یکی از کارگردانهای سینمایی امروز در نامهای، از نمایندگان مجلس خواست تا قوه مستقلِ فرهنگ و هنر و اندیشه اسلامی ایجاد کنند؛ قوهای جدا از قوه مجریه که با تغییر مسئولان این قوه، سیاستهایش تغییر نکند. با این حال آیا حقیقتاً چنین درخواستهای روزافزونی با منطق تطابق دارد؟
به گزارش «تابناک»، «سینه سرخ»، «شکارچی شنبه»، «روزهای زندگی» پروژههایی بودند که شیخ طادی در چند سال اخیر کاملاً درگیر ساختشان بوده است. وی در بخشهایی از نامه تازه خود آورده است:
«...آیا این همه امور مهم و حیاتی با همه پیچیدگیهایش را میتوان از قوه مجریه که همواره در مشکلات خودش دست و پنجه نرم میکند توقع داشت؟ آیا باید رگ حیات رسانه ملی یعنی بودجه آن را به دست قوه مجریه سپرد تا هر زمان نقدی صورت گرفت به عنوان اهرم فشار مورد استفاده قرار گیرد!... یک خطای استراتژیک برای نظام اسلامیست که مهمترین حوزه عملکرد خویش را به قوهای که با این همه متغیرها و توفانهای سیاسی داخلی و خارجی روبروست میسپارد... تشکیل یک قوه مستقل فرهنک و هنر و اندیشه اسلامی در حال حاضر بهترین مدل اسلامیست که میتواند ایران را از سکولارهای فرهنگی؛ اقتصادی؛ سیاسی و اخلاقی و دینی نجات بخشد. استقلال یک ملت و کشور از فرهنگ آغاز میگردد...»
آنچه مسلم است و در متن این نامه بر آن تأکید شده، عدم استقلال تصمیمات فرهنگی کلان حول یک نهاد بالادستی و درخواست از نمایندگان مجلس برای تشکیل قوهای جدید و «مستقل» برای جلوگیری از نفوذ سکولارها و دیگر نحلههای فکری است. این مطالبه دقیقاً به منزله تشکیل یک قوای دیگر در کنار قوای سهگانه به عنوان متولی حوزه فرهنگ است که تمام امور فرهنگی، هنری و اندیشه اسلامی که ظاهراً صداوسیما نیز در حدود آن است، ذیل آن تعریف شود و عملاً دولت و دیگر دستگاههای کنونی در حوزه فرهنگ خلع ید شوند.
قطعاً این امر شدنی نیست، زیرا بنابر اصل ۱۳۳ قانون اساسی، امور اجرایی به جز اختیاراتی که در حوزه اختیارات مقام معظم رهبری است، در حوزه اختیارات رئیس جمهور تعریف میشود؛ بنابراین، به همان دلیلی که اقتصاد باید در کانال دولت مدیریت شود، امور اجتماعی در حدود اختیارات دولت تعریف میشود، امور فرهنگی نیز در حدود اختیارات دولت است و این ربطی به اینکه چه دولت در چه دورهای بر سر کار است، ندارد.
البته بخشی از گفتارهای این کارگردان سینما درباره اینکه پراکندگی مجریان در حوزه فرهنگ وجود دارد، درست است. متأسفانه وزارت فرهنگ و ارشاد هیچگاه نتوانسته مقتدرانه تمامی دستگاهای فرهنگی را پیرو تصمیمات خود سازد و همین یکی از معضلات کشور بوده که اتفاقاً میبایست برای آن چارهای اندیشیده شود، چرا که در ادوار پیشین برخی نهادها حتی بدون گرفتن مجوز برای کتاب، اقدام به نشر کتابها یا ساخت فیلمهایشان میکردند و فراتر از قانون بودهاند که امیدواریم در این دوره قانون یکسان درباره همه نشرها اعمال شود، ولو آنکه آن نشر خود را در جایگاه تشخیص بداند.
