بیگمان بنیان ملی نخبگان برای اهداف متعددی شکل گرفته؛ اما چه کنیم که تا نام «نخبگان» را میبینیم، ناخودآگاه احساس میکنیم که قرار است، حمایت از این قشر، دستور نخست این بنیاد ملی باشد و سپس آمار دردناکی را به یاد میآوریم که بارها و بارها درباره فرار مغزها شنیدهایم؛ شاید این نگرش درستی نباشد، ولی بیگمان خالی از حقیقت هم نیست.
به گزارش «تابناک»، بنا بر تصمیم جدید بنیاد ملی نخبگان، قرار است، رویکرد حمایتی این نهاد دچار تغییرات اساسی شده و به جای حمایت از افراد نخبه و پرداخت مقرری ماهیانه، حمایت از دانشگاههای نخبهپرور در دستور کار قرار گیرد.
این خبر را دکتر سورنا ستاری، معاون علمی و فناوری رئیسجمهور و رئیس بنیاد نخبگان در روزهای گذشته در نشست شورای فرهنگی این بنیاد گفت و افزود: باید رویکرد حمایت از نخبگان و استعدادهای برتر از شکل اعطای مقرری ماهیانه تغییر یابد و به سمتی رویم که نخبه توانمند شود، به گونهای که به آنها اعتماد به نفس بدهیم تا بدون نیاز به هر گونه حمایتی بتوانند روی پای خود بایستند و در جامعه اثرگذار باشند.
وی در ادامه افزایش تسهیلات ازدواج و وام مسکن به نخبگان و استعدادهای برتر را رویکرد حمایتی این نهاد از نخبگان معرفی کرد و گفت: درباره دیگر تسهیلات نیز باید زمینهای فراهم کنیم که نخبه در ازای فعالیتش، از این تسهیلات برخوردار شود و در نتیجه این حمایتها، نخبگان به ماندگاری و کارآفرینی در کشور تشویق شوند.
فعالیتهای فرهنگی کارآمد نیز یکی از عوامل اصلی کاهش روند خروج نخبگان از کشور و از برنامههای فرهنگی مورد نیاز بنیاد، فعالیت برای ایجاد زمینههای وابستگی نخبگان به مسائلی مانند دلبستگی به وطن، قوم و زادگاه خویش، مذهب، خانواده و... است.
بدین ترتیب آشکار شد که بنیاد ملی نخبگان از یک سو میخواهد مقرری ماهیانه به نخبگان را محدود ساخته و چه بسا در بلندمدت حذف کرده و آن را به دانشگاههای نخبه پرور اختصاص دهد و از سوی دیگر به دنبال راهی برای تقویت زمینههای وابستگی نخبگان به میهن است.
شاید این سخنان در مقام تئوری خوب و جذاب به نظر برسند؛ اما اگر بدانیم رویکردی برای اجرایی شدن این راهکارها بیان نشده است، چه بسا با نخبگانی که از شنیدن این خبر نگران شدهاند، حق خواهیم داد. نگرانی از این روی بروز کرده که مکانیزم تعیین نخبگان به باور بسیاری افراد درگیر با ماجرا دارای نقص است و در برنامهها و شعارهای تغییری که رئیس بنیاد برای آینده اعلام کرده است، نشانی از رفع آنها به چشم نمیخورد.
به عبارت بهتر، رئیس بنیاد در حالی از سوق دادن حمایت از نخبگان به حمایت از دانشگاههای نخبهپرور سخن میگوید که به باور بسیاری از نخبگان، رسیدن ایشان به درجه نخبگی بیشتر در گرو تلاش و کوشش خود این افراد بوده، نه دانشگاهی که در آن تحصیل کردهاند.
