باستان شناسان نیز معتقدند که یکی از مولفههای بنیادین و مشخصههای انسان مدرن در قیاس با انسانهای دوران ماقبل تاریخ در گستره پارینه سنگی، مقوله جذاب هنر است؛ چه از نوع تصاویر نقش بسته بر دیواره غارها و چه حتی از نوع موسیقی. نقاشی دیوارهای با قدمت 17000ق.م که در غار لاسکو اروپا کشف شده و یا فلوتی که قرنها ی متمادی پیشتر از استخوان خرس ساخته شده، گواهی است بر این مدعا تا بتوان اینگونه تعبیر کرد که "هنر" وجه ممیزه ومایه برجستگی انسان از سایر موجودات است.
هنر و افق های رنگارنگ و زیبای آن چه در گذشتههای مه گرفته انسان و چه در دنیای مدرن امروز و روزمرگی خسته کننده آن، یکی از نیازهای اصلی و پررنگ بشر بوده است. روح پرتلاطم انسان متفکر امروزی به شدت به دنبال پرواز در افق های سیال و بی انتهای هنر می باشد. فطرت انسان در گفتمان دینی نیز همواره نیازمند زیبایی و در جستوجوی آن است. هنر نیز چه به دینی یا غیر دینی بودن آن معتقد باشیم، نقش غیر قابل انکاری در تصمیم گیری ها و کنش های ما دارد.
باوجود اهمیت روزافزون هنر و ابعاد متعالی آن در ساحتهای مختلف زندگی امروز، متاسفانه پرداختن به این عرصه در مدارس با بی تفاوتی و بی توجهی مواجه شده است؛ زنگ هنر در مدارس راهنمایی یا دبیرستان مقطع اول به طور میانگین یک ساعت در هفته است و همین زمان اندک با دبیران غیر تخصصی و عموما به عنوان زنگ تفریح یا جبرانی برای درس های مهم عقب افتاده استفاده میشود. و مهمتر از همه اینکه کسی برای هنر و نمره آن در برابر درسهای دیگر ارزش چندانی قائل نیست؛ گویی زنگ هنر یک زنگ تشریفاتی برای خالی نبودن عریضه و برنامه به حساب میآید.
در مدارسی که با کمبود دبیران هنر مواجه نیستند نیز بامحدودیت زمان و محدودیت گرایش های هنری مواجهایم چراکه هنر در مدارس ما در دو چیز خلاصه شده است: خوشنویسی و نقاشی، تا جایی که اگر از دانش آموزان حوزه های هنری مختلف را سوال کنید، پاسخ شان همین دو گرایش است.
دانش آموزان بایستی در ظرف زمان کوتاه یک ساعت در هفته به نقاشی و خوشنویسی علاقه مند شوند و در یکی ازآنها مهارت نسبی یابند. به نظر نگارنده که خود سال ها به صورت غیر تخصصی معلم هنر بوده است، دانش آموزان در این زمان و گرایش محدود به انجام سرسری تکالیف بسنده میکنند و هیچ گاه به هنر به عنوان عرصهای متکثر، جذاب و جدی برای آینده شغلی خود، حتی با وجود استعداد در این زمینه، فکر نمیکنند.
این در حالیست که هنرو ساحتهای متنوع و جذاب آن چه در هنرهای هفت گانه کلاسیک و چه در هنرهای ایرانی اسلامی، با مفاهیم اصلی مانند توازن، تقارن، هارمونی و... حواس پنج گانه دانش آموزان را تحریک وتشحیز میکند و نگاه عمیق و دقیق را به دانشآموزان هدیه میدهد. کمترین منفعت هنر و عرصههای بی بدیل آن بیدار نمودن حس زیبایی شناسی نسل آینده است که در بسیاری از موارد هدفهایی را که علوم اجتماعی و معارف اسلامی به دنبال آن هستند را برای نسل آینده به ارمغان میآورد؛ زیبا اندیشیدن و نیک زیستن پیامد مسلم پرداختن به هنر و انس با آنست و بی شک مسیر خود شناسی و خداشناسی از گذرگاه هنر و زیبایی شناسی میگذرد.
اگر بپذیریم که اصولا هنرمندان و هنردوستان کمتر در معرض خطا و هنجارشکنی قرار میگیرند، شاید یکی از علل درشت خویی و میل به عدم تقارن و نا همسازی با هنجارهای فرهنگی اجتماعی بزهکاران را دریافت و ادعا کرد همراهی و همدلی دانش آموزان با زیبایی و زیباآفرینی اندیشه و کنش آنها را از زشتی و کج رفتاری مصون میسازد.
سخن آخر اینکه امروز آموزش و پرورش در طریق دست یابی به اهداف بلند و رسالت انسان ساز خود نمیتواند و نباید به عرصه کرانه ناپدید هنر بیتفاوت بماند. بهتر آنست به جای پررنگ سازی نقش ورزش(فوتبال) که در خارج از فضای آموزش رسمی، خیل عظیمی از سینه چاکانش اعم از مطبوعات و رسانههای دیداری و شنیداری و باشگاههای متمکن، ذهن و علاقه دانش آموزان را به سمت آن معطوف کرده و پیامد مثبت اخلاقی و فرهنگی چندانی هم برای جامعه به ارمغان نمیآورند، از ظرفیت های خالی برنامه مدارس مانند پنج شنبه ها برای آشنایی نسل آینده با هنرهای هفت گانه و یا هنرهای صناعی جهت دست یابی به شهروندانی نظم پذیر و مسلمانانی نیک اندیش به خوبی استفاده شود.