرب سياسي را رقيب خود ميداند حضور حداكثري دارد.
نكات آسيبشناسانه زير براي رسانه قابل پيشنهاد است:
1) رسانه در بازتاب نگاه سياسيون به غرب بايد به ارزشهاي عام جهاني كه فقط به حكم تقدير تاريخي در غرب بروز يافته و ذخيره همه تمدنها از جمله ايران هستند توجه داشته باشد.
2) سياسيون با توجه به ايدئولوژي خود، غرب را به حوزههاي جغرافيايي جداگاه رقيب، براي نمونه امريكا، تقليل ميدهند و رسانه بايد در بازنمود نگرش آنها به سويههاي فرهنگي و تمدني غرب نيز توجه داشته باشد.
3) برخورد گزينشي با حوزههاي تخصصي غرب و تلا ش براي دريافت علم و برخورد انتقادي با مدلهاي حكومتي غرب بايد مورد توجه رسانه قرار گيرد.
جدول شماره 2): راهكارهاي بازنمايي رسانه اي مطلوب نگرش طبقات و گروه هاي منزلتي جامعه ايراني به غرب
طبقات
و گرو هاي منزلتي جامعه ايراني
|
راهكارهاي
بازنمايي رسانه اي مطلوب نگرش آنان به غرب
|
طبقات
متوسط
|
- توجه به نقش
طبقات متوسط دز خودآگاهي جامعه ايراني از وضعيت تمدني خود در برابر غرب
- توجه به نقش
طبقات متوسط در نظريه پردازي انتقادي درباره ارزش هاي عام تمدن غربي
- عنايت به نگاه انتقادي و تخصصي طبقات متوسط در
تحليل پيچيدگي هاي سنت- مدرنيته
|
جوانان
|
- عنايت به دريافت
هوشمندانه جوانان از پيچيدگي هاي تكنولوژيكي تمدت غرب
- تلاش رسانه اي
براي استفاده از پتانسيل فكري جوانان در مقابله با هجمه فرهنگي غرب
- توجه به تحليل
جوانان ارزش گرا درباره اهميت سنت در نيل به توسعه عقلاني در جامعه
|
كارگزاران
توسعه
|
- توجه به
راهكارهاي توسعه درون زا در هنگام بازنمايي گسترده راهبردهاي توسعه غربي
كارگزاران
- عنايت عدم تعارض
ساختاري سنت (به عنوان يك پس ماند تاريخي در نگاه كارگزاران) با توسعه
- عنايت به مشكلات
تطبيق تكنولوژي وارداتي مورد توجه كارگزاران با بافت فرهنگي كشور
|
روحانيون
|
- توجه به نظري
پردازي روحانيون از اهميت سنت در اداره عقلاني جامعه
- توجه حداكثري به
عقلانيت تجدد غربي و دشواره هاي سازش آن با سنت هاي ديني
- بازنمايي نظرات
روحانيون درباره مسائل مهم سياسي جامعه با توجه به اقبال توده مردم از آنان
|
سياسيون
|
- نگاه به ارزش هاي فرهنگي عام غرب به عنوان
ذخيره تمدن ها و پرهيز از خاص گرايي سياسي
- توجه به سويه هاي فرهنگي و تمدني، مورد اغفال
نيروهاي سياسي، غرب
- برخورد انتقادي
با مدل هاي حكومتي غرب و توجه به عدم امكان كپي برداري از آنها
|
7-2-آسيب شناسي نگرش رسانه به غربرسانه يك نهاد حكومتي است و بخشي از هويت خود را در «مواجهه» و «گفتگوي انتقادي» با غرب بدست آورده است. اين سازمان به عنوان صف مقدم تمام كنشگران جامعه ايراني كه دلمشغول مسأله غرب هستند، به علت اهميت بين المللي و فرامرزي آن، بيش از ساير كنشگران نيازمند وحدت نظري و عملي در مواجهه با غرب است. راهكارهاي كلي زير ميتواند در برخورد استراتژيك با غرب مورد تامل رسانه باشد:
راهكارهاي
آسيب شناسانه قابل طرح براي ايجاد نگرش مطلوب رسانه به غرب
|
تاكيد
بر برخورد گزينشي با «غرب» در حوزه هاي مختلف فكري، فرهنگي، اقتصادي و
سياسي
|
دريافت انتقادي
دستاوردهاي غرب در حوزه هاي عام چون علم و تكنولوژي با توجه به «نهضت نرم
افزاري در علوم»
|
برخورد انتقادي با سياست
غرب كه به لحاظ ارزشي با حكومت اسلامي ايران تعارض دارد با دنبا ل كردن ايده «استكبار ستيزي»
|
توجه
به ناهسازي ارزشي ـ فكري بين اسلام-غرب در هنگام برخورد با حوزه هاي خاص فرهنگ
غرب همچون دموكراسي
|
توجه
به مدل هاي توسعه درون زا و بومي و نگرش انتقادي به الگوهاي توسعه اقتصادي غرب
محور
|
توجه
ويژه به امكان اداره عقلاني جامعه توسط سنت و تلاش براي تقويت روش هاي امروزينه
كردن سنت
|
---------------------------------پي نوشت ها1. هانت، ديانا، نظريههاي اقتصادي توسعه، ترجمه غلامرضا آزاد ارمكي، نشر ني، 1387.
2. Enlightentment age
3. آزاد ارمكي، تقي، انديشه نوسازي در ايران، انتشارات دانشگاه تهران، 1379.
4. problematic
5. تعبيري از كاستلر
6. آزادارمكي، تقي، جامعه شناسي فرهنگ، نشر علم، 1387.
7. كچوئيان، حسين، تطور گفتمانهاي هويتي، نشر ني، 1387.
8. نوذري، حسينعلي، سياست اجتماعي و تغييرات اجتماعي ايران، فصلنامه علوم اجتماعي، سال سوم، شماره 11.
9. كچوئيان، پيشين.
10. حجاريان، سعيد، گونه شناسي جريانهاي روشنفكري در ايران، فصانامه نامه پژوهش، سال دوم، شماره هفت، 1376.
11. بروجردي، مهرزاد، روشنفكران ايراني و غرب، ترجمه جمشيد شيرازي، نشر فروزان، 1377.
12. سارتر، ژان پل، در دفاع از روشنفكران، ترجمه رضا سيد حسيني، انتشارات نيلوفر، 1380.
13. بروجردي، پيشين.
14. ياورري، نوشين، نفي غرب و استراتژي هويتي در ايران، در: انديشمندان علوم احتماعي و انقلاب اسلامي ايران، محمد باقر خرمشاد.
15. نظري، علي اشرف، غرب، هويت و اسلام سيايسسي:تصورات و پنداشتهاي غرب از اسلام، فصلنامه سياست، دوره 38، 1387.
16. كچوئيان، پيشين.
17. اباذري، يوسف و ندا ميلاني، بازنمايي مفهوم غرب در نشريات دانشجويي، نامه علوم اجتماعي، شماره 26، 1384.
18. قاسمي، علي اصغر، نقش جنبش جوانان در گذار به دموكراسي، پژوهش جوانان، فرهنگ و جامعه، شماره دوم، 1388.
19. قاسمي، علي اصغر و مسعود انصاري، خاستگاه جنبش جوانان در ايران، پژوهش علوم سياسي، شماره دوم، 1386.
* دانشجوی دکترای جامعهشناسی دانشگاه تهران