از نخستین روز خلقت بشر تاکنون در هر نقطه از عالم و در میان هر قوم و نژاد و ملتی با هر آداب و آیینی، وقتی نام مادر برده میشود، کوچک و بزرگ سرشار از شور و حرارت و مهر و الفت میشوند و قلبشان پر تپشتر میزند، چون همه خود را از او میدانند و ریشهشان را از این وجودِ پرجود مییابند که عمری باغبان فداکاری بوده و بر جفای خارِ گلستان زندگیاش، صبوری پیشه کرده است.
این اسوههای فداکاری، جلوههای صبوری و آیینههای بردباری که ثمره وجودشان را از آغاز بودن در آغوش پرمهر خویش گرفته و در پناه حمایت خود میپرورانند و همه جانشان را نثار کودکانشان میکنند، همواره در مظلومیت تاریخی به سر بردهاند و این مظلومیت را در نگاهشان میتوان دریافت و وای بر فراموشی آدمی که ریشههایش را تا چه مرزهایی پیش میبرد.
اسلام نیز برای مادر، مقام و ارزش فوقالعادهای قائل شده است تا آنجا که رسیدن به بهشت را با رضای مادر میسر میداند. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «هر که پیشانی مادر خویش را ببوسد، از آتش مصون شود» و نیز توصیه فرمودند: «هرگاه پدر و مادر هر دو با هم تو را صدا کردند، ابتدا اجابت مادر نما» و در مورد احسان و نیکویی در حق مادر، توصیه و تأکید بسیاری فرمودند، چنانکه فرمودند: «مادر خود، مادر خود، مادر خود را رعایت کن، سپس پدر خود را و سپس کسانی را که به تو نزدیکترند».
نقل شده که موسی بن عمران (ص) روزی هنگام مناجات با خداوند، از پروردگار درخواست میکند که هم مقام و رفیق او را در بهشت به وی معرفی فرماید. خطاب آمد جوانی است در فلان ناحیه که همنشین و هم مقام تو در بهشت برین است. حضرت موسی به سراغ او آمد. دید جوانی است قصاب، از دور مراقبت کرد تا ببیند چه عمل فوق العاده و کار پر ارزشی از وی میبیند که لیاقت چنین مقامی را پیدا کرده است تا در مقام یک پیغمبر قرار گیرد، ولی هر چه بیشتر مراقبت کرد، کمتر موفق گردید. تا شب هنگام که جوان، محل کار خود را ترک کرده و رهسپار خانه شد.
حضرت موسی بدون آنکه خود را معرفی کند، نزد وی آمد و از او خواست تا آن شب را میهمان جوان باشد و در خانه وی به سر برد تا شاید از این راه به ارتباط خاصش با خداوند پی برده و رمز علو مقام او را در بهشت دریابد. جوان درخواست حضرت را پذیرفت و او را با خود خانه برد.
موسی (ص) دید هنگامی که جوان وارد خانه شد، پیش از هر چیز غذایی آماده ساخت. آنگاه به سراغ پیرزنی که دست و پایش فلج شده و از کار افتاده بود، رفت و با صبر و حوصله خاصی، لقمه لقمه از آن غذا را در دهان آن زن گذاشت تا سیرش کرد. سپس لباس او را عوض نمود و او را در انجام قضای حوائجش با مهربانی کمک کرد. آنگاه زن را در جای مخصوصش گذاشت.
هنگام خداحافظی حضرت موسی از جوان پرسید: این زن که بود و پس از آنکه تو به او غذا میدادی چشمی به سوی آسمان میدوخت و کلماتی بر زبان میراند، آن کلمات چه بود؟ جوان گفت: این زن مادر من است و هر بار که من به او غذا میدهم و او را سیر میکنم برای من دعا میکند و میگوید، خدایا به پاداش این خدماتی که فرزندم برای من انجام میدهد او را همنشین و رفیق موسی بن عمران در بهشت برین گردان.
بسیاری از مادرانمان در چنین روزی که به مناسب میلاد فرخنده ام ابیها حضرت زهرا (س) به روز مادر نامگذاری شده، چشمانتظار دیدار فرزندانشان نشستهاند و چه تکلیفی بالاتر از اینکه امروز برای دیدار او که ذره ذره وجودمان مدیونش است، همه زندگیمان را به کنجی بنهیم، سر خمیده نزد ایشان برویم و برابرشان تعظیم کنیم و دستهایشان را بوسه باران کنیم؟
و چه واجب که در چنین روزی دست همه مادرانی را ببوسیم که فرزندانشان نمیتوانند به دیدارشان بیایند، چرا که برای حفظ وطن، جانشان را مخلصانه تقدیم کردند و داغشان را بر دل مادرانشان گذاشتند. درود بر روح بزرگ این زنان قهرمانپرور و این مادران خونینجگر که وطن با پرپر شدن دسته گلهایشان همچنان باقی است.