این مهم هنگامی تأیید خواهد شد که بدانیم بنا بر آییننامه بنیاد ملی نخبگان (تصویر زیر) افرادی نخبه به شمار خواهند آمد که یا مدالآور المپیادهای دانشآموزی و دانشجویی هستند (دقت کنید که دانشآموزان نخبه اصلا در دانشگاهی نبودهاند که آن دانشگاه نخبهپرور شناخته شده و بخواهد حمایت شود!) یا نفرات برتر کنکور سراسری هستند (یعنی دانشآموزانی که تازه قرار است وارد دانشگاه شوند، چون رتبههای برتر کنکور کارشناسی ارشد و دکترا اصلا مشمول نخبگی نیستند!)، یا نفرات برگزیده جشنوارههایی مانند خوارزمیاند (که میتوانند دانشجو باشند و یا نباشند)، یا دانش آموختگان برتر دانشگاههای کشور یا جزو شش برگزیده آزمونهای گروه پزشکی هستند و سرانجام اینکه شاید از برگزیدگان مسابقات قرآنی باشند که به جمع نخبگان راه یافتهاند که ایشان هم الزاما دانشجو و دستپرورده دانشگاهی نخبه پرور نیستند.
برای دیدن تصویر در ابعاد بزرگتر، روی آن کلیک کنید
البته این همه ابهامات نیست، چراکه دانشآموختگان برتر دانشگاههای کشور نیز بر پایه فرایندی (
اینجا) گزینش میشوند که اگر به دقت در آن بنگریم، سخت است که نقش دانشجویان را در احراز شرایط درج شده در آن کمرنگتر از نقش دانشگاهی بدانیم که وی در آن مشغول به تحصیل بوده است، به ویژه جایی که به رتبه دانشجو در آزمون سراسری در چند بند آن مسقیم و غیر مستقیم اشاره شده است.
حکایت تشخیص نخبه بودن توسط بنیاد ملی نخبگان، هنگامی عجیب و غریبتر میشود که بدانیم دارا بودن تمامی شاخصهها توسط فردی برای معرفی آن فرد به عنوان نخبه و قرار گرفتن در صف افرادی که باید برای مقابله با فرار ایشان به خارج کشور (بخوانید فرار مغزها) اندیشید و عمل کرد، کافی نیست بلکه تنها پروندهای به نام این فرد دارای شرایط گشوده میشود که در بنیاد بررسی خواهد شد و البته شاید به نخبه شدن فرد متقاضی هم منجر نشود.
به این موارد میتوان افزود که رئیس بنیاد ملی نخبگان که در
گزارش صد روزه نهاد تحت امر وی، «عدم تأمین سرمایه صندوق نوآوری و شکوفایی» در کنار موارد دیگر به عنوان مشکلات موجود بر سر راه نخبگان اشاره شده است، هیچ سخنی در این باره بیان نکرده که چرا به رغم افزایش بیست برابری بودجه این نهاد ـ که نشان از اهمیت این موضوع برای دولتمردان دارد ـ سخن از حذف مقرری نخبگان به عنوان رویکرد مؤثر در مقابله با خروج ایشان از کشور به میان آورده و چگونه شده که دغدغههای یاد شده در گزارش صد روزه را کنار نهاده است.
چگونه شده که از یک سو شنیده میشود، برخی افراد واجد شرایط، مدتی است با رد تقاضایشان روبهرو شده و در صف نخبگان قرار نمیگیرند و هرگز مکانیزم تصمیمگیری در این باره شفاف نمیشود و از سوی دیگر، رفع ایرادات با قرار تعیین دانشگاه نخبهپرور و تشویق ایشان و یا مواردی مانند جستوجو برای یافتن راه وابسته کردن نخبگان به خانواده، قوم، مذهب و میهن در دستور کار قرار گرفته و این گونه به ذهن میرسد که تا کنون فرار مغزها به دلیل حمایت نشدن دانشگاههای نخبهپرور و یا وابسته نبودن افراد گریخته به غرب به خانواده، مذهب، میهن و... بوده است؟!
اینجاست که باید از خودمان بپرسیم، نکند راه را اشتباه برگزیدهایم و قرار است زمانی به این اشتباه آگاه شویم که کار از کار گذشته و فلسفه شکلگیری بنیاد ملی نخبگان سست شده باشد؟