چند روزی است، فضای سیاسی کشور با نوع جدیدی از رفتار رئیسجمهور محترم آشنا شده است؛ رفتاری که پیش از آن، دستکم در ملأعام به ندرت دیده شده بود؛ اشک ریختن در ملأعام. آقای احمدینژاد در روزهای اخیر در نخستین بار در مراسم تشییع پیکر چاوز پس از بازگشت از کنار تابوت رئیسجمهور فقید ونزوئلا با شال مشکی رنگ خود، اشکهایش را پاک کرد.
اما در ساعات گذشته هم رئیس جمهور در مراسم استقبال از نوروز حین سخنرانی مسئول دفتر سابق خود به همراه وی اشک ریخت؛ این شاید تازهترین نوع کنش اجتماعی آقای احمدینژاد و البته آقای مشایی است. البته اشک ریختن یا بغض کردن در جلوی دوربینهای تلویزیونی پیشتر هم سابقه داشت.
پیش از انتخابات ریاست جمهوری، یکی از افرادی که بعدا کاندیدای ریاست جمهوری شد، حین صحبت در یک برنامه تلویزیونی اشک ریخت و هم در آن سال، در یک برنامه تبلیغاتی یکی دیگر از کاندیداها بغض شدیدی کرد. اگر این گریهها را غلیان احساسات افراد بدانیم، که باید گفت گریستن حق طبیعی افراد است، اما این که این کار، یک کنش اجتماعی و سیاسی برای تحت تأثیر قرار دادن مردم به کار آید، در دفعات پیشین جواب نداد.
اما رخداد مهم دیگر، آمادگی شهردار تهران برای رویارویی با کسانی است که علیه وی اتهامات مالی یا سایر اتهامات را مطرح میکنند. وی گفته است که دوران «بگم بگمها» به پایان رسیده است؛ هرچند پس از انتخابات ریاست سال ۸۸، رویارویی جدی با جریان بگم بگم صورت نگرفت و این مسأله موقتی خاموش شد.
اما همین امسال در جریان استیضاح وزیر کار که رئیس جمهور بنا داشت فیلمی را علیه رئیس مجلس پخش کند، با استقبال وی مواجه شد و رئیس مجلس از نمایندگان خواست اجازه دهند رئیس جمهور هر چه میخواهد بگوید،. آقای احمدینژاد هم گفت آنچه را باید میگفت و پاسخ رئیس مجلس را هم شنید و سرانجام به حالت قهر مجلس را ترک کرد که انتظار داشت باز هم بگوید.
برخورد آقای لاریجانی با راهبرد بگم بگم آقای رئیس جمهور، گویا راهبردی موفقیت آمیز بوده که اینک شهردار تهران هم اعلام آمادگی کرده هر چه علیه وی دارند، رو کنند. شاید در یک منظر، رئیس جمهور گمان نمیکرد که رئیس مجلس بگذارد وی بگمهایش را بگوید و او را خلع سلاح کند.
خلاصه آن که هر چه هست ـ با توجه به تجربه سال ۸۸ و نیز تجربه آقای لاریجانی ـ اکنون شمشیرها برای بگم بگمها از رو بسته شده است تا هر چه دارد، پیش از انتخابات بگوید. فعلا که دولتیها در حال افشای دیدارهای انتخاباتی شهردار تهران با نمایندگان مجلس هستند و نمونه آن هم دیداری که دولتیها اعلام کردهاند، هفت صبح امروز در برج میلاد با نمایندگان استانهای شمالی برگزار خواهد شد.
اما در عرصهای دیگری از فعالیتهای انتخاباتی، طرفداران جبهه پایداری، با دعوت از چهرههای مورد نظر «جوانشان» جریانی را به راه انداختهاند؛ دعوت از افراد برای کاندیداتوری در انتخابات به شکلی ظریف، قصد یک شبیه سازی کاریکاتور گونه تاریخی را دارد. آنجا که حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ هجوم مردم برای بیعت با حضرتش را عامل قبول خلافت اعلام کردند و فرمودند: «اگر حضور حاضران نبود و یاران به واسطه یاری حجت را بر من تمام نمیکردند، افسار شتر خلافت را پشت کوهانش میافکندم که دنیای شما نزد من از آب بینی بز بیارزشتر است».
اما آن کجا و این کجا؟ آن هجوم و اصرار و اتمام حجت بر ولی معصوم خدا کجا و این نامههای چند نفری کجا؟
با این حال برخی افراد در صددند این نامهنگاریها و دعوت نامههای چند نفری از برخی افراد را هجوم افراد و اتمام حجت برای آنان تلقی کنند. به هر حال در فضای سیاسی این جمله که خواهش میکنم بفرمایید و کاندیدا شوید، بسیار پررنگ شده است! این که این یک شگرد تبلیغاتی است، بحثی است. اما افراد دعوت شونده انسانهای محترمی هستند که خود را رأسا مایه چنین شبیه سازیهایی قرار ندادهاند.
آقای حداد عادل در آخرین سخنان خود، مختصری درباره چگونگی شکلگیری ائتلاف ۱+۲ یا همانی که رسانهها آن را پشت پرده این ائتلاف میدانند، گفته و مدعی شده است که آقای ولایتی این ایده را با آقای قالیباف مطرح نموده و سپس به وی نیز گفتهاند به این ائتلاف بپیوندد.
وی در این باره گفته است که:
یک روز در حاشیه جلسه مجمع تشخیص مصلحت، دکتر ولایتی با من صحبت کرد و گفت که با قالیباف صحبت کردهایم و قرار است که برای تشکیل سازوکاری که با هم رقابت نکنیم، تدبیری بیندیشیم. آیا تو هم حاضری که در چنین جمعی شرکت کنی؟ من هم قبول کردم و آن را به نفع مصلحت کشور دانستم. هر چند پذیرش این ائتلاف به این معنا نیست که من نسبت به تفاوتهایی که با آقایان قالیباف و ولایتی دارم، بیاعتنا یا بیتوجه باشم. ما سه نفر سه جور فکر میکنیم و عمل میکنیم. اما اختلافها آنقدر مهم نیست که در انتخابات رقابت کنیم.