کنجکاوی پسربچه ۷ساله درباره شنیدن خبر اعدام ۲نفر از مجرمان روستا در زندان عادلآباد شیراز، حادثه دلخراشی را رقم زد.
به گزارش همشهری، وقتی او در خانه تنها بود تصمیم گرفت صحنه اعدام این دو قاتل را بازسازی کند اما همین کنجکاوی مرگ او را بهدنبال داشت.حدود 2هفته پیش 2مرد که در دهستان فیشور استان فارس 2نفر را به ضرب گلوله به قتل رسانده بودند در زندان عادل آباد شیراز اعدام شدند.
مردان اعدامی قاتلانی بودند که 14سال پیش بهدلیل کینهای قدیمی که از یکی از مقتولان داشتند، در مقابل خانه او کمین کرده و وی را به ضرب گلوله از پای درآوردند اما این جنایت آنها مخفی نماند، چرا که یکی دیگر از اهالی روستا که آن روز در حال عبور از محل حادثه بود، عاملان جنایت را شناخت و آنها مجبور شدند برای مخفی نگه داشتن رازشان، این شاهد را نیز بیرحمانه به قتل برسانند.
با این حال چند روز بعد از این جنایت، هویت هر دو قاتل شناسایی شد و گرچه آنها زندگی مخفیانهای در پیش گرفته بودند، اما سرانجام دستگیر شدند. 2 روز پس از اعدام این دو قاتل در زندان عادل آباد شیراز، اجساد آنها در اختیار خانواده هایشان قرار گرفت و برای خاکسپاری به روستایشان منتقل شد. روز خاکسپاری، بسیاری از اهالی روستا که کنجکاو بودند تا سرانجام این دو قاتل را از نزدیک ببینند، در مقابل خانه قاتلان جمع شدند و حتی برخی از آنها با موبایل از اجساد این دو قاتل عکس گرفتند.
از آن بهبعد، همه درباره این دو قاتل حرف میزدند که اینکه چطور بعد از گذشت 14سال از جنایت اعدام و چگونه به دار مجازات آویخته شدند. حتی عکس اجساد نیز گوشی به گوشی در روستا چرخید و برای مدتی همه از ماجرای اعدام حرف میزدند غافل از اینکه همین حرفها و کنجکاویها، عاقبت شومی به همراه خواهد داشت. محمد 7ساله یکی از کودکان روستا بود که خبر اعدام این 2قاتل حسابی او را کنجکاو کرده بود. پس از این ماجرا او مدام درباره اعدام و اینکه چطور یک قاتل به دار آویخته میشود سؤال میکرد و از این ناراحت بود که چرا روزی که اجساد این دوقاتل به روستا منتقل شده بود، پدر و برادرش او را برای دید اجساد با خود نبرده بودند.
دایی محمد، درباره حادثه شومی که برای این پسربچه رخ داد میگوید: روزی که اجساد قاتلین به روستا منتقل شد، پدر و برادر محمد برای دیدن آنها رفتند اما هرچه محمد اصرار کرد، او را نبردند. با این حال او عکس اجساد را که در گوشی بیشتر مردم روستا بود، دید و از آن زمان کنجکاو شد که چطور یک قاتل اعدام میشود. در آن زمان هیچکدام از اعضای خانوادهاش تصور نمیکردند که این کنجکاوی کار دستشان بدهد تا اینکه 2روز بعد، یعنی ظهر جمعه، خانواده خواهرم برای نماز به مسجد رفتند اما محمد به بهانه بازی در خانه ماند.
پدر و مادر او وقتی از مسجد برگشتند، پسرشان را دیدند که روی موزائیکهای حیاط افتاده و تکان نمیخورد. ابتدا فکر کردند که او خوابیده است. حتی پدرش که تعجب کرده بود به داخل خانه رفت و دوربین عکاسی را برداشت تا از صحنه خوابیدن عجیب پسرش عکس بگیرد. اما وقتی نزدیک محمد شد و لنز دوربین را به طرفش گرفت، دید که دماغ بچه خونی است. همان موقع بود که با دیدن کبودی روی گردن محمد، فهمید که ماجرا چیست. صحنه حادثه نشان میداد که محمد زمانی که در خانه تنها بوده، تصمیم گرفته صحنه اعدام این دو قاتل را بازسازی کند.
او از موتور اسباب بازیاش بالا رفته و بخشی از طناب پلاستیکی را که از درخت داخل حیاط آویزان بود و برای پهن کردن رخت از آن استفاده میشد، دور گردنش محکم پیچیدهبود اما در همین هنگام موتور از زیر پایش در رفته و محمد از طناب دار آویزان شده و بعد از چند دقیقه، با باز شدن طناب روی زمین افتاده و جانش را از دست داده بود.
براساس این گزارش، پس از این حادثه، جسد پسربچه به پزشکی قانونی منتقل شد و بعد از آزمایشهای تخصصی در اختیار خانواده قربانی قرار گرفت و به خاک سپرده شد.