نکته عجیب اما در این زمینه به جز طرح ناتوانی دولت برای مدیریت چالشهای فرهنگی (بدون اشاره کمرنگ به نقش شوراهای تصمیم گیرنده برای حوزه فرهنگ)، بیان این دلیل بوده که قوه مجریه با تغییر دولتها، سیاستهایش در حوزه فرهنگ تغییر میکند. در پاسخ به این ابهام، باید گفت آیا باید تا ابد یک سلسله سیاستهای فرهنگی به اجرا درآید؟ اگر چنین است تغییر دولتها و مسئولان فرهنگی و اساساً رأی ملت که نتیجهاش این تغییرات یا تثبیت روند پیشین با انتخاب پیشینیان یا نزدیکان به افکار پیشینیان است، چه اهمیتی دارد؟
اگر در حوزه فرهنگ هنوز نتیجه نگرفتهایم، راه اشتباه نرویم. مشکل فرهنگ آن است که هنوز کارگردانانی نداریم که وقتی فیلمی درباره دشمن میسازند، برای دیدن آن در سطح جهان صف کشیده شود.
مشکل اینجاست که اگر اسپیلبرگ و اسکورسیزی نیز نتوانند برای فیلمهایش مخاطب بیاورند، باید در این سن و سال از پسانداز خود زندگیشان را بگذرانند و با صندلی کارگردانی خداحافظی کنند؛ اما در سینمای ایران میتوان حجم وسیعی از فیلم میلیاردی شکست خورده به لحاظ فروش (به عنوان معیار قابل اندازه گیری تعداد مخاطب مشتاق برای سنجش کیفیت و اثرگذاری یک اثر) نام برد اما نتوانستهاند پیام انقلاب را صادر کنند. مشکل آنجاست که هنوز وقتی میخواهیم درباره ماجرای فلسطین اثری از کارگردانی ایرانی نام ببریم که کلیشهای نیست و فضایش باورپذیر است، تنها «بازمانده» مرحوم سیف الله داد در ذهنمان میآید.
مدتی پیش تابناک نظرسنجی در سایت خود آورد که «مهمترین علت هزینهکرد پولهای کلان بیحاصل در حوزه فرهنگ چیست؟». از ۲۴۲۹۴ شرکت کننده در این نظرسنجی، ۴۷ درصد «سادهاندیشی عامدانه مسئولان فرهنگی» در تخصیص بودجهها را اصلیترین عامل، «سهلالوصول بودن توجیه پروژههای فرهنگی» با ۲۰.۹۹ درصد رأی، دومین عامل مهم و «وجود نظارت محدود اما بیفرجام» با ۱۶.۱۹ درصد و «ضعف یا سکوت قوانین موجود» با ۱۵.۸۲ به عنوان دو عامل مهم دیگر در هدررفت هزینههای کلان سالیانه صورت پذیرفته در حوزه فرهنگ از سوی مردم انتخاب شده بود.
واقعیت آن است که بزرگترین خطای کنونی، تخصیص بودجههای کلان فرهنگی به اشخاص دارای توانمندی متوسط است که ادعای تعهد دارند، حال آنکه امر فرهنگی میتواند حتی بدون توجه به تعهد و بر اساس تخصص پیش برود؛ برای نمونه، مجید مجیدی در فیلم «محمد (ص)» از ویترو استورارو برنده چند جایزه اسکار فیلمبرداری استفاده کرده که یکی از پنج فیلمبردار شاخص دنیاست و هرچند شاید کوچکترین اعتقادی به مبانی این مملکت نداشته باشد اما با رقم مشخصی در خدمت فیلمی قرار گرفته که نه تنها در مبانی این مملکت دارای منزلت بالایی است، بلکه در یک سطح بالاتر و در مبانی اسلامی نیز مورد توجه است. با فریادی، راه را گم نکنیم و تنها و تنها در پی نیروی کارآمد فرهنگی باشیم که اتفاقاً مستقل باشد.