در حالی که اوباما رئیسجمهور آمریکا در اولین سفر خود در نقش ریاست جمهوری به سرزمینهای اشغالی میرود. انگیزههای وی از این سفر و پیامدهای آن مورد گفتگوی تابناک با دکتر حسین رویوران کارشناس مسائل خاورمیانه قرار گرفته است.
آقای دکتر، شما انگیزههای سفر اوباما به منطقه و به خصوص در موضوع سرزمینهای اشغالی را چه میبینید؟
یک تفاوت رفتار اوباما با روسای جمهور سابق آمریکا این است که اوباما در دوره اول ریاست جمهوری خود هیچ سفری به سرزمینهای اشغالی نداشت این در حالی است که روسای جمهور آمریکا در هر دوره حداقل یک بار به اسرائیل سفر میکنند.
سفر اوباما به اسرائیل در آخر اسفند ناشی از چند دلیل است. نخست آن که راهبردهای آمریکا تغییر پیدا کرده است. تاکنون آمریکا بالاترین جایگاه اقتصادی جهان را در اختیار داشته است اما اکنون پیشبینی میشود که آمریکا این موقعیت را در فاصله زمانی سالهای 2024 تا 2030 به چین واگذار کند.پس آمریکا اکنون با تهدید از دست دادن جایگاه اول اقتصادی به چین رو به رو است، بنابراین آمریکا تصمیم گرفته است که بر شرق آسیا تمرکز بیشتری بکند و راهبردهای جدید آمریکا در این راستا است و قصد دارد با محاصره چین، این تهدید را تا حدی مهار کند.
برای موفقیت در این مهار، آمریکا به چند کار نیاز پیدا کرده است. یک مساله نیاز به همکاری دیگر قدرتهای بینالمللی و از جمله روسیه است. برای مثال ما این همکاری را در مورد موضوع سوریه به خوبی میبینیم. مساله دوم این است که آمریکا برای تمرکز انرژی خود بر چین، نیاز دارد که پروندههای خاورمیانه را تا حدی جمع و جور کند تا برای تمرکز بر چین فراغ بال پیدا کند.
این سیاست جمع و جور کردن پروندهها اکنون به اولویتی برای آمریکا تبدیل شده است و سفر اوباما به منطقه در راستای تبیین راهبرد جدید آمریکا و تبیین نیازهای استراتژیک آمریکا است. تا پیش از این اسرائیل در سیاستهای خود سیاستهای آمریکا را در نظر میگرفت اما اکنون لازم شده است که آمریکا یک بار دیگر اولویتهای خود را برای اسرائیلیها تشریح کند و از اسرائیلیها بخواهند که با آمریکا همکاری کند و کارشکنی نکند.
تحلیلگران، ایران، سوریه و فلسطین را سه مساله مهم در سفر اوباما میدانند. شما قدری به مساله سوریه اشاره کردید، دو موضوع دیگر را چطور میبینید؟
اکنون دیگر اوضاع با زمان بوش که در آن، بوش با توسل به مفهوم جنگ پیشدستانه به افغانستان و عراق حمله کرد و آنها را اشغال کرد، تفاوت کرده است و در حالی که آمریکا در شرایط بحران اقتصادی به سر میبرد به دنبال روش واگذاری نقش رفته است و به عبارت دقیقتر، آمریکا در حال واگذاری بعضی نقشها به عربستان، قطر و ترکیه است تا هزینهها را قدری سرشکن کند. اینها نشان میدهد که وضعیت آمریکا تا حدی تغییر کرده است
در حال حاضر به نمیرسد آمریکا به دنبال حل مساله سوریه از طریق درگیری در راهکار نظامی باشد ولی قصد دارد کاری کند که مخالفین برای مذاکره در شرایط بهتر اهرمهای نظامی به دست آورند.
در مورد مساله هستهای ایران، منطق غرب اساسا از منطقه دیکته به منطق توافق رسیده است. قبلا غرب فقط دیکته میکرد و خواستههایی را از ایران مطرح میکرد ولی الان در منطق توافق از ایران خواسته میشود تا بعضی درخواستهای آمریکا را عملی سازد تا در مقابل، کارهایی را انجام دهد. هر چند این روش بهتر و مناسبی است ولی تاکنون بین پیشنهادات و درخواستهای غرب هیچ توازنی وجود ندارد. اکنون لازم است که آمریکا برای ایچاد توازن گامهایی را بر دارد.
در مورد عراق هم، وحدت عراق اکنون یک هدف برای آمریکاییها است و از این لحاظ با ایران دیدگاه مشترک دارد.
ولی به طور کلی میشود گفت که آمریکا به دنبال مجموعهای از گروندههای منطقه است. بحث فلسطین، اکنون مساله بسیار مهمی است. ناامیدی فلسطینیها از آینده خود، جامعه فلسطینی را به شدت تحریک کرده است. مواردی از شهادت فلسطینیها که باعث خشم عمومی شده است، میزان این ناامیدی را نشان میدهد. این اوضاع متشنج آماده انفجار است. به همین سبب غرب به دنبال این است که به گونهای یک امید ایجاد کند. این ایجاد امید از ظریق آغاز گفتگوها است و آغاز گفتگوها از اهداف سفر اوباما به منطقه است.
آینده و پیامدهای این سفر را چطور میبینید؟
تصور من این است که شیوه مورد استفاده آمریکا در قالب تکرار گذشته است. آمریکا چون اکنون در شرایط بحران اقتصادی است، تنها روشهای خود را تغییر داده است، در حالی که منطقه منتظر تغییر و تحول رفتار آمریکا است. اخیرا هم یکی از اساتید دانشگاه هاروارد به اوباما توصیه کرده است که از ایفای نقش ابرقدرت قلدر دست بردارد و نقش یک ابرقدرت مهربان را بازی کند. پیشنهادهایی برای تغییر رفتار آمریکا مطرح شده است ولی فعلا چنین افقی دیده نمیشود.