«مسلما این استدلال و برداشت غلطی است که هر گاه رسانههای بیگانه درباره مطلبی جنجال کردند اظهار آن مطلب، اشتباه بوده است. در یک سال اخیر، رهبر گرامی انقلاب لااقل دو بار فرمودند که من مطلبی را گفتم و رسانههای بیگانه جنجال به راه انداختند، و باز بر همان مطلب به درستی تأکید کردند. ضمن اینکه اگر جنجال دشمن، دلیل کافی برای رسانهای نکردن یک امر باشد، باید مردم در نظام اسلامی از هر گونه آمار از نابسامانیهای جامعه بیخبر نگه داشته شوند، زیرا جنجال دشمن بر سر آن تقریبا یقینی است. یک جامعه چگونه برای اصلاح نقصی که از آن خبر ندارد، اقدام کند؟». عبارات بالا، بخشی از نوشته محمد مطهری در حمایت از برادرش علی مطهری است؛ جایی که در آن به یک موضوع ساده، اما بغرنج در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی و البته فرهنگی اشاره میکند.
وظیفه وجدانهای آگاه در جامعه، خواه انسانهای انقلابی و حزب اللهی، خواه انسانهای روشنفکر و متجدد، ایجاب میکند که خود به سراغ دردهای اجتماع خود رفته و گاه با یک تلنگر، گاه با ممارست و گاه با افشاگری در جایی که لازم است دردها را از جان اجتماع گرفته و مرتبا به تزریق خون پاک به بدن اجتماع و خارج کردن آلودگیهای کمک کنند.
دردهایی در جان جامعه ایرانی است که صد البته برای رقیب، مخالف و دشمن، خوشحال کننده است؛ دردهایی که مردم را و وجدانهای آگاه را آزرده خاطر میسازد، اما رقیب یا مخالف یا دشمن از آن بهره برداری میکنند. آنچه در این میان واقعیت است خود درد است، خود معضل و کاستی است که وجود دارد. درد یا معضل را نمیتوان انکار کرد. دشمنی دشمن را هم همچنین. کار دشمن دشمنی است و سرمستی از کاستیهای رقیب!
اما پنهان کردن درد و معضل از چشم مردم و رقیب، به درمان درد و حل معضل کمکی نمیکند. آنانی که حامی انکار درد و معضل به بهانه خوشحالی رقیب یا دشمن هستند، خواسته یا ناخواسته در صف رقیبان و دشمنانند. دردهای پنهان و انکار شده، مسائل حل نشده و انباشته، به ریشه میزنند، بقا را کوتاهتر و عمر زیست را غیر مفیدتر میکنند. وقتی دردی انکار شود، تلاشی برای برداشتن آن از جان مردم هم صورت نمیگیرد. وقتی همه این دردها و معضلها انباشته شد جان جامعه را میگیرد.
اما چه اشکالی هست که دردها و معضلها مطرح و درمان شوند، ولو به کوتاه زمانی هزینهای برای آن پرداخت شود. ولو اینکه کوتاه زمانی لبخندی بر لب رقیب و دشمن بنشیند. چرا نباید درخت تنومند اجتماع ایرانی را باغبانی هرس کنند که دل در گروه بالندگی این درخت دارند؟
چرا باید باغبانان این تنومند درخت را از برانیم و با تیغ لعن و تهمت و تردید آن را بنوازیم؟ درختی را که باغبانی دلسوز نباشد، برای انداختنش تبری هم لازم نیست. دشمن نمیخواهد. با اندک فشاری، درخت خشکیده فرو میافتد! چه کسانی کمر به خشکاندن این درخت دارند و هر گونه باغبانی از این درخت را خدمت به رقیب میدانند؟
چرا به خوشحالی رقیب این قدر بها داده میشود که میپذیریم درد بر جان مردممان و جان اجتماعمان بماند، صرفا که رقیب خوشحال نشود؛ هرچند رقیب به کیاست هم دریافته است که چگونه میتواند فساد را، کاستی را و... را کمک کند در جامعه ما تقویت کند.
سوژه نباید دست رقیب داد. این اصل درستی است؛ در هر آوردگاهی باید به دنبال تحصیل منافع حداکثری مردم بود. تردیدی در این نیست؛ اما فسادها را رسانهای نکردن، بیعدالتیها را ندیدن، ترجیج منافع جناحی بر منفعت ملی را گوشزد نکردن و.... بیش از آنکه به نفع مردم باشد، به نفع همان دشمن است... .