صحبت از رنگ نیست، میخواهیم ویژگی عجیبی را مرور کنیم که بیشترمان به آن مبتلا هستیم (ممکن است شما استثنا باشید!) و در کمال ناباوری میدانیم که خوب هم نیست؛ یعنی برای دیگران خوب میشماریمش، ولی دوست نداریم درباره خودمان این گونه باشد!
به گزارش «تابناک»، تقدیس و تکفیر، حب و بغض، صفر و یک و سرانجام سیاه و سفید دیدن همه چیز اینقدر برایمان عادی شده که گاه یادمان میرود، در نظر دادن درباره یک مقوله، میتوان چند عامل را لحاظ کرده و سنجش منصفانهتری داشت؛ مثلا ممکن است یک مقام مسئول هم به مانند من و شما باشد و در کنار معایبش، خوبیهایی نیز داشته باشد و لازم نیست که با لفظ «مرگ بر...» تحقیرش کرده و یا با «درود بر...» تقدیسش کنیم!
احتمالا تا اینجای کار ذهنتان بیشتر به سمت مسائل سیاسی و البته سیاستمداران معطوف شده و ناخودآگاه برخی موارد مرتبط را مرور کردهاید؛ شاید هم شما کلا از دایره قضاوت کنندگان دو وجهی بیرون باشید و «خاکستری» را هم در قضاوتهایتان لحاظ کنید، اما حتما حق خواهید داد که تقسیم بندی «خوب» و «بد» متأسفانه در جامعهم ا اینقدر فراگیر است که در همه ابعاد زندگی روزمرهمان به چشم میخورد.
تصور کنید که روزانه چند بار به محض رویارویی با یک اشتباه، همه چیز را فاجعه بار تفسیر کرده و با این نگرش یادمان میرود که خودمان هم مبرا از اشتباه نیستیم؟ مثلا به نانوایی میرویم و با دیدن نانی که ممکن است لبههایش خمیر یا کمی زیادتر از اندازه برشته شده باشد، انتقاد را به هدفمندی یارانهها و مسائل کلانتر هم میکشانیم!
این نوع نگرش آنجایی بیشتر نمود پیدا میکند که پای یک سیاستمدار، به ویژه از نوع معروفش در میان باشد؛ آنجاست که ممکن است با بیانصافی تمام، همه نکات مثبت رخ داده در دوران مدیریت وی را فراموش کرده و ایرادهای رخ داده را دستمایه حمله همه جانبه به وی قرار دهیم، که مثلا «از روزی که فلانی آمده، همه چیز افتضاح شده است!»؛ غافل از اینکه ممکن است در همین دورانی که افتضاح میخوانیمش، نقاط درخشانی رقم خورده باشد که اثرات آن در زندگی ما هم ملموس باشد.
مثلا از کنار نکته مهمی چون «آغاز هدفمندی یارانهها» ـ که بیگمان کاری مثبت بوده و تعریف و تمجید همگان را به همراه داشته ـ به سادگی میگذرانیم اما بازار نابسامان سکه و ارز را تماما به پای دولت مینویسیم؛ فارغ از اینکه به یاد بیاوریم خیلی از دور و اطرافیان خودمان ـ شاید هم خود من و شما ـ به بهانه کسب سودی کم و زیاد، گاه نقش عضوهایی را بازی میکنیم که در بیقرار کردن جامعه مالی برای دیگر اعضای جامعه، نقشی ایفا کردهایم.
مثالهایی از این دست در حوزه سیاست بیشمار است؛ افرادی که سالها خدمتشان را به یک اشتباه رنگ سیاه میزنیم و یا برعکس، به حکم یک خوبی، مبرا از خطا میدانیمشان، در صورتی که هیچ کداممان معصوم نبوده و حتما منصفانهترین شکل قضاوت این است که راجع به برایند کلی اعمال یک فرد به قضاوت بنشینیم که در آن صورت از ترکیب سیاهیها و سفیدیهای افراد، به خاکستری خواهیم رسید؛ خاکستری، خاکستری تیره، خاکستری روشن و... نه سیاه یا سفید.
اکنون بیایید از عالم سیاست و افراد مشهور در سطح جامعه جدا شویم و به جوامع کوچکتر برسیم: مثلا دانشگاه، محل کار و یا حتی خانواده. چند بار شده که یک استاد دانشگاه را به دلیل اینکه مثلا شلخته لباس میپوشد با صفات زشت مورد قضاوت قرار داده باشیم؟ چند بار شده که یک ایراد از کسی دیده باشیم و حتی گاه رو در رو به وی گفته باشیم که مثلا فلان جور هستی؟ آیا این قضاوت ما مبنای استنتاجی و منطقی داشته یا صرفا نشان دهنده این موضوع است که به یک ویژگی زشت مبتلا هستیم؟
این رفتار را در موارد معکوس هم میتوان دید: جایی که از فردی حرکت خوبی سر میزند و این خوبی سبب میشود که وی را خوب مطلق دیده و دیگر اعمالش را هم به همین چوب برانیم؛ هرچند این شق دوم ماجرا کمتر برایمان روی میدهد که آن هم دلایل خاص خود را داراست.
به عبارتی بهتر، گاه آنقدر از مبنای تفکر و انصاف به دور میافتیم که کوچکترین حرکت مثبت یا منفی که از فردی در ذهنمان نقش ببندد، مبنای قضاوت در مورد آن فرد قرار میدهیم و اینجاست که یا رئیسمان خوب است و یا بد، استادمان یا عالی است یا فاجعه، همسایهمان یا فضول است یا مردم دار، پسر عمویمان یا به درد بخور است یا بیخیر، بقال سر خیابان یا دزد است یا منصف، کتاب یا مفید است یا... و خلاصه همه چیز در دایره محدود صفر و یکی دسته بندی میشوند اما در کمال ناباوری، خودمان آدم خوبی هستیم که ممکن است اشتباهاتی نیز در کارنامه داشته باشیم.
یعنی تنها جایی که قضاوت خاکستری ـ البته از نوع کم رنگ و مایل به سفیدش ـ رخنمون مییابد، خودمان هستیم و شاید چند نفر از نزدیکانمان، وگرنه کیست که با ادعای «آدمشناسی» آن هم از نوع «در یک نگاه» برخورد نکرده باشد؟!
اکنون بیایید برای تمرین مقابله با این قضاوت دو قطبی هم که شده، یک روز از صبح تا شب گفتههای خودمان و افرادی که با آنها در ارتباط هستیم پایش کنیم؛ ببینیم چند بار در روز قضاوتی را نسبت به دیگران روا میداریم که دوست نداریم به همان شکل درباره خودمان اعمال شود؛ اصلا بیایید در مقابل قضاوتهای سیاه و سفید خودمان و یا اطرافیانمان، به مرور دانستههایمان بپردازیم تا شاید به این روش نقاط سفید افرادی که سیاه میپنداریمشان (و یا برعکس) را بیابیم تا این روش از من و شما به جامعه تسری یافته و فردای روزی را ببینیم که ملاک قضاوت درباره افراد در آن، حاصل تفریق خوبیها بر بدیها باشد نه یک کار خوب یا بد.